ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سالار

اي پريشان گوي مسكين! پرده ديگر كن
پوردستان                                     

جان ز چاه نابرادر در نخواهد برد 

(اخوان ثالث)
 

 

♦♦♦

پاييز خشك بي پدري سالار!،
زنجيره اي كه قاتل ما مي شد

صد سال آزگار به تنهايي،
سالي كه عشق مثل وبا مي شد


آوازه خوان به كنج قفس خوش بود.
شب زير گوش مرده صدا مي داد
در قلعه هاي مانده ی حيوانات،
سوري كه بز به گله ي ما مي داد


سال هزار و سيصد و اندي بعد،
با نطفه اي كه در رحمش مي مرد؛
آتش تمام جنگل ما را سوخت.
تا گربه بچه هاي خودش را خورد


سال از صداي پاي موتور لرزيد.
داد از اذان به گوش تو مي آمد
اين سمفوني ترانه ي پر مرگ است،
غم ناگهان به گوش تومي آمد


پاهاي ما به كفش كسي پا كرد.
ما روي هم حساب نمي كرديم
عاليجناب، سرخ نمي پوشيد.
ما نيز احتجاب نمي كرديم!


صد سال خشك بي پدري سالار!،
صد سال آزگار نخوابيديم
سالارمان به چاه برادر بود،
ديگر در انتظار نخوابيديم


زنجيره اي كه در پي ما مي گشت،
آمد ميان خانه و غوغا كرد
ما را كه زير پاي خودش بوديم،
در چشم خيس حادثه پيدا كرد


صد سالِ آزگار‍ِ پدر سالار،
بز گله مي ربود- كه حق دارد-
تا چهره اي شگفت خودش هم ديد،
حق با كسي نبود كه حق دارد!


حق با كسي نبود كه مي داند.
حق با كسي نبود كه مي بيند
اين سمفوني ترانه ي پر مرگ است.
حق، داس قاتلي ست كه مي چيند

کلمات کلیدی این مطلب :  سالار ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1391/8/22 در ساعت : 11:28:1   |  تعداد مشاهده این شعر :  829


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

دکتر آرزو صفایی
1391/8/22 در ساعت : 17:44:28
سلام بانو
عمیق پر از معنای تلخ
اما زیبا و گویا
دست مریزاد
سحر دگلی (آریایی)
1391/8/22 در ساعت : 18:17:22
سلام و درود
ناب بر دل نشست
درود و احسنت
قلمتان جاودان
احساستان در امان باد
محمدعلی شیخ الاسلامی (شیوا)
1391/8/22 در ساعت : 16:19:28
سلام
و چهره ی شگفت
از آنسوی دریچه به من گفت
حق با کسی ست که می بیند

شعر بسیار زیبایی بود
محمد شکری فرد
1391/8/22 در ساعت : 22:25:23
سلام خانم گیلانی...شعر زیبایی بود...ممنون.
حمید خصلتی
1391/8/22 در ساعت : 16:41:30
سال هزار و سيصد و اندي بعد،
با نطفه اي كه در رحمش مي مرد؛
آتش تمام جنگل ما را سوخت.
تا گربه بچه هاي خودش را خورد
و
عاليجناب، سرخ نمي پوشيد.
ما نيز احتجاب نمي كرديم!

سالارمان به چاه برادر بود،
ديگر در انتظار نخوابيديم و

و
حق با كسي نبود كه حق دارد!
این مصراع ها برایم جالب بود والبته این بند در پایان:
حق با كسي نبود كه مي داند.
حق با كسي نبود كه مي بيند
اين سمفوني ترانه ي پر مرگ است.
حق، داس قاتلي ست كه مي چيند

در این شعرتان کمتر از آثار قبلی پیچیده گویی کرده اید.حتی گاهی صراحت هایی در شعر های قبلی تان بود که خودتان خوب میدانید.ولی این شعر در پیام رسانی موفق است
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1391/8/23 در ساعت : 19:11:58
تا گربه بچّه هاي خودش را خورد

بر شاخسار عاطفه گل پژمرد

درود بر شما.
بازدید امروز : 399 | بازدید دیروز : 14,876 | بازدید کل : 123,001,765
logo-samandehi