( به زنده یاد حاج ذبیح الله بخشی )
باران موشک ها که بر اروند می ریزد ... خون قطره قطره از سر و سربند می ریزد
از رود بوی خردل و باروت می آید ... قلب نهنگانی که در "فاو"ند می ریزد
شاید امیدی جز شهادت نیست ؛ امّا نه.. دارد کسی بر شعله ها اسپند می ریزد
از دور حاجی با گلاب قمصرش پیداست ... تکبیر از لب ها ، غزل مانند می ریزد
بابای خوب جبهه های جنگ ، می آید ... در کام تلخ لحظه هامان ، قند می ریزد
بااینکه داغی تازه روی سینه اش دارد ؛ از چهره ی نورانی اش ، لبخند می ریزد
جشن حنابندان ، خدا شاباش هایش را... روی شهیدانی که می رقصند می ریزد
" وقتی شهادت مادر میلاد ها باشد ... جان می دمد از خونتان هرچند می ریزد
پایان امشب هرچه باشد باز شیرین است" از حرف های حاج بخشی پند می ریزد
..................................................................................
آرام شد یک شب پدر در بستر خاکی ... که ز دامنش عطر خوش فرزند می ریزد
طاهره تختی ۱۵/10/1390