ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



صبح پنجم روز فروردین!
عید آمد عید
صبح اول روز فروردین به خود گفتم :
رفت باید آشنایان را یکایک دید
سنت دیرینه را باید بجا آورد
                      - بی تردید
با چنین قصدی لباس نیمدار خویش پوشیدم
از پی آرایش خود نیز کوشیدم
بعد هم اینسان خروشیدم :
آی ... برخیزید و بشتابید
ای شکم صابون زده از روزهای پیش
همسر و فرزند دوراندیش
رفت باید خانه ی اقوام
خورد باید میوه و شیرینی و آجیل این ایام
چشم در راهند ما را در همین هنگام
پسته های کله قوچی در کنار فندق و بادام
***
ناگهان در را چو بگشودم
صحنه ای دیدم که بر خود سخت لرزیدم
صف کشیده آشنایان را یکایک پشت در دیدم
نوزده تن یا که شاید بیشتر بودند
یک قدم رفتم عقب چیزی نپرسیدم
بر خلاف آن جماعت
نه سلامی گفتم و حتی نه خندیدم
چشمهایم از تعجب گرد شد وانگه پس افتادم
یک وجب شاید کمی هم بیشتر
وا شد دهان من
گویی عزرائیل آمد تا بگیرد نیمه جان من
در تمام طول عمرم آنقدر هرگز نترسیدم
دستهایم شل شد و چون آش وا رفتم
چند گامی پس پسک پا در هوا رفتم
خشکشان زد همسر و فرزند در هشتی
چند جای جامه ام خیس عرق شد ناگهان از خوف
من نفهمیدم در آن هنگام
از کجا پیدا شد آن نشتی!
***
میهمانان حمله آوردند در خانه
یک نفر نه ... دو نفر نه ... ده نفر هم نه
گوییا تعداد آنان بود یک وانت... نه ..یک کشتی
بعد از آن دیگر نمی دانم چه شد لیک آنقدر دانم
در میان سرسرا مشرف به نابودی
شعر می خواندم به آوای حزین در مایه ی دشتی
***
حالیا در صبح پنجم روز فروردین
از اتاق سی . سی . یو دارم براتان شعر می بافم
باز هم در مایه ی دشتی چنین آواز می خوانم :
ای دل ای دل زنده می مانم از این پس یا نمی مانم
من که دکتر نیستم
بیمارم و چیزی نمی دانم
***
پشت یک دیوار نیمه شیشه ای مات
من که یک پایم در اینجا هست و یک پا عالم اموات
سایه هایی چند می بینم
میهمانان منند آنان
آمده ند احوالپرسم گر چه می دانند
خود مرا ساقط ز هستی کرده و از پا در آوردند
***
می شود ناگه دهانم خشک
بخش سی . سی . یو به دور کله ام انگار می چرخد
سوت ممتدی به گوشم می رسد آنگاه
پلکهایم می شود سنگین
صبح پنجم روز فروردین!

کلمات کلیدی این مطلب :  صبح ، پنجم ، روز ، فروردین! ،

موضوعات :  طنز ،

   تاریخ ارسال  :   1392/1/2 در ساعت : 22:44:3   |  تعداد مشاهده این شعر :  975


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محسن کاویانی
1392/1/6 در ساعت : 18:41:51
لذت بردم..................
ءءءءءءءءءءءءءءءءءءءء
الحمدلله.

حسین نبی زاده اردکانی
1392/1/3 در ساعت : 11:57:22
سلام.
من یقین دارم که این طنز است
ور نه ایرانی جماعت
گر چه بس نادار هم باشد
میهمانان را حبیبان خدا داند
گر چه با سیلی رخ خود سرخ میدارد
لقمه نانش را کند تقسیم با ایشان
....
ءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءء
درود:
من نمی گویم که:آری اینچنین است ای برادر جان
رفت آن ایام کش گویی به شعر اندر
حالیا در خواب باید دید این ایثارهایی را که می گویی
لقمه نانی گر به چنگ آرد یکی از ما
خواهدش در خانه پنهان برد و پنهان خورد
میهمانان این حبیبان خدا هرچند
پیش چشم خلق ایران محترم هستند
لیک هنگامی قدمهاشان به روی چشمها باشد
که کم هستند...
محمد یزدانی جندقی
1392/1/4 در ساعت : 12:27:58
فرا رسیدن بهار طبیعت همراه با دل تکانی زیباست این زیبایی را به محضر آن استاد فرهیخته طنز و نطنز صمیمانه تبریک می گویم ...
ءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءء
بر شما نیز مبارک باشد
عمرتان طولانی
دلتان مهبط انوار خدا...
علی‌رضا پیش‌بین
1392/1/3 در ساعت : 0:42:52
با سلام به استاد عزيز و تبريك سال نو
فروردينتان بدون پنج بادا و رنج هم ناپيدا.
ءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءء
درود بر شاعر لحظه های نامکشوف.من نیز متقابلا تیریک می گویم.سربلند باشید.
سید علمدار ابوطالبی نژاد
1392/1/6 در ساعت : 10:9:36
سلام استاد خوش عمل عزیز وارجمند
سال نو را به شما وخانواده بزرگوار تان شاد باش می گویم وآرزوی سربلندی وبهروزی برایتان دارم .
ءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءء
درود بر شما.من نیز متقابلا تبریک و تهنیت می گویم.
حمیده میرزاد
1392/1/4 در ساعت : 18:17:43
سلام بر استاد خوش عمل.
عيد شما مبارك.
البته اميدوارم شنيدن اين جمله خداى ناكرده حالتان را بدتر نكند....

بسيار زيبا بود كلى خنديدم.
ممنون.
ءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءء
درود و سال نوی شما هم مبارک.
نغمه مستشارنظامی
1392/1/3 در ساعت : 1:26:48
استاد طنز شیرین و شیوایی بود / عمرتان دراز بادا.
<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<
درود فراوان.از حسن نظرتان سپاسگزارم.
بازدید امروز : 10,420 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,983,341
logo-samandehi