در صورتت افتاده تا طرح تبسم
آتش...تلاطم...هی تلاطم ...هی تلاطم
گلدوزی پیراهنت، الهام شعر است
مثل کبوتر گیجم از رویای گندم
در تلخی ِ بادام ِ چشمت داده ام جان
شیرین غم های توام ، لیلای مردم
مستم چرا بوی تو را آورده باران؟
پیمانه ویرانی ام را بار چندم؟
می رقصم و باران تب مردانه ای را
می ریزد اما می شوم درآتشت گم
حالا تو آتش می نگاری جای واژه
آتش ...تبسم ...هی تبسم...هی تبسم
دیوانه ام حال ارسطو هم خراب است
از آن چه شاعر می دهد در خورد مردم
پایان شعرم خط خطی هایی خمار است
آری منم! صدها هزاران تلخی ِ خم
زهرا منم اشکی که از پلک تو افتاد
بر شوره زار تلخ غم های خودش: قم
تاریخ ارسال :
1391/12/11 در ساعت : 23:35:56
| تعداد مشاهده این شعر :
1608
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.