یک زن اسیر پنجره، دلها زمستانی
در مه فرو رفته حقیقت، شهر طوفانی
دیشب کتاب عشق را ناخوانده از بر شد
امروز با کابوس نفرت عشق پر پر شد
دوشیزگانِ سوخته در بزمِ خونبازی
رقاصِ آتش میشوند وگرمِ طنازی
زندانیان سنت وخشم وخطا پوشی
تازه عروسان پریوش،مهدِ خاموشی
موهای در هم پیچشان چون بیدها، مجنون
اینجا چه ارزان است چشمِ نازِ یک خاتون
دلها به جای عشق مهماندارِ ترکش ها
سر می بُرَد غفلت ز شوق و شورِ ارزشها
# # #
نان آورانِ کوچه با پاییز همدردند
از سوزِسرما قرمز و از نا خوشی زردند
ازشعرِ نابِ کودکی یکباره خط خوردند
چون غنچه درتاب وتبِ این جنگ پژمردند
از پشتِ شیشه، برف دل انگیز و روح افزا
در بطنِ سردِ جاده امَا ، درد پابرجا
گاهی هراتِ چشم من ابری وبارانی
گاهی اسیرِ کوهِ پر برفِ بدخشانی
دلواپسِ اندیشه های سبز ورویایی
دردا که در خود بشکند صوتِ اهورایی
سوز وگدازِمن چنین با اشک با حسرت
دستی بر آتش میشود از دور از غربت
پرواز کن ای کفترِ دل تا *سَخی جانم*
شاید که بر گردی سفید و پاک..مرجانم
31 جنوری 2013...نروژ
سخی جان:زیارتگاه منسوب به مولا علی(ع) که در شهر مزار
شریف افغانستان واقع شده است.