ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



به:روح سبزشهيدداريوش رضايي
 شاعر چه شد ناگاه ديگرگوني امشب؟!
محو كدامين شب چراغ خوني امشب؟
 
حس مي كني در شعرهايت خون تازه ست
مصرع به مصرع نغمه ي موزون تازه ست
 
امشب ورق هاي دلت آيينه كاري ست
حتي مضامين غزل هايت اناري ست
 
دف مي زني و جور ديگر مي سرايي
يك شاهنامه، رقص خنجر مي سرايي
 
در كارگاه ذره ها مي چرخي آنگاه
دف مي زني و مي روي آن سو تر از ماه
 
ديدي مگر در چرخ چرخ ذره ها نور
بنويس اين هنگامه را صل علي نور
 
در پرده ذرات ،سرّ كاف نون است
موسيقي خون شهيدان جنون است
 
داري از اين حس معطر مي سرايي
اين مثنوي را جور ديگر مي سرايي
 
در چشم هايت چرخش عين القضات ست
راه تو بر شرقي ترين سمت حيات است
 
مي چرخي امشب تا مگر پيري بيايد
از مسجد آدينه تكبيري بيايد
 
پيري عبايش رهن كوي باده نوشان
مي خواني او را سيد آيينه پوشان
 
 
پيري كه مي خواند به وقت صبح صادق
نم نم وصيت نامه ايل شقايق
 
تاب و تب خورشيد پيمايي تو را برد
يك خلسه، چرخاچرخ در بالا تو را برد
 
خون كسي بر سنگفرش كوچه پيداست
امشب به گوشت گريه هاي آرميتاست
 
او كيست آيا يك پري يا آرميتا
اين دختر دلتنگ بابا آرميتا
 
كي مثنوي هاي شهيدت را بخواند
اين نامه ي دلتنگي ات را آرميتا
 
هم بازي امواج ساحل كوبي آيا
نقاش بي تابي دريا آرميتا!
 
با دست هاي كوچكت نقاشي ات را
كي مي كني تقديم آقا آرميتا
 
بر قاتل بي رحم نفرين كن سحرگاه
دستت ببر بالاي بالا آرميتا
 
بر بوم نقاشي ست دستت بر قلم مو
چون آمد و رفت پري ها آرميتا
 
              ***
 
آيينه وسجاده ماندو شعمداني
كوچ غريب اين مسافر را نشاني
يك دم درنگي كن كه هنگامه ست اينجا
عاشق ترين فصل سفر نامه ست اينجا
 
اين سنگفرش خوني اوراق تماشاست
گلچرخ هاي آخرين او همين جاست
 
اينجا كه هر شب با سر انگشت اشاره
مي آمدو مي چيد يك خرمن ستاره
 
شاعر چه شد ناگاه ديگر گوني امشب؟
محو كدامين چلچراغ خوني امشب؟
 
داري مي انديشي به چرخاچرخ ذرات
بر ملتقاي كوه و دريا ،صبح ميقات
 
بركوه جا پاي رسولي خوب پيداست
رد عصا و برق كافر كوب پيداست
 
پيغمبري را بر شيار كوه ديدي
شأن نزول سوره اي بشكوه ديدي
 
پيغمبري و شروه ي شوق شباني
توفاني از كوه و نداي لن تراني
 
رد كدامين سفر تورات ست اينجا
يك ناگهان توفان ذرات است اينجا
 
در رستخيز ذره ها هنگامه اي سرخ
مي بيني اوراق شهادت نامه اي سرخ
 
شاعر چه شد ناگاه ديگر گوني امشب ؟
محو كدامين چلچراغ خوني امشب؟
 
امشب به دريا با دو چشم تر بينديش
بر ساحلش بنشين و پهناور بينديش
 
بوي شهيد كيست از كارون مي آيد
اين رود با جزرو مدي گلگون مي آيد
 
شاعر! تماشايي ست سير رودخانه
هر موج مثل مصرعي موزون مي آيد
 
ديدي فرود سينه سرخي را به دفتر
شعر تو پي در پي به بحر خون مي آيد
 
منظومه ي شمسي ست حول محور عشق
خورشيدي از هر ذره اي بيرون مي آيد
 
مي بينم از فردا جهان را سبز در سبز
موعود من-و التين والزيتون- مي آيد
 
سوگند بر لوح و قلم جاري ست خونت
يعني پر از آواز بيداري ست خونت
 
خونت شهاب آسمان پيماست اي مرد
عاشق ترين آيينه ي فرداست اي مرد
 
 
 
 
کلمات کلیدی این مطلب :  به:روح ، سبزشهيدداريوش ، رضايي ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/8/3 در ساعت : 16:48:59   |  تعداد مشاهده این شعر :  1021


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

زهرا شعبانی
1391/8/4 در ساعت : 10:11:18
سلام استاد گرانقدر

بسیار زیبا سرودید

اجرتون با پروردگار شهیدان...
مصطفی پورکریمی
1391/8/5 در ساعت : 20:57:7
سلام جناب استاد انصاری نژاد عزیز

باید واژه واژه ی این مثنوی غزل را گریه کرده باشی ...نه .... زندگی کرده باشی که چنین پرشور و محزون و استادانه و عالمانه و صد البته هنرمندانه اول دیدار حضرت آقا و آرمیتا را نقاشی کنی و بعد در یک "بک گراوند" ماهرانه به اصل قضیه بپردازی درود بر شما موفق باشید
علی‌رضا علی‌سلیمانی
1391/8/3 در ساعت : 17:55:26
با سلام.
بنده در خواندن مصراع اول اين بيت مشكل دارم:
رد كدامين سفر تورات ست اينجا/ يك ناگهان توفان ذرات است اينجا
وحیده افضلی
1391/8/5 در ساعت : 17:0:17
سلام بر شما
در مورد سوال آقای علیرضا علی سلیمانی :
سفر را بر وزن صفر بخوانید... سِفر.....کتاب تورات به اسفار مختلف تقسیم بندی شده....
ساجده جبارپور
1391/8/5 در ساعت : 11:7:58
سلام استاد
شعر زیبایی بود هرچند طولانی بود اما تا آخر کار مرا کشاند
منظومه ي شمسي ست حول محور عشق
خورشيدي از هر ذره اي بيرون مي آيد
این بیت را خیلی دوست داشتم تلمیح ظریفی داشت
دل هر ذره را که بشکافی /آفتابیش در میان بینی
موفق باشید
سید حکیم بینش
1391/8/4 در ساعت : 17:22:36
آفرین برشما این مثنوی زیبا و تأثیر بر انگیز تان منقلبم کرد. بسیار زیبا بود شاعر
بازدید امروز : 20,609 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,576,569
logo-samandehi