مثل چنگيز نام بد دارم. مثل ضحاك مار بر شانه
چون سياوش فسون سودابه. مثل منصور، دار بر شانه
در دل من انار مي لرزد. زير پايم فرار مي لرزد
توي چشمم سپاه اشك آور، پيكر سرد يار بر شانه
توي اين آستين پر از ماراست. در خيابان به راه مي افتم
تا که گوشم سكوت مي خواهد، دور ميدان به راه مي افتم
دارد از درد مي زند بر من. اين من از هراس، آبستن
نطفه ((من)) هنوز هم مست است. زير باران به راه مي افتم
زير دندان مرده اي رفتم. مثل ضحاك ، طعم من تيز است
خواب هايي براي يك خرگوش. بستر من پناه چنگيز است
روي تختي كلاه من افتاد. تاج ِبر قامتم به راه افتاد
ته نوشتي كه سرنوشتم بود، مثل اين خواب ها غم انگيز است
از سر خط نوشت پايان را، آخرين قصه هم بد آهنگ است
دست ها با شكست هم دست اند. دست من در حناي يك ((رنگ)) است
مثل منصور دار هم دارم. در دل خود انار هم دارم
زير پايم فرار تا لرزيد، من دلم از خودش دلش تنگ است
خواب هايي براي ما ديدي، در كلاهت هنوز خرگوشي ست
توي سوراخ ما پر از گوش است. توي ديوار خانه ات موشي ست
در پي نان به راه مي افتيم، در خيابان به راه مي افتيم
خانه ات غرق دشنه و خون است. ساعتت پرتگاه بيهوشي ست
تاریخ ارسال :
1391/9/25 در ساعت : 13:45:27
| تعداد مشاهده این شعر :
763
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.