ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



هستي شعر و مرگ مولف- نگاهي به كتاب « وقتي تو آمدي من مرده بودم » سروده : عبدالرضا شهبازي
هستي شعر و مرگ مولف
نگاهي به كتاب « وقتي تو آمدي من مرده بودم » سروده : عبدالرضا شهبازي
شيرزاد بسطامي*
بچه تر كه بودم از شعر هاي شهبازي چيزي نمي فهميدم و با خودم مي گفتم كه اين شاعر ها چقدر حرف هاي سخت مي زنند ، اما بزرگتر كه شدم ديدم چقدر ساده و صميمي اند آن سخت ها، آن سخت ها كه با خودمان مي برديم سر كلاس و معلمان با عينك و ليسانس ادبيات و كت و شلوارش ، شق مي ايستاد و معتقد بود كه شعر را حافظ گفت و ديگر هيچ و حالا چقدر ساده و خنده دارند آن عينك و ليسانس ادبيات كه به آن معلم ادبيات آموخته بود ، خاقاني ، عبيد ، حافظ و مولانا و ديگر هيچ.
اما جا دارد در اين مجال اندك به بهانه ي نقد چهارمين دفتر شعر عبدالرضا شهبازي « وقتي تو آمدي من مرده بودم » به طرح آسيب شناختي جريان شعر نسل سوم اشاره اي به شكل ضمني داشته باشم و هم نسلانم را به خوانش شعر شهبازيها وا دارم . و پيشنهاد كنم به طيف گسترده اي از هم نسلانم كه از شعر براهني لبريز مي شوند و مي شوند شعر براهني و در نشريات خودشان را به چاپ مي رسانند با امضاء براهني و براهني بي آنكه بداند شعر ديگري گفته است .و در روزنامه اي چاپ شده در سرماي كانادا سيگار ديگري مي گيراند و سرخوش از آن است كه بحران رهبري شعر امروز حل شده است و صدها براهني در دهها انجمن ادبي ايران روئيده است و اين مي شود كه نسل جوان ما نسلي است كه مانند هم و از روي همديگر مي نويسند و ديگر فروغ و اخوان جواني با دو زبان متفاوت ، در كنار همديگر نيستند. بحران شعر امروز ما رهبريت نداشتن شهبازي هاست و عَلم كردن براهني ست در روستاهاي دور افتاده ايران زمين .
راجع كم و كيف شعر براهني ساحت ديگري مي طلبد و مطلب ديگري و جا دارد كه بگويم صاحب اين قلم به شخصه وجود شعر براهني را بالاخص شيوه روايتگري اش را سخت مي پسندد و هستي اش را ضرورتي براي ادبيات معاصر مي داند اما تنها براهني و شعرش ضرورت است و نه براهني ها چيزي كه شهبازي به درك آن رسيده است و از اين رو شهبازي را با تمام كم و كاستي هايش به هم نسلانم پيشنهاد مي كنم تا از او يك اتوريته بسازند . از شهبازي هنگامي كه دست به تركيب سازي مي زند چندان موفق نيست و سهل الوصول ترين آنها را مي نويسد.( كوير لحظه ها – نگاه خسته شب – غربت نگاه – دختر پري رو )
يا حداقل از فرمولي از پيش تعريف شده استفاده مي كند ماند: باغ تمشك لبانت .
شهبازي كه گاهي چندان مقيد به ايجاز هم نيست .
مثل سال هاي دور كه فالم را گرفتي / و گفتي : / غريبه نيست و آشنا نيز هم .
اين – نيز هم – آخر جمله چقدر مطالبه ضرورت است چرا « هم يا نيز » به تنهايي نبايد بيايد ؟
شعر شهبازي را با اين حال ، پيشنهاد مي كنم . به سبب قابليت هايش و سعي شاعر در آن ديگري نويسي كه شعرش را متمايز مي كند.
شعر شهبازي شعر حركت نيست اما استحاله را به خدمت مي گيرد ، صنعتي كه شاعران شعر حركت شعرشان را در خدمت آن قرار مي دادند و اين امر را در بوق و كرنا مي كردند و با دامب و دومب و ساز و سرنا غريب دهه اي را در روزنامه ها حضور يافتند اما عمرشان تنها به آن دهه بسنده كرد.
به هر حال استحاله ي فضا و نه تغيير فضا يكي از مشخصه هاي شعر شهبازي است ما در كار هاي عاشقانه او در چشم به هم زدني مي بينيم كه با شعري اجتماعي مواجه بوده ايم و تا بخواهيم به اين ساحت عادت كنيم مثل بيدار شدن از خوابي مي بينيم كه تنها خواب آن را ديده ايم و شعر همان شعر عاشقانه است كه بود « ر ك به شعر هاي : مثل دانه هاي باران – اتفاق ساده – بگذار هر چه مي خواهند فكر كنند » كه البته اين استحاله در ساحت هاي جزئي تري چون تصوير نيز وجود دارد.
دست مي برم تا ماه را بگيرم / حوض خالي مي شود از نگاه تو
از اين رو شعر او در تغزل نه وصف ملال انگيز رمانتيك ، بلكه جهاني است واقعي ، عميق ، انساني و فردي و اجتماعي توامان ، ملالي خشن و الهام يافته از روح تباهي حاكم بر زمينه ها و رابطه هاي اجتماعي و رابطه فرد با اجتماع.
شهبازي يك چشم تماشاي دقيق ، در خود پيچيده ، سمج و دست و دل باز ، طوريكه تنها از يك دختر گرسنه به نام يلدا و يا سرودن پرنده اي يا شمس تبريزي عكس نمي گيرد بلكه گاهي اسرار دارد كه از تك تك دوستانش به اسم عكس بياندازد از محمد كاظم علي پور – نصرت مسعودي – هوشنگ رِيوف – سينا ميرزايي – بهرام سلاح ورزي « ر ك : شعرحسرت ص 82 » .
عكس هاي شهبازي عكس هايي هستند كه زبان توصيف اويند كما اينكه آنهايي كه درست در ذات شعر و ذات تحوالات حاكم بر اجتماع و شعر و مكاتب زاييده از اجتماع دقت كرده باشند مي دانند كه : اين مكتب رمانتيسم بود كه براي توصيف در شعر ، جايي بسيار با ارزش تعيين كرد و بعد آن را به دست مكاتب ديگر سپرد و مكاتب ديگر ، يا از آن دور مي شدند – سمبوليسم – يا به آن واقعيت عيني مي دادند – رئاليسم – و يا آميزه اي از اين دو بوجود آمد كه نمود آن را در كار و آثار بسياري از نويسندگان قرن بيستم مي بينيم ، در كارجويس ، توماس مان ، ژان ژنه ، بكت و سال بلو . ولي در شعر ، نخست اين بزرگان مكتب رمانتيسم بودند كه توصيف را به اوج رساندند ، منتها توصيف رمانتيست ها توصيفي بود در جهت گريز از كانون توصيف به سوي قلمرو هاي ناشناس و سرزمين هاي رنگين و متنوع روح . در حالي كه توصيف در شعر واقع گرايانه ، يعني شعري متعهد واقعيت زيستن انسان در محيطي اجتماعي ، توصيفي است هم غير احساساتي و هم غير عقيدتي . البته منظورم از عقيده اين است كه شما به خاطر مشرب يك مكتب فكري مانند سوسياليسم – نئوماركسيسم – فاشيسم – ناسيوناليسم بخواهيد شعر بگوئيد و شعر با تمام شكوهش مقيد به ساحتي كنيد كه شعريت نيست و شعار است .
اما شعري كه متعهد به توصيف واقعيت است تك تك كلماتش در خدمت تصويري است برگرفته از بطن جامعه و روابط جامعه با افراد و بالعكس و شعر شهبازي چنين شعري است .
يك شعر عاشقانه ي او هم اجتماعي است و هم سياسي و تميز آن سخت مي نمايد چرا كه شعر او تركيبي از همه آنهاست .
گيسوانت را به من بده دختر ! / مي خواهم طناب داري ببافم / و تمام ستارگان را به آن آويزان كنم
« شعر : از دور صدايي مي آيد ص 78 »
يا
بگذار هر چه مي خواهند فكر كنند / آنها كه مدام / به ستاره و ماه نفرين مي فرستند / چطور مي توانند / گيسوان تو را ستايش كنند / شوكا / كساني كه بر صندلي مخملي تكيه داده اند / فقط مي توانند / دروغ هاي زيبا ببافند.
« شعر : بگذار هر چه مي خواهند فكر كنند »
اما در مقام زبان عمده ترين شاخصه ي زباني شعر شهبازي تصوير سازي است .
ريل هاي قطار سال هاست كه از چشم تو خارج شده اند
يا
گاهي بي آنكه راه به جايي ببريم / دست بر گلوي نازك گل مي فشاريم / تا اشك زلال ستارگان را ببينيم .
يا
« مخملكوه » پيش از آنكه / بهار بيايد / در سبزينه نگاه تو سيراب / بهار از چشم هاي تو عبور مي كند / و زمستان از نگاه تو عاشقانه با قناري / هم نفس مي شود.
اين تصاوير كه به حق در شعر بسيار خوش تر بيان مي شود تا به شكل انفرادي و گذرا آن هم در نقدي كه سعي در بيان تمام ساحات در اين مجال اندك دارد – ويژگي هاي منحصر به فردي دارد . زبان ساده و صميمي و بدور از تكلف و گاه اين زبان به ضرورت فضاي ايجابي تنه به گفتار و گاه در پيراهن پر هيبت و فاخر زبان ادبي ظاهر مي شود.
سفرت بخير باد شاعر !
تخيل كه در رگ هاي اين زبان چون خون پر است از زندگي و هياهو پر است از واقعيت و خلقت ، حقيقت و نو آوري .
تو بلند مي شوي / ماه را در دست هايت مي گيري / و در ميان جنگل گم مي شوي.
تخيل يعني تصورات كودكانه ي انسان ، يعني بينش عقل نشناس آدمي. همين تخيل است كه شاعر را قادر به كشف روابطي مي كند كه هست ، ولي ديده نمي شود . همين تخيل است كه روز اول قد بلند معشوق را به سرو تشبيه كرد و همين ضعف تخيل است كه خيل عظيم شاعران را به رونويس از همديگر و تشبيه سرو و معشوق تشويق كرده است .
اما شهبازي نه مستقيماً بلكه با كنايه قد معشوق را به بلنداي آسمان مي داند ، معشوقي كه ماه را در دست مي گيرد . معشوقي ريشه دار در فرهنگ ايراني كه تمام زيبايي هاي جهان را سهم او مي داند – او كه حتي ماه را در دست دارد – معشوقي ايراني بر گرفته از فرهنگ ايراني و پيچيده شده در پرده هاي ستر و عفاف ملكوت . البته اين بار در روايتي ديگر گونه - نه آن روايت كه راوي آن حافظ بوده – بلكه در توصيف دست نيافتني بودن او معشوق را به تصوير مي كشاند كه در جنگلي گسترده گم مي شود.
از ديگر ابعاد تصوير سازي شهبازي رگه هاي طنز اوست چيزي كه معتقدم از صنايعي است كه مي تواند دايره مخاطبان را بيشتر كند چرا كه مخاطب معتاد به اوزان كلاسيك ايران و گوش هاي عادت داده شده به ريتم ، حالا كه غريب سده اي از شكستن و نيست شدن آن نظام افاعيلي مي گذرد نشان داده كه سر آشتي با جريان هاي معاصر را ندارد و ما هستيم كه بايد به دنبال معرفي يا ساحتي باشيم كه جاي اوزان كلاسيك را پر كند و مي توان يكي از اين ساحات شعر كه مخاطب را در هر قشري از جامعه اقناع مي كند، طنز دانست كما اين كه علاوه بر آن ، يكي شاخصه هاي شعر دهه هاي هفتاد و هشتاد را مي توان طنز دانست.
طنز شهبازي در نهايت ايجاز دست به اعجاز مي زند اما اين اعجاز نه از ايجاز بلكه هنري است برگرفته از غافلگيري شعر به امر شاعر ، طنز هميشه ابزار ستيز بوده و هست . چيزي در كائنات ، چيزي در تاريخ ، چيزي در زمين و آسمان ، چيزي در روابط اجتماعي ، مخدوش است . اين خدشع و تنزل ، نظام صوري جهان را مي شكافد و درست از برابر ما فواره مي زند و در مقابل اين خدشع و تزلزل كه در آن آسمان قشري از جامعه از طاقچه ي خانه قشر ديگري كوتاه تر است و تقابل اين دو طبقه با تمام آسمان و ستاره ها و بهار هايش دو خط موازي هستند كه تا ابد در جهت مخالف همديگرند و اين يعني تجسم تضاد هاي زندگي امروز در پيراهني به نام طنز .
از ستارگان كه بالا مي روي / تازه روي طاقچه مي بيني / نقشي از بهار روي آن حك شده است / درست مثل هندوانه نو بري / كه در دست هاي تو قل مي خورد/ و نصيب كسي مي شود / كه پيش از آن / سهم بيشتري از گيلاس بنان و عطر نيلوفر داشته است .
« شعر مثل دانه هاي باران ص 14 »
همان طور كه مي بينيم شاعر اين طنز با قرينه كردن ستاره و طاقچه و كوچكتر شمردن سقف ستاره از طاقچه ، بوجود آورده است و آن را به همين جا ختم نمي كند و در توالي آن با آوردن - هندوانه كه واژه اي است كه ذهن را قلقلك مي دهد و بار كميك دارد – طنز را به حركت در مي آورد تا در آخر شعر ها با تراژدي مواجه شويم.
تازه يادم آمد / وقتي از آن كوچه رفتم / كسي پشت سرم آب نريخته است .
و اين همان غافلگيري است كه سنت شهبازي است در اين شعر و ديگر شعر هايش ، از اين رو او كمدي و تراژدي را ابزاري مي داند براي خلق طنز و در اين كار هم موفق عمل كرده.
اما در ساحاتي ، از بيان شهبازي شايد به نظر برسد شعر نمي گويد بلكه جملات مجرد فلسفي مي نويسد و يا به تعبيري تعاريف حكيمانه دارد.
زندگي اتفاقي است كه هر روز اتفاق مي افتد
و يا
قرار جاده / رسيدن به پايان آن نيست
و يا
اگر جاذبه نيوتن نبود / شايد سيب اتفاقي بود كه هرگز نمي افتاد.
در اين خوانش ها از سطور فوق الذكر اين بيان ها به بيان فلسفي نزديك تر است تا بيان شعر ولي توالي تصاوير اين بيان مجرد فلسفي را به عينيت شعر مي كشاند و ما ديگر با تجدد كاري نداريم بلكه با هماهنگي معنا و ذات ، درون و برون ، ذهنيت و عينيت سر و كار داريم . امري كه از شاعر اين دفتر جز اينش انتظاري نيست .
اما مهمترين خصيصه شعر شهبازي صميميت اوست . در كار هريك از شاعران معاصر – البته خوب هايشان – شعر هاي آنها نماينده تام الختيار آن شاعر مي تواند باشند ، يعني اين شعر ها هم نقص ها آن شاعر را به خوبي نشان مي دهند ، هم ظرفيت هاي پر و كامل و سر شار او را و هم محدوديت هاي شعري اش را . بعضي شعر هستند كه آن قدر به روحيه شاعر « خود » همان شاعر نزديك هستند كه انگار هر كلمه ، هر سطر و هر نقطه و ويرگول ، عملاً از قيافه و هيكل و حركات « خود » آن شاعر به عاريت گرفته شده است . اين نوع نزديكي شعر به شاعر را بايد صميميت شاعرانه ناميد ، صميميت شاعرانه فوران قلابي احساس هاي عاشقانه ، انديشه هاي اجتماعي ، انديشه هاي به اصطلاح انقلابي و انديشه هاي به اصطلاح نو نيست ، صميميت شاعرانه نزديكي شعر به خود شاعر است به خودي كه در غالب شعر هايش نمود يافته است . فالمثل « خود » اخوان بزعم براهني در طلا در مس مشتمل بر نه خصيصه است .
- حضور نوعي داستان بر متن شعر
- حضور زباني روايتي و گهگاه حماسي
- حضور گستردگي بيان بيشتر و فشردگي بيان كمتر
- تلفيق توام با توفيق زبان خراساني گذشته با زبان ساده عوام الناس
- وجود مقداري فلسفه نسبتاً قشري با فلسفه ي اجتماعي نسبتاً قشري در هاله اي از برخوردهاي متاثر كننده
- گاهي وسواس زياد در كلام فقط به خاطر خود كلام
- گرايش بسوي ايراني گرايي متعصبانه
- استفاده درخشان از اوزان ساده و گهگاه ارائه شعر خوب در اوزان در هم پيچيده
- استفاده از تجدد معتاطانه
حال از شاعري كه اين خصوصيات شعري را دارد انتظار نداريم كه همچون براهني دهه هفتاد و يا رويايي حجم سرا شعر بگويد و اگر هم بگويد هم ديگر صميمي نيست. رد اين صميميت در ابزار هاي زباني و بار محتوايي شعر شهبازي را مي توان گرفت . حضور شاعر در شعر و هم چنين جستار او در وقايع روز مره را مي توان در شعر هايش با ز جست . وجود تجارب شخصي و جمعي كه شهبازي آنها را لمس كرده است ، مهريست بر صميميت او.
كار من از اعتراف گذشته است / - اين كه بگويم - / پشت پنجره به چه كسي نگاه كرده ام / و يا در خيابان به هيچ چشم زيبايي نگاه نكرده ام / همه اش دورغ است / پيرو آن دورغي كه محل تولد من همين نزديكي هاست / آنجا كه نه از غزالي خبري است / و نه روي ديوار خانه مان / گربه ملوسي كه چشم در چشم من دوخته / ...
باز خواست زنان ايراني از شوهرانشان انگار مطالبه ي تعهد ، تعلق و مالكيت خانواده ايراني است و دروغ گفتن به آنها براي كساني كه ريگي در كفش دارند امري بديهي است و شهبازي به آسيب شناختي اين جامعه پرداخته پرداخته ، با صراحت لهجه اي كه از او سراغ داريم صراحتي كه جهان بي صلاح امروزي كه يا در جنگ گرم است و يا جنگ سرد را اين گونه تصوير مي كند .
... مثل اينكه تو براي جنگ نيافريده شده اي ؟ / و صلح را تنها در انشاي دختري مي تواني / بخواني / كه از ترس جنگيدن دو خروس / به صلح پناه آورده .
و اين نگاه تيز بين شاعر در يافتن ابژه ها و بردن به كارخانه سوبژكتيو و حضور آن در پيراهن فرم شعر « اعتراف » را خلق مي كند .شعري كه در آن معترف ؛ نامي از هم قطارانش را به سبب فضاي پليسي نمي برد .
نمي خواهم دست روي دست بگذارم / و در اين شعر نام كساني را ببرم / كه فردا در اعتراف نامه اي / كه عليه من محسوب مي شود / شريك جرمي براي اين شعر خلق كنم / كه حلق آويز شود .
«شعر : اعتراف ص 76 »
از ديگر مشخصه هاي شعر او علاوه بر تصوير محوري كه در سطور قبلي اين مقال به آن اشاره شد حضور احساس پر رنگي است كه در اشعار مكانيكي مقيد به باز هاي زباني گويي به فراموشي سپرده شده است .
وقتي به آن سال هاي دور بر مي گردم / مي بينم گلي در دست هايم نبود / تا به تو تقديم كنم
يا :
در ابتداي اين سطر ها هي خواب مرگ مي بينم / هي ستاره مرده / بافه بافه /روي شانه هاي ماه !
« شعر : خواب ص 89 »
و ...
و شايد خنده دار باشد از مشخصه هاي ديگر شعر او قرار شاعر با چندين كلمه است كه بيشترين حضور را در شعرش دارد. ( شانه – ابر – دريا و بيشتر از همه ستاره و ماه )
درابتداي اين سطرها هي خواب مرگ مي بينم/ هي ستاره مرده / بافه بافه / روي شانه هاي ماه !
يا :
آنگونه كه تو دوست داري / كنار اين ايستگاه / به انتظار ستاره مي نشينم
يا :
از ستاره كه بالا بروي / تازه روي تاقچه مي بيني / مردگان بسياري ديده ام / كه شب هاي جنون / ستاره ستاره / خوشه شده
اما اين كلمات در هر بار تكرار به گونه اي ديگر حضور مي يابند و گويي شاعر خواسته قدرت تصوير پردازي خود را در كلماتي محدود به نمايش بگذارد اما به زعم من اگر شاعر دايره واژگانش را كه بسيار در اين دفتر نسبت به دفاتر پيشين در جهت ازدياد آنها سعي بليغ نموده بيشتر كرده و از زير تعهد استفاده حتمي از واژگاني از اين دست بيرون بيايد خواه نا خواه ما با دايره گسترده تر از تخيل مواجه هستيم و از زور آزمايي شاعر در بكار بردن دايره گسترده تر از واژگان براي به شعر در آوردن لذت مي بريم.
اما از مشخصه هاي ديگر شعر او اين است كه بلا استثناء همه اشعار بر گرفته از ذريه است كه در عينيات حضور دارد حتي در عرفان سرايي هايش ، ما مي بينيم آنگاه كه عارفانه مي نويسد دست به دامن انتزاع نمي شود و پاي عينيات را به وسط مي كشد و تصاوير ذهني خلق مي كند
... آتش بگيريد / پيراهن آسمان / از رقص دوباره موج با ماه/ در سماع با تو
عينيت _ جزر و مد دريا به امر ماه انجام مي شود ؛ « تصوير ذهني _ رقص و سماع با موج و ماه » و اين ذهنيت هنگامي كه تكرار مي شود ديگر ذهني نيست بلكه پا به دنياي عينيات گذاشته مانند كسي كه روز اول معشوقه اش را گل خطاب كرد . معشوقه ي عيني اش را به دنياي ذهني برده و تشابه هاي او و گل را بر شمرد و او را گل ناميد و سپس اين گل ذهني ، آن قدر تكرار شد كه ديگر ذهني نيست . اين از عينيت به ذهنيت و دوباره متولد شدن در عالم عيني از ابزار ها خلق شعر شهبازي است . شنيدار هاي عارفانه و جستار هاي شخصي او در طواف عارف و معبود به علاوه تجسم انديشه ي ايرانيان باستان كه در آن ايزد مهر به شكل خورشيد نمايان شده است و هم چنين تجويز عرفا و سوفيان قرون شش تا هشت هجري كه رسيدن به افلاك را در خاك شدن مي بينند او را به خلق اين تصاوير مي كشاند.
از سكوت سنگ / به ستاره مي انديشم / و ستارگان به دور ماه مي چرخند/ و مي چرخد ماه به دور تو / ...
از اين رو شاعر و زبان او و مشخصات تكنيكال شعر شهبازي را مي توان اين گونه بر شمرد.
- استفاده از زبان ساده و صميمي
- استفاده از عينيات در خلق شعر
- حضور پر رنگ احساس
- ساده زيستن و عدم وسواس در انتخاب تركيب ها و دقت و تكامل در بيان مضامين
- استفاده از دايره واژگاني نه چندان گسترده اما با توان خلق فضا هاي متفاوت
- حضور انديشه هاي اومانيستي شاعر در شعر
- توامان تغزل و سياست و اجتماع در شعر
- استفاده از تجدد محتاطانه
- تصوير محوري در زبان او
و اين خصيصه را مي توان در كار هاي او باز جست در كاري كه با هم مي خوانيم.
ديدمش / به شکل تازه يک شعر / که روي لب هاي تو مي چرخيد / و بعد سر مي خورد / روي دست هاي من _ مثل دانه هاي باران / آنگونه که چشم بسته / به تماشاي آن نشسته اي / در پشت پنجره اي که رو به اتاق من باز مي شود / نگاه مي کني / و مي شود هيچ نگفت : / آري مي شود / ازستاره که بالا بروي/ تازه روي طا قچه مي بيني / نقشي از بهار روي آن حک شده است / درست مثل هندوانه نوبري / که در دست هاي تو قل مي خورد / و نصيب کسي مي شود / که پيش از آن / سهم بيشتري از گيلاس بنان و عطر نيلوفر داشته است / درست که به من نگاه کني / تاج گلي برايت آورده ام / که پيش از آن/ با بارش ترنم عاشقانه باران بر نوازش دستهايت / شکل تازه تري داده بودم / و تازه يادم آمد / وقتي از آن کوچه رفتم / کسي پشت سرم آب نريخته است .
همه اين خصوصيت ها دست به دست هم داده اند تا از عبدالرضا شهبازي آن ديگري بسازند كه براهني نيست ، رويايي و سيد علي صالحي نيست و غزل خودكار ، مانند همه خودكار به دست هاي غزل گو نمي نويسد و با تمام فراز و فرودهاي شعرش آن ديگري است و از اين رو به هم نسلانم نه شعر شهبازي چرا كه نمي خواهم براهني ديگري ساخته شود بلكه شيوه شهبازي را پيشنهاد مي كنم چرا كه شعر او مملو از صميميتي است كه در بالا ذكرش رفت شعري با امضاء خود او. و از جنس او

* كارشناس ارشد تاريخ و منتقد ادبي

کلمات کلیدی این مطلب :  هستي ، شعر ، و ، مرگ ، مولف- ، نگاهي ، به ، كتاب ، « ، وقتي ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/19 در ساعت : 12:51:48   |  تعداد مشاهده این شعر :  1555


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 7,581 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,963,974
logo-samandehi