ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



باران ناگهان

باران ناگهان
 
هرکه از دام عشقت آزاد است، خلق او را اسیر می گویند
هرکسی گفت بی نیاز از توست، تازه او را فقیر می گویند
 
عشق بیماری فراگیری ست، که اگر منشاش نگاه توست
نام ما را که مبتلای توئیم، در صف مرگ و میر می گویند
 
بین ابروی تو "اشدا" را متمایز نموده از "رحما"
قومی آنرا بشیر می گویند، قومی آن را نذیر می گویند
 
مثل احمد که در زمین و سما، صاحب نام های مختلف است
در زمین بر شما "علی" اما، در سماوات "امیر" می گویند
 
چشم های تهی ز زیبایی، سر این خانه را نفهمیدند
به پر جبرئیل و میکائیل، پاره فرش و حصیر می گویند
 
در نگاه تو هرم آتش بود، چشم هایت قسیم آن آتش
این چنین شد که سرزمین تو را، عالمان گرم سیر می گویند
 
زهر تیغ تو از غضب وقتی که به میدان به راه می افتد
مثل باران ناگهان آن را ، خلق ، خیرکثیر می گویند
 
برکه بسیار هست در دنیا، ولی آب یکی شراب شده
همه از اعتبار نام تو بود، اگر آنرا غدیر می گویند
 
پدری گر ابوتراب شود، پسرش بی گمان ابوالفضل است
چه عجب گر به ابن شیر خدا؛ مردمان بچه شیر می گویند!
 
تیغ تو تا همیشه ایام در زمین و زمان سرافراز است
کذب محض است گر جماعت خصم، تیغ را سر به زیر می گویند
 
 
پیمان طالبی

کلمات کلیدی این مطلب :  غدیریه ، غدیر ، باران ناگهان ، امام علی ، پیمان طالبی ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/8/7 در ساعت : 17:55:17   |  تعداد مشاهده این شعر :  863


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

زهرا شعبانی
1391/8/7 در ساعت : 20:48:9
بین ابروی تو "اشدا" را متمایز نموده از "رحما"
قومی آنرا بشیر می گویند، قومی آن را نذیر می گویند

بسیار زیبا بود جناب طالبی

مأجور باشید
جواد شیخ الاسلامی
1391/8/8 در ساعت : 13:8:49
سلام
زهر تیغ تو از غضب وقتی که به میدان به راه می افتد
مثل باران ناگهان آن را ، خلق ، خیرکثیر می گویند

زیبا زیبا زیبا و خواندنی...
عالیه مهرابی
1391/8/8 در ساعت : 11:50:38
سلام
شعر بسیار زیبایی بود دست مریزاد
بازدید امروز : 5,503 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,561,463
logo-samandehi