ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



زردي به فرش قرمز!
1.     بنفـش، نيلي، آبي، سبـز، زرد، نـارنجي، قرمز        رنگيـن‌كمان برآيد چون ديـده بارد؟ هـرگز!
2.     صبـح و سحـرگه و شام، در كويِ او زنم گام         امّيدِ فيض، فـرض است بـر فيـض‌جو زِ فـائض
3.     وصـفِ رُخَـش نيـايد در نظمِ عـالَمي چـون          مسعودِ سعد و سعـدي، عطـار و شمس و فـائز
4.     بر رويِ او حــريص‌ايـم امّــا به سـانِ غنچـه         او صـد هـزار دارد گِـردِ رُخـش محــافظ
5.     امّيد و بيـم كُشت‌ام، لبخنــد و اخــمِ توأم!         بر گـردنم كمندش! گـه باسط است و قابض
6.     رســمِ گـره‌گشـــايي، گويـا زِ يــاد رفتــه         پيچيده گشته كـارم، همچون كلاف، غامض
7.     اوراد و ذكـر و تسبيـح، اين بـابِ بسته نگشود         ساحر هم اندر اين كار، بيچاره گشت و عاجز
8.     دستــان بـه سـر نهـاده، تسـليمِ يــار گشـتيم         او همچنان طلب كرد سرمست: «مَن مُبـارِز؟»
9.     هفتـادرنگِ چشـم‌اش، قتّـال‌وضـعِ مـن بـود         افتــاده‌ام به خاك‌اش، زردي به فرش قرمز!
10.  آن سنگدل به هر دم يكصد هزار خون ريخت         گويـــا كسـي نبـاشــد خونريـز را مؤاخــذ
11.  حـكم آنچـه او بگـويد، جان را هـم اَر بجويد        آري بر اوست گويــا هـر ناصـواب، جــايز
12.  او در نظر چو شاهي است، با يك سپاه، غمزه!         «مرضيــه السجــايــا»، مقبــوله‌الفــرايض!
13.  «تحصيـل عشـق و رِنـدي، آسـان نمود اوّل»         «جانم بسوخت آخر، در كسب آن» چو حافظ
14.  هر «قطره»اي ز اشكم، بـالد به خود كه افتـد          بر خاك آن ستـاره، كـاو در سمـا است بارز
  

عليرضا علي‌سليماني
تهران- 17/08/1391
22 ذي‌الحجه 1433 هـ . ق.

کلمات کلیدی این مطلب :  رنگين كمان ، قطره ، عليرضا علي سليماني ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1391/8/17 در ساعت : 15:1:49   |  تعداد مشاهده این شعر :  1530


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حمید خصلتی
1391/8/20 در ساعت : 14:49:32
با سلام بر شاعر محترم.انچه در این شعر بیشتر به چشم آمد.واژه های عربی است که هرچند بعضی ها استادانه به کار گرفته شده ولی شعر را از انچه امروزه سلیقه یا خواست مخاطب است دور می کند.قبول بفرمایید که زبان شعر به واسطه یترکیب های عربی هم قدری پیچیده شده وهم از اقبال کمتری برخوردار می شود.اقبال مخاطب امروز در مواجهه با شعر نو وسپید بیشتر به سمت غزل نو حرکت می کند که از مضامین دم دستی و وزبانی روان وخارج از پیچیده گویی تبعیت می کند.مثلا در یک بیت به جای کلاف سردر گم که تعبیری کنایی است اورده ایدهمچون کلاف قامض.هرچند در معنا اشکالی وارد نیست ولی زیبایی یک تعبیر کنایی به استفاده کردن فارسی ان آشنا بودن مخاطب با این کنایات است.
در مصراع اول بیت اول هم من اشکال وزنی دیدم مگر اینکه واژه بنفش را قدری کشیده بخوانیم و در انتهای همان مصراع هم این اشکال وزنی دیده می شود
نکته دیگر در بیت اول این که به دلیل رنگ های به کار رفته در مصراع وهم چنین نام رنگین کمان در مصراع دوم.فضا به گونه ای کودکانه می نماید که یاد این بیت می افتیم:رنگین کمان هفت رنگه زرد سبز آبی قرمز نیلی بنفش نارنجی ولی در ابیات بعد فضا اینگونه نیست وبا فضای منسجم تر روبرو هستیم.
در این مصراع هم : مسعودِ سعد و سعـدي، عطـار و شمس و فـائز تکرار سین در اسم سه شاعر به نظر من جالب نبود شاید سلیقه ای باشد ولی به جای سعدی شاعر دیگری هم بگذاریم این فضا بهتر نمی شود.مثلا بگذاریم حافظ؟

در این مصراع من یک فعل است کم دیدم: گويـا گـره‌گشـــايي، رَسـمي زِ يــاد رفتــه(ست)

جمع بستن دست هم با الف ونون هم تعقید معنوی در شعر بوجود اورده است

در این مصراع:ساحر هم اندر اين كار، بيچاره گشت و عاجز ،واو عطف بعد از گشت اگر حذف شود تصویر بهتری ارائه می کند

قافیه سختی که انتخاب کرده واز عهده اش برامده بودید قابل تقدیر است. در کل انچه من در مورد این شعر می گویم شاید سلیقه ای باشد ولی زبان شعر اگر امروزی تر بود شعر زیبا تر از این می شد
موفق باشید
از معارضه ام عذر می خواهم

علی‌رضا علی‌سلیمانی
1391/8/20 در ساعت : 13:12:52
سلام.
«زردي به فرش قرمز» بر بخش نقد رفته/ اما دريغ از نقد، حتي ز يك معارض!
به ضرورت قافيه و به نيت «ادخال سرور في قلوب المومنين» بود. مي‌دانم كه دوستان هيچيك به دل نمي‌گيرند كه اينجا همه اديب‌اند و ادب‌دوست و به قول استاد خوش‌عمل «آيينه‌ضمير».
نظري هم به شعر ما كنند دوستان...
علی‌رضا علی‌سلیمانی
1391/8/20 در ساعت : 19:25:56
به نام خدا و با سلام خدمت جناب خصلتي و تشكر از وقتي كه اختصاص داديد.

در خصوص مواردي كه مطرح فرموديد، ذكر نكاتي را ضروري ديدم:

1- اينكه فرموديد واژگان عربي زياد به چشم آمد را قبول دارم (البته در مقايسه با اشعار امروزي). البته حقير، خود مشكلي با اين موضوع ندارم و ترجيح مي‌دهم اين موضوع را سدي براي بيان آنچه در ذهن است، نپندارم مگر اينكه واقعاً درك شعر را براي مخاطب سخت كند. از حضرت حافظ نيز اين شاه‌بيت را به غايت دوست دارم كه حدود نصف آن (و از نظر معنايي بيشتر از نصف آن) عربي است: «چشم حافظ زير بام قصر آن حوري‌سرشت/ شيوه جنات تجري تحتهاالانهار داشت».

البته به اين نكته نيز بايد توجه كرد كه در اينجا، خود قافيه نيز به موضوع استفاده از واژگان عربي دامن زده است. ضمن اينكه به نظرم واژگان استفاده شده، آنقدر پيچيدگي معنايي ندارند كه مخاطب را در درك شعر با مشكل مواجه كنند. شايد سخت‌ترين واژه‌هاي عربي استفاده شده در شعر، اينها باشد: فائض، باسط و قابض، غامض، مؤاخذ و فرائض. كه هم‌خانواده‌هاي بسيار پركاربردي در فارسي دارند يا خود پركاربرد هستند: فيض، انبساط، انقباض، پيچيده و غامض، مؤاخذه، و فرائض يا فريضه.

البته با توجه به توصيه دوستاني چون شما، سعي خواهم كرد واژگان نوتري را «نيـــز» استفاده كنم (اولين تلاشهايم در اين خصوص، تقريباً به سرانجام رسيده كه در سايت خواهد آمد انشاءا... . در آن شعر، كار داشت به «آيفون تصويري» مي‌كشيد كه جلويش را گرفتم!!).

2- در خصوص مصراع اول، با خوانش خودم، ايراد وزني ندارد (كه نمي‌شود البته آن را هم نوشت. بماند انشاءا... براي اولين ديدار حضوري). اما اينكه كودكانه است و با بقيه ابيات ناهماهنگ را قبول دارم. خودم هم درگير آن بودم اما چون «واقعاً» اولين مصراع سروده شده براي اين شعر است، بايد بيشتر به آن فكر كنم (لازم به ذكر است اين هم تلاشي -قاعدتاً ناموفق- براي استفاده از واژگان امروزي‌تر بوده است!!). در واقع، قافيه را همان «قرمز» مصراع اول، پايه‌گذاري كرده است.

3- تكرار سين البته برايم جاي ابهام است كه چرا جالب نيست؟ بايد بگويم اين مصراع در ابتدا اينگونه بود: «فردوسي و سنايي، عطار و شيخ و حافظ». كه بعد حافظ را در بيت ديگر استفاده كردم. من از اين نوع تكرارها (البته به شرط خوش‌آوايي) لذت مي‌برم. اين بيت را از بنده بخوانيد (كاف شكر مشدد است): «شهد و شكر ريزد از شعرم، شرابي هم بيار/ شاهد شوخ شرار‌انگيز شهرآشوب من!». شايد با توضيح بيشتر شما، منظورتان را درك كنم.

4- با كمبود «است» در مصراع «گويـا گـره‌گشـــايي، رَسـمي زِ يــاد رفتــه» نيز موافقم. خودم نيز به آن فكر مي‌كردم و آمدم براي اصلاح كه ديدم شما، نقدتان را نوشته‌ايد. اينگونه شد: «رسم گره‌گشايي، گويا ز ياد رفته». ضمناً در ابتداي بيت 5 نيز، به جاي «بيم و اميد كشت‌ام» نوشتم «امّيد و بيم كشت‌ام» كه با «لبخند و اخم توأم» هماهنگ‌تر شود.

5- «دستان» را نمي‌دانم. معناي بلبل كه نمي‌دهد در اين مصراع: (دستان به سر نهاده، تسليم يار گشتيم). اتفاقاً اين هم از تلاشهايم براي استفاده از مفاهيم روز‌آمد بوده. در قديم كه براي تسليم، دو دست را بر روي سر نمي‌گذاشته‌اند. من خودم زمان فردوسي را كه يادم است، اينگونه نبود!! :)) . گذشته از شوخي، گزينه ديگري ندارم فعلاً براي دستان.

6- به حذف «واو» قبل از «عاجز» هم فكر خواهم كرد.

باز هم ممنون از لطف شما.

منتظر نظرات احتمالي ديگرتان هستم.

تا باشد از ا
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1391/8/17 در ساعت : 16:50:23
سلام


دست مريزاد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام جناب كريما
ممنون از حضور و اظهار لطف‌تان به اين قطره كمترين.
پاينده باشيد انشاءا... .
دکتر آرزو صفایی
1391/8/18 در ساعت : 10:55:6
سلام بر شما
زیبا و فاخر سرودید گرامی
دست مریزاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عليكم السلام
ممنونم از حضور و لطف‌تان به اين قطره كمترين.
پاينده باشيد انشاءا... .
حمید خصلتی
1391/8/20 در ساعت : 14:25:59
یک شوخی هم درباب جواب بیتی که فرستاده بودید.
انک معارض آمد حتی بلا معارض
در بحث نقد شعرتhale mem man mobarez
بازدید امروز : 5,564 | بازدید دیروز : 12,771 | بازدید کل : 121,747,809
logo-samandehi