سلام جناب اصغری نازنین
غزلی بسیار دل انگیز ودل نشین است وصمیمی
لذت بردم.
"اگر موذن گلها تو را سحر بيند
به شك فتد نكند موقع ِ اذان شده است"
بنده بیرجندی ام وقتی قدیما به مشهد می آمدیم در قند آب کمی استراحت می کردیم
واگر تشنه هم نبودیم که بودیم رفع تشنگی می کردیم اواسط دهه ی چهل
در تربت معلم بودم ودوستان و آشنایانی داشتم ا زجمله تیمور قهرمان وبه خصوص دوست
نازنینی چون زنده یاد ذبیح الله صاحب کارکه همیشه پشتیبان وراهنمای بنده بود از سال 65که به مشهد منتقل شدم تاسال 81که
سال درگذشت آن عزیزاست گاهی ایشان را می دیدم با همان مهربانی ها ولهجه شیرین تربتی
وخنده بر لب .چیزی که خیلی مرا ناراحت می کند این است که این اواخر به علت گرفتاری ها
شغلی در کلاس های کنکور وساعات کار زیاد کم از محضرشان فیض بردم وتا ابد این حسرت
در دلم خواهد ماند متاسفانه ازعامل این جدائی ها غافلیم.
با پوزش مطمئنم شما این عزیز را به خوبی می شناسید.
زنده باشید