ای كبوتر در گلویم ابرها بارانی اند
دشتهای بی شقایق در دلم طوفانی اند
روزهای عاشقی طی شد خزانم را سپاس
برگها آواره ی یك آسمان ویرانی اند...
ای كبوتر اشكهایم پا برهنه مانده اند
دستها در حلقه ی زنجیر بی سامانی اند
رعد می كوشد ببازد رنگ خون را در دلم
بغضها هم در پی تكرار خود درمانی اند
یك قناری در دلم می ساخت با زندان و زهر
دردهای دیگرم در حنجره زندانی اند
می تراشد استخوانم را هراس از رفتنت
استخوانها بهترین پاروی قایقرانی اند
با تو می آیم اگر كه...با تو می آیم ببین؛
چشمهایم ملتهب از گریه ای پنهانی اند
چشمهای تو؛ برای غصه هایم محرمند
بازوانت ساحل امن شب بحرانی اند
ای كبوتر رحم كن؛ بر دام... بر من... بر بهار
اشكها در دامها مشغول بذرافشانی اند.
صبح(راشین گوهرشاهی)
دوازدهم شهريورماه 1391
طرح رسول سيمرغ- پوستر سومين نمايشگاه طرحها و نقاشيهايم -1377-دانشگاه تربيت معلم تهران.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/6/12 در ساعت : 13:22:33
| تعداد مشاهده این شعر :
1351
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.