ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



باد در سر چون حبابِ خواب می جوشم ز خویش


باد در سر چون حبابِ خواب می جوشم ز خویش

وا نکرده لب به بیداری ، فراموشم ز خویش

آهویِ صیدِ سرابِ جلوه زاران نیستم

سر به دامِ دامنِ خویش است و آغوشم ز خویش

می کشم بر خویش بالا قامتِ آوارِ خود

کوهِ بی آتشفشانِ دود بر دوشم ز خویش

تندرِ آهم که دیوارِ سکوتی نشکنم

وامدارِ شوقِ این فریادِ خاموشم ز خویش

چون گریزِ پای طاووسم نظر دزدیدن است

هست در افسانه ها از شرم ، پاپوشم ز خویش

نیست در بختِ بهارم کز خزان ساغر کشد

هستیِ مسمومِ رنگم ، نیش می نوشم ز خویش

مرگ ، غمبادِ درنگی نیست ــ غمزآهنگِ یأس

تا بَرَد در ورطه ی حیرانیِ هوشم ز خویش

چشم زخمِ خویشم از جا برده در شیبِ هوس

حلقه ها از آستانِ طعنه درگوشم ز خویش

با کسی برگی ندارم ، نردِ خود بازی مراست

سروِ پابندم اگر صد جلوه نفروشم ز خویش

منّتِ خورشید کی از جامِ هستی می کشم ؟

سایه ام ، تن جامه ی انکار می پوشم ز خویش



وبلاگ من : زبور حیرت

http://moalish.blogfa.com/


کلمات کلیدی این مطلب :  باد ، آتشفشان ، فریاد ، طعنه .... ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/7/15 در ساعت : 22:17:13   |  تعداد مشاهده این شعر :  1490


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

دکتر آرزو صفایی
1391/7/15 در ساعت : 23:38:3
سلام استاد
زیباست
دست مریزاد
حسین سنگری
1391/7/15 در ساعت : 22:58:53
سلام بر استاد عزیزم جناب دکتر شیخ الاسلامی
بسیار زیبا بود ... زبان شعری حافظ به یاد آدم میندازه اشعار شما ... به گمانم حافظ تازه ای در راهه...
برقرار باشید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برقرار باشید . تلاش های ناکامی است که گاهی کام را می نوازد .
پایدار باشید
امیر سیاهپوش
1391/7/16 در ساعت : 8:31:28
سلام جناب دکتر
طیب الله. شعر قوی و پر محتواییه. احسن
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1391/7/16 در ساعت : 9:15:53
سلام جناب دكتر شيخ الاسلامي

دست مريزاد.
مصطفی پورکریمی
1391/7/16 در ساعت : 14:9:56
سلام جناب دکتر شیخ الاسلامی

ماشاالله آنقدر ترکیب و تعبیر و استعاره و فلسفه و عرفان در این غزل فاخر آقریده اید که باید بارها خواند و اندیشید تا به زوایای مبهم آن پی برد .موفق باشید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر شما
آثاری از این دست در سایتی که جمعی از مفاخر ادبیات در آن حضور دارند ، بدون تواضع زیره به کرمان بردن است
دغدغه های فکری و احساسی ام را می نویسم . و جز این کاری از دستم بر نمی آید
حق نگهدارتان
محمدرضا سلیمی
1391/7/22 در ساعت : 22:40:48
سلام جناب دکتر
نظر لطف شماست و باعث افتخار بنده که خواننده شعرهایم هستید
(با این تعریف ها ما را از خجالت آب کردید!)
دیرپای و شادزی
خلیل ذکاوت
1391/7/22 در ساعت : 16:45:27
سلام بزرگوار

پرمحتوا و سخته و پخته بود؛ آمیزه ای از غزل امروز با سبک هندی

بهره بردم
سید اکبر سلیمانی
1391/7/20 در ساعت : 1:14:55
سلام استاد عزیز.همیشه از شما می آموزم.ممنونم که این اندازه دقیق به نقد شعر شاگردحقیرتون میپردازین.
مجتبی اصغری فرزقی
1391/7/16 در ساعت : 8:4:33
سلام جناب شيخ الاسلامي عزيز

اول اينكه غزل زيباي شما را خواندم

دوم اينكه بي نهايت سپاس گذارم كه تشريف مي آورديد و نقد و نظر مي گذاريد
باور كنيد تك تك نظر ها را چند مرتبه مي خواند و بعضا اعمال مي كنم و سعي مي كنم كه راه ثواب را انتخاب كنم
اينكه جواب نمي دهم دليل بر بي مهري نيست يا اينكه خوانش نمي شوند ....
باور كنيد استاد با اين سرعت لاك پشتي اينترنت و اين وقت هاي تنگ و اين مصائب قرن آهن انسان را به حد اقل رسانده است و نمي گذارد كه ...

من سعي مي كنم به جاي پاسخ گويي كه بعضا شايد بوي تقابل بيايد به دفتر شعر عزيزان بيايم و از شعرها لذت ببرم

باور كنيد استاد تك تك شعرهارا مي خوانم و نه تنها نظر بلكه حتما مرقومه اي هم مي گذارم

البته تا حدي كه شائبه اي ايجاد نكند

در مجموع از حضرتعالي كمال سپاس و تشكر را دارم كه به اين حقير لطف مي كنيد

نقد فانوسي است كه مسير را روشن مي كند


ياعلي

مجتبي اصغري فرزقي - مشهدمقدس
محمدجواد آسمان
1391/7/16 در ساعت : 12:45:25
یادم آمد...

درباره ی ریزعلی بود انگار

:)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه را یادت آمد عزیز ؟
ابراهیم حاج محمدی
1391/7/18 در ساعت : 1:47:5
سلام علیکم
زیباست و فاخر و دلنشین و بیاد ماندنی . دست مریزاد .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر دوست گرامی ام
عنایت شما به جای خود که وقت و حالم را خوش می کند
اما از شما انتظار نقد و نظر نیز دارم
موفق باشید
سید علی اصغر موسوی
1391/7/16 در ساعت : 1:26:11
منّتِ خورشید کی از جامِ هستی می کشم ؟

سایه ام ، تن جامه ی انکار می پوشم "به "خویش
***
سلام عزیز معزز
کاش به خویش بود ، تا زخویش
**
مرگ ، غمبادِ درنگی نیست ــ غمزآهنگِ یأس

تا بَرَد در ورطه ی حیرانیِ هوشم ز خویش

**
جسارت نباشد تنها قافیه ی منسجم و همراهی کننده ردیف ، در این "بیت" بود
در اکثر ابیات ردیف قدرت کافی را برای نشان دادن خود ندارد.
اما غزل جان داری است.
فعلا
تا ان شاء الله ادامه دهم
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
با تشکر از عنایت حضرتعالی
تذکاری که فرمودید بجا و قابل بررسی است اما حقیقتا شعر سختی بود . این که همه چیز را از خود بدانم در اندیشه هم کار چندان راحتی نیست . انسان معمولا فرافکنی دارد . روی این شعر کار کرده ام . فکر می کنم در این نوع ساختار نحوی باید جملات را به نثر برگرداند و دوباره خواند . تا حروف اضافه معنی درست پیدا کنند . یک بار با هم بخوانیم :
- چون حباب از خویش می جوشم
- از خودم فراموشم - کمی لنگ می زند . از خویش فراموش شده ام بخوانیم .
- آغوشم از خودم است
- دود از خویش بر دوش دارم
- وامدار خویشم : کمی به نحو زبان انگلیسی نزدیک شد که of به معنی از را گاهی به جای کسره اضافه هم می آورند . وای به من !
- خودم پاپوش خودم هستم . همه ی هستی را به کار می برم تا عیب کوچک خود را بپوشانم
- از خودم نیش می نوشم
- تا از خویش ببرد مرا
- حلقه در گوش طعنه ها از خود هستم . از ماست که بر ماست
- نفروشم به خویش باید باشد که معنی خودبازی بدهد
- می پوشم به خویش زیباتر است . اما از نظر معنا چون سایه خود از مقوله هستی های عدمی است خود و تن جامه اش یکی هستند . سایه تن جامه ی انکار از خویش می پوشد .

این البته خوانش من بود . به شرح نوشتم که دوستان دیگر را هم مفید واقع شود .
حق نگهدار غم های زیبایتان !

نغمه مستشارنظامی
1391/7/16 در ساعت : 9:45:45
چون گریزِ پای طاووسم نظر دزدیدن است

هست در افسانه ها از شرم ، پاپوشم ز خویش...
شعری پر محتوا با مضامینی بدیع و خواندنی بود تلفیقی از غزل نو و سبک هندی البته کفه ترازو بیشتر در جهت سبک هندی ست با ابیاتی که هر کدام سرشار از معنی هستند و نیاز به خوانشی چند باره دارند برای درک و لذت بیشتر از غزل
پاینده باشید جناب شاعر
اشرف گیلانی
1391/7/23 در ساعت : 10:21:57
تن جامه ی انکار می پوشم ز خویش
علی رضا آیت اللهی
1391/7/17 در ساعت : 23:56:31
سلام به شاعر ارجمند جناب آقای دکتر شیخ الاسلامی
این شعرتان را هم طبق معمول ، و مثل سایر اشعارتان خواندم و بهره مند شدم
استوار و پایدار باشید انشاء الله .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر شما
التفات بزرگانی چون شما مایه ی مباهات است
زنده باشید
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1391/7/17 در ساعت : 21:17:45
ای مسیر هستی از مستی فراتر برده باز
می رسد روزی که می گویی که مدهوشم ز خویش

سلام بر جناب دکتر شیخ الاسلامی عزیز
بی دلانه های شعرتان شیرینی شوق را به ذوق هدیه می کند ، شاعرانگیتان مستدام
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر شما
این صافی آئینه ی شماست که سیاه مشق های بنده را صفا می بخشد
ممنون از عنایت شما
بازدید امروز : 2,256 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,975,177
logo-samandehi