همچنان نیما
به مناسبت سالروز تولد نیما یوشیج ، 21 آبان 1274 *
شما می گوئید ؛ و مخاطب شما می شنود . شما می نویسید و مخاطب شما می خواند . این نوشته ، نثر است . امٌا شعر ؟ ... تفاوتش این است که وزن دارد ، آهنگ دارد ، و از این نظر زیبا است . امٌا زیبائی شعر به وزن آن تمام نمی شود ؛ شعر زیبااست : در کلمات ، در جملات ؛ یا به کلٌی در عبارات . کلمات زیباتر ، شعر را زیباتر می کند ؛ و اگر ظرافتی در آنها باشد چه بهتر .
چه بسیار کتاب ها که نوشته اند ؛ امٌا شعر نشده اند . فردوسی – مولوی – سعدی – حافظ – وحشی – صائب - هاتف – قائم مقام – فرخی – نیما - شاملو – فروغ – اخوان تالث و... را خوانده ایم ، امٌا قابو سنامه ، بدایت الادب و..و.. را نه .
شعر ، زیبا است ، پیامش موجز است ، نغز است ، و از زندگی همه ی مردم : قرن های قرن می ماند ؛ و تکرار می شود . سعدی را بنگرید :
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار اند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه ما این را شنیده ایم ، بارها خوانده ایم ، و از آن مثال ساخته ایم .
حال پس از قرن ها بنگریم . پس از حدود پانصد سال ، وسروده ای از نیما را :
می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند .
و اینجا ؟ . شعر ، شعری به زبان دیگر ، به زبانی بی قید و بند ردیف و قافیه ، یا نه آنچنان در قید آنها ؛ آزاد : « شعر آزاد » .
نیما شاید سعدی زمانه خود باشد ؛ امٌا به زبانی نو : « شعر نو » .
شیخ اجل ، سعدی شیرازی ، می فرماید :
خواب نوشین بامداد رحیل
بازدارد پیاده را زسبیل
سعدی این « خواب » را بلافاصله پس از آن « غفلت » نیاورده است ؛ و فقط به شعر نیاورده است .؛ شعری است حاصل یک حکایت در گلستان . و امٌا نیما به دنبال همان شعر ، بدون توسٌل به نثر و بی هیچ فاصله ای می سراید :
نگران ما استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
شعر ارتباط است ، زبان است ، پیام است ! ؛ و امٌا : وزن دارد ، و شاید که قیافه هم داشته باشد . زیبا است . چون یک نقاشی ... دلنشین است ، و برخی از کلماتش ، ملودیهایش ، شاید بیشتر ! . کوتاه است ، نغز است ؛ و از زندگی ... انتقاد می کند ؛ و اینجا است که شعر از « دلگویه » ، « دلنوشته » ، و « عشق » بیرون می آید و رسالت می یابد ؛ رسالتی برای جامعه : باز گویه زشتی ها .
شعر شرحی است از زشتی ها به زبان زیبا ؛ از زشتی ها به سوی زیبائی ها ؛ از سیاهی ها به سپیدی ها و روشنائی ها و شاید از اینجا باشد که گفته اند « شعر سپید » ؟!
شاعر ، احساساتی است زود رنج است ، نازکدل است و برعلیه هرچه که سیاهی است . در « دنیا » ئی که به معنی « پستی » است ؛و در هر جامعه ای از این دنیا ، می رنجد . شاعر زشتی ها را می بیند ، در جامعه ، در شهر ، در ... دنیا ، و حتی در سراسر جهان ( کیهان ) ؛ در مقابلشان بر می خیزد ، و می ایستد ، تا دست کم آنها را بشناسد ، و بشناساند .
سعدی شیرازی می گوید :
با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
... و نیما می سراید :
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتن
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
سعدی را رها کنیم که در هر زمینه ای شعری دارد ؛ به نیما یوشیج بازگردیم و به زمانه ی وی ، نزدیک به زمانه خودمان . شاعر بدبین است ، یا پرتوقع ؟ یا هردو ؟! . دنباله ی شعر« اشک مهتاب » نیما را بخوانیم :
دستها می سایم
تا دری بگشایم
برعبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند .
ساختاری که نیما می گوید همان « در و دیوار به هم ریخته » جامعه ای است که مسؤولیٌت نمی شناسد . پاسخ نمی دهد و حتی بر سر شاعر ، بر سر صالح ، بر سر پیامبر گونه ای که خوشبختی ایشان را آرزو می کند خراب می شود.
شاعر تنها میماند ؛ در مقابل جامعه ، در مقابل دهکده :
می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها .
امٌا از پا نمی ماند ، باز می گردد ، باز می گوید و باز می سراید :
کوله بارش بر دوش
دست او بردر، می گوید با خود ؛
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند