درود.بسیار سروده ی خوبی است.از هرجهت قابل ترحیب است.متاثرشدم.
|
از سنگ و پای لنگ کسی می خواند
این شهر خسته، راه نخواهد رفت
این شهر بی چراغ، چه غمگین است!
دیگر به سوی ماه نخواهد رفت
|
|
باسلام
زیبابود.
موفق ومویدباشید.
|
|
سلام خانم گیلانی. آفرین. زیبا بود. تلمیحهای زیبایی هم داشت.
|
خیلی زیبا بود. درود بر شما
|
من در دمشق، عشق نمی بینم آفرین
|
سلام خانم اشرقی...چهارپاره ی زیبایی بود... ممنون.
|
((چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید)) اینجا در دمشق ،عشق در حال خون ریزی است عشق به حفظ وطن از یکسو و عشق به دلارهای نفتی امیرک ها از دیگر سو و گاه در هر دو سو عشق به لقا الله بار خدایا عشق های منجر شده به نفرت را به محبت های ناشی از اخوت مبدّل کن و به این اعراب بفهمان که دشمن مشترکشان جولان می دهد به جولان و قدس از آتش اختلافات ایشان که با لطایف الحیل در آن می دمد.
|
سلام دست مریزاد زیبابودوژرف و.... دردناک ..
|
درودشاعرگرامی.زیبا بود.من در دمشق عشق نمی بینم/درعشق هم دمشق نمی بینم
|
سلام مرثیه ای ساده ، زیا و روان است . کنجکاو شدم : آیا شما در دمشق هستید ؟ موفق و موید بوده باشید انشاء الله ........................ سلام آقاي آيت اللهي ممنون از لطفتون به شعر. در دمشق نيستم اما همونقدر كه دردهاي درون مرز كشورم بر شانه هام سنگيني ميكنه ، غصه دار رنج مردمان ديگر نيز هستم
|
سلام این ابیات رنج و درد بیکسی مرگ عشق نا هوشیاری نیامدن بهار و نور و روشنایی...مردمان رنج را و نبودن افق امید و نفرین بر زشتی ها را بر ملا می سازد ....برقرار باشید ...20/12/91
|
سنگر گرفته اند سیاهی ها
جز مرد چکمه پوش نمی آید
دیگر کسی درخت نمی کارد
دیگر کسی به هوش نمی آید
زيبا و تاثير گذار
سپاس بانو
|