این صدای استقامت است
تبت یدا ابی لهب ...
آیا درست می شنوم ؟
این صدای "بلال" نیست که دیگر بار
از ماذنه های ایمان به اوج می نشیند ؟
من در کجای تاریخم ؟
من در کجای تاریخم ؟
در قاب چشمانم
تکدرختی سرخ به خون نشسته
که بر شاخه های آن
پرنده ای سپید ، سرودی سبز می خواند
و محمد (ص) را می بینم
که از فراز تاریخ
با درفشی از "ایمان" بر دوش
و ردایی از داغ بر تن
راه غار حرا را در یش می گیرد.
تبت یدا ابی لهب ...
آری ، تاریخ تکرار می شود
من این اشباح مومیایی را
که بر تخت هایی از آتش تکیه زده اند
خوب می شناسم .
این بوزینه بازهای شکلک ساز
همان "عقبه بن ابی معیط" ها
"ابوسفیان" ها
"ابوجهل" ها
و " ابن مرجانه " های تاریخ اند
و این موش نفت خوار
دلقک دربار شیطان
همان " آل سعود بن ابوجهل " است
که دوشادوش " آل خلیفه "
برای دجال قرن
دم می جنباند !
تبت یدا ابی لهب ...
مرگ و نفرت باد
بر این آیینه ی عبرت تاریخ
و چه زجر جانکاهی ست برای پیر تاریخ
که نا گزیر است تا به رستاخیز
نام این مومیاییان پوسیده را
در بایگانی ذهن خویش بسپارد !
چرا که اینان
لکه ی ننگ درشتی بر پیشانی تاریخند
و تحمل چنین ننگ چرکینی
به راستی
شکنجه ای جانکاه است.
تبت یدا ابی لهب ...
و آل زیاد ... و آل مروان ...
و "آل سعود "
و " آل خلیفه " .
این فریادهای خشماگین
" آیات قرمز " انتقام
و شعله های خشم الهی ست.
صلای بیداری " آیات القرمزی "
که شعور شعر را تلاوت می کند
صدای مظلومیت " بهیه العرادی "
تکبیر به خون نشسته ی " علی المومن "
و خروش آسمانکوب " بحرین " به پا خاسته
که چونان خدنگی آتشین
چادر سیاه شب را می شکافد و
روشنی را بشارت می دهد.
تبت یدا ابی لهب ...
این صدای قرآن ،
صدای " توفان " است
که از حنجره ی شعله ور " بحرین " زبانه می کشد
این صدای استقامت است :
" لا تفارض لاحوار ، استفاله او فرار "
آری ،
ناقوس مرگ دیکتاتور به صدا در آمده است :
یا مرگ ، یا فرار ...
و صبح نزدیک است :
" نصر من الله و فتح قریب " .