دريا شدم به خاطر توفانها
باران شدم به شوق بيابانها
چرخي زدم به هيبت اقيانوس
در گردباد ريخته در جانها
چون اشكهاي سوخته در آتش
بر هيزم نگاه غزلخوانها
نايابتر از آنچه بياويزي
بر پلكهاي حيرت انسانها
نايابتر از آنچه نميفهمند
اين روزها گروه فراوانها
چون نالههاي سرزده در مستي
از تنگناي چاك گريبانها
**
ميخواهم از غدير بگويم نه!
از غربت امير بگويم نه!
از آنچه ميگذشت به آرامي
در قلب آن كوير بگويم نه!
اين قصّة هميشه پر از غم را
اينبار دلپذير بگويم نه!
آنسان كه او گرفت تو را بر دست
دست مرا بگير بگويم نه!
بشكن به خنده روزة صبرم را!
تا اينكه از تو سير بگويم نه ...
مولاي من! نگفته بمان در من
چون عشق خود نهفته بمان در من
هرچند رفتهاست دل از دستم
با نام دلنشين تو سرمستم
پژواك غربت است صداي من
يك يا علي (ع) بس است براي من
تاریخ ارسال :
1391/8/13 در ساعت : 16:36:40
| تعداد مشاهده این شعر :
771
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.