سلام/
ردیف همان است / قافیه همان است /و وزن هم همان/چیزی که سالهای سال در چرخه تولید شعر چرخیده و از کشکول شعر حافظ ریخته و از کشکول شعر دیگران نیز و دست به دست چرخیده و رسیده به عصر حاضر!
من خودم کار کلاسیک می کنم ولی تکرار و باز آفرینی را بدین شکل نمی پذیرم ٰ دستی هم در نقد ندارم تا حداقل اگر از کم و کیف شعر نمی توانم بگویم حداقل احساسم را نسبت به شعر و شعری که می خوانم بعنوان یک مخاطب حرفه ای بیان کنم
در ماههای قبل شعرهای خوبی ازبرادرمان خوانده ام ولی این شعر را ضعیف می بینم و این شعر را از حداقل مولفه های یک شعر قابل قبول خالی می بینم الا وزن شعر (به روایت خصلتی عزیز)هیچ اتفاق خاصی در غزل روی نداده و شعر پیام خاصی را برای مخاطب ندارد
به نظر می آید شاعر همین شعر را اگر با وسواس بیشتر کار می کرد می توانست با بهره گیری از واژه های جدید و با بهره مندی بیشتر و دقت در استخدام کلمات به حد متوسط از لحاظ فرم و ساختار شعر برساند
به بیت سوم نگاه کنیم:
تا برادر، گرگ یا تا دوستانم دشمنند
آشنا را قاطی بیگانهها گم میکنم
مصراع اول چیزی فراتر ازشعار نیست مصراع هیج بهره ای از ارکان یک شعر خوب از جمله تعابیر و استعارات و...نبرده و تصویر سازی ناقصی نیز دارد
کمین برای بیت فوق فی البداهه بیت زیر به ذهنم رسید که حداقل می تواند منظور شاعر را در ارائه تصویر قدیمی و کلیشه ای شعر های از این دست یاری نماید
" نابرادرهای خونی پیرهن در دستشان/ آشناها را درون خانه ها گم می کنم.
یا برای بیت دوم:
بالاهای را که دیگر فرصت پرواز نیست/شوق پروازی که با پروانه ها گم می کنم.
در خاتمه عرایضم به این نکته نیز اشاره کنم که احتمالا استفاده از این دست قافیه ها ناخاسته شاعر را به استفاده از واژه های کهن و دم دستی سوق می دهد
امیدوارم از این شاعر توانا کارهای بهتری در آینده بخوانیبم