ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



و در شهادت یک شمع راز منوریست...
ایستادی

درست رأس ساعت باد

و غروب

نرم و

سنگین

از نامت می چکید

*

خیابان تاریک بود

چشمهایت از نگاهم فرو می ریخت

و روی شانه های درختان

 ماه را

به خاک می بردند

دستهایت را با خود نیاورده بودی

و من به خانه هایی می رسیدم

که سقف نداشت

آسمان نداشت

و زنانی مواج

باغچه های سترون را

گرد گیری می کردند

تو بالا می رفتی

چند کبوتر سرخ

روی تنت خوابیده بودند

و رد خشکیده ی آوازی شگفت

از گلوهایشان جاری بود

زمین صدایت می کرد

لبهایش فریاد روشنت را می بلعید

و تو

بالا می رفتی

*

بوی سکوت

بوی تلخ سکوت

بغض بسته ی پنجره ها را می کوبید

*

درختان مانده بودند

و نام رهای تو

که از تارک سرد خیابان

افق را می وزید

و من

که شاخه ی آفتاب را

در امتداد تو باید

می بردم

کلمات کلیدی این مطلب :  و ، در ، شهادت ، یک ، شمع ، راز ، منوریست... ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/8/21 در ساعت : 19:29:1   |  تعداد مشاهده این شعر :  1020


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

وحید ضیائی
1391/8/21 در ساعت : 22:16:27
زبان ، آرایه ، تصویر و فضا سازی این شعر را بسیار پسندیدم . این شیوه از سپید نویسی هر چند آن شلوغ بازی ها و کشف های ناگهان شاخه پیشرو اش را ندارد اما صمیمانه بر دل می نشیند . آهنگ بر مدار واژه و متناسب با فضا سازی پیش می رود ...ممنون
بازدید امروز : 1,519 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,716,987
logo-samandehi