ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



پرتقال خونی
به احترام هفته ی دفاع مقدس:




نیمه ی یک شب بهاری بود، موقع استراحت خورشید

آسمان جنوب تب می کرد، آسمان شمال می بارید



ناگهان در هوای گرم جنوب خون او روی چفیه اش پاشید

هم زمان در هوای سرد شمال مادرش ناگهان ز خواب پرید



حلب روی شیروانی شان زیر رگبارها صدا می کرد

باد هی های و هو به پا می کرد، آسمان هم مدام می غرید



پیرزن پشت پنجره رفت و شیشه را پاک کرد، ذکری گفت

دید یک پرتقال خونی از شاخه ای روی خاک ها غلطید



::



هیجده سال بعد وقتی که پیرزن چشم هاش کم سود شد

« آی مردم! شهید آوردند » ... در دل شهر این صدا پیچید



پیرزن قاب عکس در دستش گوشه ای بغض کرده و می گفت:

« شاید این پاره ی دلم باشد » ... آسمان شمال می بارید



 


کلمات کلیدی این مطلب :  پرتقال ، خونی ،


   تاریخ ارسال  :   1391/7/3 در ساعت : 16:26:48   |  تعداد مشاهده این شعر :  1082


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نغمه مستشارنظامی
1391/7/8 در ساعت : 14:7:41
غمگنانه و پر احساس سروده ايد
درود برشما
و درود بر مادران شاهد
مجید مه آبادی
1391/7/4 در ساعت : 6:20:29
آی مردم! شهید آوردند » ... در دل شهر این صدا پیچید
احمد فرجی
1391/7/4 در ساعت : 19:34:8
باسلام وادب واحترام . زیبا بود وروان ودلنشین . حال وهوای شاعرانه و قشنگی داشت . دست مریزاد
چشم هاش کم سو شد
سید علی‌رضا شجاع
1391/7/4 در ساعت : 19:37:3
سلام و عرض ادب
اشک مرا که در آوردید
خیلی زیبا بود
مجتبی اصغری فرزقی
1391/7/4 در ساعت : 8:31:51
آفرين

آفرين

شعر خيلي خيلي خوبي بود

هم زبان به روزي داشت و هم تصاوير زيبايي و تلفيق دو ناحيه از كشور كه يه كنتراست آب و هوايي دارد به شعر غناي زيادي داده است

پرتقال خوني هم به نظر من يه كشف محسوب مي شه...يه كشف شاعرانه و تعبير خوبي است

از خواندن شعر شما لذت بردم و به قول معروف شعر گرمم كرد ....برخي از شعر ها هستند كه مخاطب را گرم مي كنند و اين از آن دسته از شعر ها است

موفق باشيد دوست خوبم

ياعلي
مجتبي اصغري فرزقي - مشهد

http://mo1351.blogfa.com/
شهاب الدین رهنما
1392/5/19 در ساعت : 13:15:10
سلام
هرچند پیش تر هم خوانده بودم اما باز هم زیباست
بازدید امروز : 4,471 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,977,392
logo-samandehi