از پشت استکان های چای ...
(1)
روزهاي زياديست باران
حواليِ چشمهايم
آفتابي نشده است....
(2)
از پشتِ استکان هاي چاي و چادر
کسي بغض مرا باور نکرد
بحرانِ «بله » بود و احترامِ بزرگترها ...
متنِ پيوندِ ما را کسي زار مي زد
وَ ديگران بي موقع هلهله مي کردند
نقل و نبات بود و
ناله اي که هرگز شنيده نشد ...
(3)
ريا در قلب،
چشمهاي خود را مهربان نكن
دستمالي از دلت بردار
لكّه ي لبخند را
پاك كن از لبهاي سياه....
(4)
قلب من
عاشقي كن
گناهش گردن من ...
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/7/17 در ساعت : 21:45:11
| تعداد مشاهده این شعر :
1099
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.