ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



آن روزها

کوچک که بودم

آرزوهای بزرگی داشتم

بادی که از فرفره­های کاغذی عبور کند

از تمام نسیم­های جهان قشنگ­تر وزیده است


آن­روزها جریمه­های مدرسه را هم

دنباله­های بادبادکی با خود برد

که از رقص­های نخ­نما فراری بود

با مشق­های نانوشته اما

هرگز نفهمیدم

کی از آرزوهایم بزرگ­تر شدم


حالا هر روز صبح

روبه­روی آیینه می­ایستم

هفت­تیرم را بیرون می­کشم و… بنگ

بعد

مثل تمام آدم­بزرگ­های این خیابانِ خاکستری

لبخندهای تلخی برای تعارف به همشهریان محترم دارم

و دست­هایم از پشت دست­کش

و چشم­هایم از پشت عینک

واقعن دروغ­های خوبی بلدند…

اما با جای یک گلوله در پیشانی چه باید کرد؟


کوچک که بودم

هیچ­گاه در آیینه شلیک نمی­کردم

حتا با تفنگ پلاستیکی…

کلمات کلیدی این مطلب :  آن ، روزها ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1391/11/13 در ساعت : 19:50:57   |  تعداد مشاهده این شعر :  823


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مجتبی اصغری فرزقی
1391/11/14 در ساعت : 8:41:27
سلام شعر خوبي از شما خواندم



جالبه كه محتواي شعر شما و مخصوصا پايانه آن تقريبا با شعر آقاي وثوقي يكي است

جالب بود





موفق باشيد بزرگوار





اصغري فرزقي (كيان)

---------------------------------------

سلام؛
سپاس گزارم
اگر منظورتان همین شعر حراج مرغ آمین (http://irafta.com/poembooks.aspx?id=494) ایشان است، که خواندم و هیچ شباهتی ندیدم. در ضمن من این شعر را یک ماه پیش گفته ام و پس از آن در وبسایت‌ام (http://oghianus.com/?p=62) گذاشته ام.

بیش‌تر دقت کنید
با سپاس
محسن کاویانی
1391/11/15 در ساعت : 23:12:2
ایوالله داداش

----------

الله یارت عزیزم
سید حسن مبارز
1391/11/21 در ساعت : 12:27:9
سلام و درود. بسیار زیبا و دلنشین بود.

------------------

درود و سلام سیدجان؛
کجایی و چه می کنی؟
علی نظری سرمازه
1391/11/13 در ساعت : 22:21:31
درودشاعرگرامی.زیبا ودلنشین/هیچگاه درآیینه شلیک نمی کردم...

-----------------

درود و سپاس
بالاخره یک روز باید شلیک کرد
بازدید امروز : 15,259 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,971,652
logo-samandehi