سرگذشت و سرنوشت ابوالقاسم لاهوتی بسیار پر شیب و فراز است. او در ادبیات معاصر تاجیک به خصوص شعر شوروی تاجیک نقش کلیدی دارد. از این رو به پاس خدمت هایش به عنوان اساس گذار نظم معاصر تاجیک اعتراف شده است. لاهوتی شاعر و مبازر ایرانی بود که بخش مهمی از زندگی پرحادثه او در تبعید گذشت. نام او ابوالقاسم الهامی بود و تخلص شعریش لاهوتی، اصلش از کریمان شاه و سال تولدش دسامبر سال 1887 می باشد. شاید پرعاطفه ترین اشعار سروده او اشعاری باشد که لاهوتی هنگام هجرت در استامبول سراییده است. برای نمونه برخی از غزل های او را مثال می زنیم:
فقط سوز دلم را در جهان پروانه می داند
غمم را بلبلی که آواره شد از لانه می داند
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل ، آفرین دل، مرحبا دل !
به چشمانت مرا دل مبتلا کرد
فلاکت دل، مصیبت دل، بلا دل !
بلبل از کنج قفس چون نظر افتد به منش
درد من داند و نالد به فراق وطنش
وی پس از سه سال زندگی در استامبول به کرمانشاه برگشت. در زمان جنگ اول جهانی بخشی از خاک ایران به تصرف روسیه و بریتانیا درآمده بود. لاهوتی در همین زمان بود که با بلشویکان ارتش روسیه ارتباط برقرار کرد و از طریق آنها با اندیشه های مارکسیستی لنینی آشنا شد.
"لاهوتی سال های 17-1916 در کرمانشاه با بلشویکان پنهانکار ارتش اشغالی روس آشنا شده از آنها اولین بار در باره مارکس، لنین، حزب بولشویکی، برنامه آن و وضعیت سیاسی روسیه صورت حال را فهمید. شاعر خود همان سال ها اوضاع کمیته مشترک انقلابی روس و ایرانی انتخاب شده "فرقه کارگری" را تشکیل کرد و روزنامه "بی ستون" را که روح انقلابی و دموکراسی داشت، نشر نمود."[
لاهوتی بعد از شکست نیروهای اروپای مرکزی دوباره به ترکیه رفت. تا این که در آغاز سال 1340 حزب خلقی به شفاعت مخبرالسلطنه فرمانروای تبریز به ایران بازگشت و با همان درجه سابق وارد ژاندارمری آذربایجان ایران شد. در سال 1922 لاهوتی دومین قیام تبریز را رهبری کرد. مردم ده روز شهر را در دست داشتند تا دوباره به تصرف نیروهای رضاخان درآمد و لاهوتی که برای سرش جایزه تعیین شده بود همراه با دیگر مبارزان به اتحاد شوروی پناهنده شد. به احتمال زیاد قیام دوم تبریز با دخالت مستقیم روس ها صورت گرفته بود که بلاخره ناکام ماند. مجموع اشعار لاهوتی عبارت از غزل، رباعی، قطعه، داستان، ترانه و مقداری تصنیف، که عموما با زبانی ساده و روان سروده شده اند. "زبان اشعار اجتماعی او اغلب حماسی و خشن و فاقد تصویرهای شعری است. از نظر مسلکی او را باید شاعری مادی گرا و معتقد به مارکسسم قلمداد کرد که شعر خود را سلاحی می دانست برای تحقق آرمان های طبقه کارگر."[
سال ها در جستجوی حق به هر در سر زدم
حق ندیدم هر قدر این در زدم آن در زدم
هر کرا دیدم برای نفع شخصی می دود
پشت پا جز فعله و دهقان به خشک و تر زدم
لاهوتی برای بیان مسائل و مشکلات روزگار خود بیشتر از روش های شعر قدیم استفاده کرده است. ولی از انتخاب هر شکل و قالبی که برای ادای هدفش مناسب باشد نیز روگردان نیست و حتی می توان گفت از سخنوران پارسی گو کسی که پیش از همه در تحت تاثیر گویندگان غرب قرار گرفته است هم اوست. شعر لاهوتی از نظر ساخت و قالب یکسره از نوآوری های شبه نیمایی خالی نیست. برای مثال شعر "سنگر خونین" او که ترجمه یکی از شعرهای ویکتور هوگو است به صورت شکسته در سال 1302 شمسی در مسکو سروده شده است.
رزم آوران سنگر خونین شدند اسیر
با کودک دلیر
به سن دوازده آن جا بودی تو هم ؟
بلی
با این دلاوران
پس ما کنیم جسم تورا
هم نشان به تیر
تا اینکه نوبت تو رسد
منتظر بمان
به اعتبار باید لاهوتی را نخستین کسی دانست که پیش از نیما شعر نیمایی با قالب شکسته و غیر عروضی سروده است. لاهوتی هرگز به کار شعر و شاعری به معنای هنری و بسیط آن دل نداد و بیشتر روزگارش به شغل های سیاسی و نظامی گذشت. "شعر لاهوتی را می توان به دو مرحله تقسیم کرد، نخست غزل های عاشقانه و قطعات منظوم با درون مایه سیاسی و میهن دوستانه؛ سپس اشعاری با مضامین کاملا اجتماعی و انقلابی. وی را بنیانگذار شعر مسلکی و تبلیغی در ادبیات فارسی و نخستین شاعر کمونستی فارسی زبان شناخته اند. لاهوتی در قالب های مختلف شعری و تمام بحرهای عروض شعر سروده است و نیز شعر سپید را در برگردان آثار شکسپیر در نظم تاجیک متداول ساخت."[
لاهوتی بعد مهاجرت به اتحاد شوروی در سال 1924 به عضویت حزب کمونستی درآمد و تمام استعداد شاعری خود را صرف ستایش و تبلیغ نظام کمونستی، داهی، حزب و ارزش های جامعه سوسیالیستی کرد. او سال 1925 به جمهوری تاجیکستان آمد و بلافاصله همان سال مجموعه اشعار او با نام "ادبیات سرخ" در دوشنبه منتشر شد. "تغییرات بنیادین اجتماعی و اقتصادی در تاجیکستان و جامعه شوروی تاثیر عمیقی بر اشعار لاهوتی بر جای گذاشت به طوری که گاه با سرودن اشعار جنجالی و شعارگونه به تمجید و ستایش پیروزی های سوسیالسم، مخالفت با ناسیونالیست ها یا باسمچیان (القابی که به مخالفان نظام جدید داده می شد) و نیز اشاعه سواد می پرداخت. تاثیر او در شعر تاجیک از این رو حایز اهمیت است که او توانست قوالب و اوزان سنتی را با مضامین رئالیسم سوسیالیستی سازگار کند و در این راه از منظومه های حماسی سنتی بهره جست. او از وزن های غیر معمول مثل اوزان هجایی بهره برد و با ترجمه "اوتِلا" ی شکسپیر برای اولین بار شعر سپید را وارد ادبیات تاجیک کرد."[
اشعار "سرای تمدن" ، "دختر انقلاب" ، "آدم آهن پا" ، "خر و تراکتور" ، "تاج و پرچم" ، "خبر" ، "تاجیکستان شد منور" و غیره شامل این مجموعه بودند که با سلسله اشعار تاجیکستانی مشهور شدند. هرچند که شعرهای وطن پرستانه و انقلابی لاهوتی که قبلا در ایران و ترکیه ایجاد کرده است از شور و حرارت خاصی برخوردار هستند اما اشعار دوران شوروی او به شدت تحت تاثیر مسائل روز و اجتماعی قرار گرفته به کلام معمولی و خیابانی نزدیک می شوند. با توجه به آشنایی لاهوتی با شعر گذشتگان و پشتوانه معنوی خاطره خود درآمد اشعار او با مضمون های قوی شروع می گردند و بعدا با طرح مسائل روز رفته رفته لطافت و حسن بیان آنها تنزل پیدا می کند. لاهوتی از قوی ترین شاعران مداح نظام کمونستی به شمار می رود. در حالی که محمد اقبال بعد آشنایی با نظریات مارکسیستی لنینی از آنها به شدت انتقاد و لنین را در برابر سوالات دندان شکن قرار می دهد.
ای که می خواهی نظام عالمی
یافتۀ اورا اساس محکمی ؟
کرده ام اندر مقاماتت نگاه
لا سلاطین، لا کلیسا، لا اله
اما لاهوتی راه نجات را تنها در پیروی از اندیشه های لنین می دانست.
از بهر این سرای فلکسای پرشکست،
نبود به غیر از راه لنینی نجات ما.
یکی از آفت های اصلی ای که استعداد لاهوتی را فرا گرفته بود، سیاست زدگی و اجتماعی گرایی مفرط او در برابر مسائل روذمره بود. شاعری که زمانی گفت:
غیرتم می کشد آن گونه که پروانه دهد جان
سوزد و خوش بود الحق که چه مردانه دهد جان
گر خران حمله کند بندۀ آن بلبل مستم
که جدای نکند از گل و در لانه دهد جان
یا خود
دیوانه نمودم دل فرزانۀ خود را
در عشق تو گفتم همه افسانۀ خود را
غیر از تو که افروختۀ شعله به جانم
آتش نزند هیج کسی خانۀ خود را
یا خود:
با دلم دوش سر زلف تو بازی می کرد
خواجه با بندۀ خود بنده نوازی می کرد
بر اثر اجتماعی زدگی در شعر "آدم آهن پا" می گوید:
سال ها بود به تاجیکستان
راه قرغان تپه بی حد ویران
نه فقط بود به گل اشتر در آن
بلکه می ماند تراکتور در آن
یا خود:
کلتک کولخوز چیان
اسلحۀ پارتیزان
غیرت زحمت کشان
شد سبب افتخار
یا خود:
دست آهنگر
پرشرر باشد
در همه میدان
پرظفر باشد
استفاده کلمات معمولی و روذمره حیثیت این اشعار را زیر سوال برده شأن آنها را پایین آورده است. وسیله قرار دادن شعر برای تبلیغ ایدیولوژی آفت ادبیات و فرهنگ می باشد. این آفت هنر را بی ارزش خواهد کرد چنان چه باورت نمی آید، که این پاره های منظوم را لاهوتی شاعر سراییده باشد.
لاهوتی به عنوان یک کمونست آتشین از تمام امکانات و ظرفیت شعر فارسی به خاطر تبلیغ اندیشه های کمونستی ماهرانه استفاده کرده است. به این غزل توجه نمایید:
گفت رَسّام: از تو چون تصویر می باید کشید؟
گفتمش: در شعله یک شمشیر می باید کشید.
گفت: اگر بگذشته ات آید به یادم چون کنم،
گفتمش: رنگین به خون زنجیر می باید کشید.
گفت: پس که پاره کرد این بند را؟ گفتم: لنین
گفت: وصفش گوی. گفتم: شیر می باید کشید.
به همین ترتیب ابوالقاسم لاهوتی آثار زیادی در ستایش نظام کمونستی از خود به یادگار مانده است که عمده ترین آنها قصیده "کرملین" (1920)، منظومه "زنده است لنین" (1924)، لنین نامه یا خود "یک دسته گل به قبر لنین" (1930)، "زحمت ریپورت می دهد" (1934)، منظومه "خبر" (1932) و غیره می باشند.
اشعار وطن پرستانه لاهوتی بسیار متَنتَن و روح بخش و اشعار عاشقانه او لطیف، روان و دارای آهنگ موسیقاری هستند، بنابراین از آثار او بیش از 150 شعر به موسیقی درآمده است. هرچند لاهوتی به دلیل داشتن روحیه شدید انقلابی در اشعار خود از عنصر خیال و تصاویر کمتر استفاده کرده است اما با تکیه به طبع سرشار آشنایی خوب او با اشعار بزرگان گذشته برای انتقال اهداف خود قالب ها و صنایع مختلف شعری را به کار گرفته است. برای مثال شاعر در غزل زیر هنر مقابله را بسیار استادانه استفاده کرده است.
گر تو پنداری دلم را جز تو یاری هست - نیست
یا غمم را غیر یادت غمگساری هست- نیست
گر بگویم سینه از دست تو پرخون نیست- هست
ور بپرسی کز تو در خاطر غباری هست- نیست
پیش تیرت گر بگویم دیده برهم زد- نزد
شیر چشمت را به از این دلشکاری هست- نیست
دوست شاد است از من و دشمن پریشان، مرد را
در جهان بالاتر ار این افتخاری هست- نیست
تاشکند 1941
لاهوتی همچنین اشعار شکاکانه ای نیز سروده است که هیچ شاعر شوروی تاجیک در طول هفتاد سال جرأت بیان این چنین مضامینی را در سر نپرورده است. اشعار "هر آن که نام خدا می برد بده به منش"، "کلمه شهادت رنجبری" ، "خدا لازم نیست" و غیره از جمله آثار ضد دینی لاهوتی محسوب می شوند. او در یکی از گونه اشعار شکاکانه خود می گوید:
دارا شود ار خسته ز آسیب سواری
ده دختر گلچهره بمالند تنش را
مزدور که نعمت ده داراست چو میرد
ده روز کسی نیست که دوزد کفنش را
با این همه هر بنده بگوید که خدا هست
بایست که با مشت بکوبی دهنش را
صرف نظر از بحث های ایدیولوژی حضور لاهوتی در شوروی به نفع ادبیات شوروی تاجیک بود. او هم با نفوذ شخصی و هم با استعداد برجسته ادبی و انقلابی خود در رشد ادبیات شوروی تاجیک خدمات ارزنده ای انجام داده است. از این رو به پاس خدمات شایان روشن فکران تاجیک او را به عنوان بنیانگذار نظم معاصر تاجیک پذیرفتند و لاهوتی در میان مردمان آسیای مرکزی از محبوبیت بالایی برخوردار می باشد.
متاسفانه لاهوتی هرگز به شعر به معنای هنر و یا سرچشمه معنویت برخورد نکرده است، بلکه شعر را به عنوان یک وسیله و ابزار برای تبلیغ و رسیدن به اهداف سیاسی و اجتماعی خود به کار گرفته است. به نظر می رسد این نگرش از اعتقادات ایدیولوژی شاعر سرچشمه گرفته است. ابوالقاسم لاهوتی این ستایش گر اندیشه های مارکسیستی لنینی و آرمان های سوسیالیستی بلاخره از سوی دولت شوروی مورد بی مهری قرار می گیرد. او به دلیل حمایت از استاد عینی و بعدا یکی از استادان بزرگ فرهنگ روس به هیچ گناهی به غضب ستالین گرفتار شد، "غضبی، که به سوختن و خاکستر شدن لاهوتی انجامید."
"ضربه سنگین تر از این ها در جبهه هنر زده شد با بهانه داستان "پری بخت". گناه لاهوتی این بوده که شخصیت های تاریخی و واقعی: لنین وا ستالین- بنیانگذاران حزب کمونست ودولت شوروی را از طریق تمثیل و به طور رمانتیکی به قلم آورده است. از این ضربه لاهوتی به خود نیامد. هنگامی، که در بیمارستان مسکو جان به جان آفرین تسلیم کرد تنها بود... پرستار او بعدا به کارگردان تاجیک دولت خدانظراف، که در باره اش فیلم "استاد" را تهیه کرد، گفته است: "لاهوتی در لحظه های واپسین عمرش چیزهایی به زبان خود گفت که من نفهمیدم..."
شاید استاد لاهوتی در آن دیار غربت و تنها و بی کس به پرستار روس این ابیات را خوانده باشد:
اگر مردم من از هجر وطن، ای گلعذار من
تو غسلم ده به هر آبی که آید از دیار من
ز گیسویت کفن پوشان به این جسم نظار من
مزارم در سر راه وطن کن، ای نگار من
برای رهروان بنویس بر سنگ مزار من:
که این جا آتش است، این سو میا کز سوز می سوزی !