به شعلهها زدهام گرچه بيمحابا من
نبود ذرّهاي از زهرة شما با من
دل سياه من امشب چهقدر تاريك است
چه كرده است نبودِ ستارهها با من
اگرچه پيش از اين هم من اينچنين بودم
چنين نبود از اين پيشتر خدا با من
كسي كه رفت ز مشعر به سوي قربانگاه
به خنده گفت كه اي سنگدل بيا با من
بگو كه اين دل سنگم صفا نيافتنيست
هميشگيست هماهنگي منا با من
چنان گذشتهام از خويشتن كه بيترديد
نديده است كسي تاكنون مرا با من
جدا كنيد دلم را كه من نميخواهم
به زير پا بگذارند عشق را با من!
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/8/5 در ساعت : 14:58:26
| تعداد مشاهده این شعر :
1036
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.