به پاس سالروز تولٌد سهراب سپهری
نقد شعر سهرابی
امروز در ایران وقتی در باره یک « شعر » می نویسیم ابتدا باید از خود بپرسیم که آیا در حقیقت یک شعر است ؟ یا فقط یک منظومه است یا در واقع سروده ای تفنٌنی ؟ . چون شعر تعریفی جهانی دارد و هرکس هرچه را که سرود نمی تواند ، چون دوران جاهلیٌت عرب ، شعر بداند و شعر بخواند (1) .
این که این سالها اصطلاح « دلنوشته » در سیستم مجازی پارسی زبان به شدٌت رایج شده است حاکی از همین گرایش بسیار بیش از حد به خود ، ذات شخصی ، طبیعت خود و نهایتا" بیان احساسات شخصی است ؛ شک و تردید در نقش و جایگاه حقیقی نوشته خود در جامعه ی واقعی ؛ و نهایتا" نا آگاهی پدید آورندگان از حاصل تراوشات فکری و احساسی خود است که آیا در چهارچوب تعریف به اصطلاح جامع و مانع شعر یا مقاله یا قطعه ادبی یا ... می گنجد یا خیر ؟ .
سوال اساسی شاید این باشد : آیا هر شعری حاصل یک دلتنگی ، احساساتی سرکوب شده ، و شرم از زندگی شخصی در جامعه است ؟.
پاسخ : مسلما" چنین نیست ؛ هر چند هر شعری معرٌف شاعرِ آن است و بنابر این شاعری که ممکن است در مسیر زندگی خود ضعیف باشد ، ضعیف عمل کند ؛ و اصولا" به جای این که « بکند » ، « بگوید » ...
عموما" شعر از درون انسان است ؛ درونگرائی و حاصل پندار اشخاص درونگرا ...
شاعر می فرماید : « ما درون را بنگریم وحال را ... »
امٌا چه گونه می تواند ناشی از « برون » و« قال » و به اصطلاح محیط اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی اطراف شاعر نبوده باشد ؟ .
شعر ، هرچه درونی تر است خودخواهانه تر و خودمحور تر است ؛ و هرچه برونی تر است « اِشعاری تر » ، در خدمت جامعه پیرامون ، و نهایتا" در خدمت امنیٌت و توسعه و ترقی و تعالی کلٌ جامعه انسانی و بشریٌت ...
حال اگر شعر را فقط « منظومه » بدانیم می تواند توسط تکنسین های شعر حکٌ و اصلاح و تصحیح و تکمیل شود ؛ و اگر فقط « سروده یا « دلسروده » یا دلنوشته بدانیم به هیچ وجه نمی توانیم با « نقد شعر » موافق باشیم . چون حیطه احساسات هرکسی قلمرو شخصی اوست و نمی توان بی محابا به آن وارد شد . امٌا اگر شعر به جامعه آمد ، ادعای خدمت به جامعه را داشت ، و از جامعه هزینه کرده بودقاعدتا" می تواند ، و حتی میبایست ، مورد نقد و معرفی قرار گیرد .
شعر ظاهرا" به شکل عباراتی کوتاه ، ساده ، موزون ، دلپذیر ، و روح انگیز است ؛ و از این که گذشت تفاوتی با یک نوشته ندارد . نثر نیز بنظر می رسد چیزی است بین شعر و نوشته های عامی و عادی .
بحث از شکل شعر ، همچنان که گفتیم ، در « نقد شعر » نمی گنجد ؛ و به فرض هم ، آنچنان که متداول است ، بخش کوچکی را به خود اختصاص دهد در اصل هدف و پیام شعر چندان محلی از اِعراب ندارد ؛ مختصر است ، حرفه ی یک تکنسین شعر که دستور زبان و بدیع و عروض و قافیه ( قواعد اشعار کهن فارسی ) را خوانده باشد و بس . امٌا سوژه ی شعر و به خصوص بحث بر نقش و جایگاه آنچه که مطرح می کند ، تحوٌلی که می نماید ، تحوٌلی که می نمایاند ، و به خصوص تحوٌلی که تقاضا می کند قلمرویی است که سراسر نقد یک شعر را تشکیل می دهد : از « صورت زیبا »ی شعر خارج شده « سیرت زیبا » ی آن را مطرح می سازد .
در نظریٌه ی شعر ، اصل بر سیرت زیبای شعر است . در قلمرو نظریٌه پردازی در علوم انسانی که چند سالی است با تاکید بر فرهنگ اسلامی و ایرانی در جامعه ما مطرح شده است ، هدف ، فایده و نهایتا" رسالت اجتماعی شعر و شاعر از هر نثر ، شعر و به طور کلٌی نوشته هایی شروع می شود که نظریٌه ای ، یا لا اقل نظری بدیع ، ارائه داده باشند ، بدهند و یا سبب و اسباب آن را فراهم آورند ...
اینجاست که شعر را به دو قلمرو تقسیم می کنیم :
- قلمرو اصلی : سیرت زیبا ؛ یعنی متین ، با معنی ، پر مغز و پرمحتوا .
- قلمرو شکلی مبتنی بر زیبائی چون « نور » که البتٌه در هر شعر که باشد نور علی نور می شود ...
اگر با این مقدمه موافقید به « نقد تفسیری » شعری از سهراب بپردازم تا ...
(1) ایران از جهان جدا نیست ؛ و اگر شعرای ایرانی که تخمینا" یک درصد از شعرای جهان را تشکیل می دهند خود را از 99 در صد جدا بدانند در واقع خود را از بشریٌت منتزع ساخته اند ....