سلام ... این درد مشترک ماست ... حالا بعد سی سال خسته تر از قبل صبح می رود و شب من خوابم که می آید ... این روزها هزار بار و هزاربار میگویمش بس است دست خالی که نمیتوانی رباخوار شکار کنی ، اینجا که کردستان نیست و می خندد و می خندد .... بعد خبردار میکوبد به سینه اش که ما ، داغ دار نسل همت و باکری و کاوه ایم و تو چه میدانی پسر ؟ فردا صبح دوباره خوابم که می رود ...
|
آفرین ساجده جانم
شعرت پر از باران بود
|
سلام خوشا به حال پدرت ! که تو می توانی اندکی از دردهایش بشماری - وقتی همه کتمان می کنند! کاش من نیز ....
|
دردمندانه و تأثیرگذار بود درود بر شما
|
سلام خانم جبارپور...سپید هایتان هم مانند غزل هایتان زیبا هستند... ممنون.
|
بسیار عالی /شاد و سلامت باشید
|
بسیار زیبا بود ساجده ی عزیزم... آفرین
|
|
آماده نیستند همرزم های قدیمی ات برای امضای برگه ی وام سلام بانو قلمتان همیشه نویسا
|
من برای ریش سپید تو گریه میکنم.. درود زیبا و دلنشین است سربلند باشید
|
سلام روزهای سخت والدین برای خوشبختی فرزندانشان یکی از بزرگترین شعرهای عالم بشریٌت است . و بزرگی شعرها هم بیشتر در محتوای آنهاست و نه در شکل آنها... موفق و موید باشید انشاء الله
|