این روزها به لطف بعضی دوستان مبحثی با عنوان آسیب شناسی شعر ایینی مطرح شده است وبا توجه به روز های پیش رو واینکه در این ایام با اشعار ایینی بیشتری روبرو خواهیم بود به نظر می رسد اگر بحث نقد اشعار با رویکرد آسیب شناسی شعر آیینی پی گیری شود شاید برآیند نوشته های دوستان در نهایت برای همه ی ما نکات قابل استفاده ای داشته باشد وامیدواریم مجموعه ی نقد ونظرات ونوشته های دوستان به سرانجامی در خورموضوع بیانجامد وبشود در نهایت به یک جمع بندی کلی در مورد موضوع بحث برسیم.یکی از دلایلی که این بحث را اینجا پی گرفتم آیینی بودن این شعر است.هرچند انچه بنده در ذیل این شعر مینویسم شاید نظر یک مخاطب عام باشد ولی از دوستان وصاحب نظران دعوت می کنم در این بحث به طور جدی شرکت فرمایند.
-آنچه در این شعر به چشم می آید واز نقاط قوت وقابل تحسین ان است زبان روان وهماهنگ با محتوای آ ن است.همانگونه که از ابتدای شعر مشخص می شود شعر از زبان کودکی بیان می شود که بیان ساده وکودکانه وهمچنین پر از احساس شعر مخاطب را با شعر همراه می کند.
-نکته دیگری که در شعر خود نمایی می کند بروز فضایی آشنا برای مخاطب با استفاده از واژه های امروزی وقابل قبول است.به تعبیر دیگر می شود گفت صمیمیت وروز آمد بودن واژه ها ودوری ازدشوار گویی واستفاده کردن به اندازه از آرایه ها ی ادبی است.
شعر شروعی آرمانی دارد:
رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند
هی نشستند و فقط گریه تماشا کردند
با واژه ی «رفتی» اولین تلنگر به خواننده وارد می شود تا مخاطب از همین شروع شعر خودش را باکسی همراه ببیند که از رفتن ونبودن کسی رنج می برد و در ادامه خاطره هایی که با تشخیصی زیبا پنجره ها را باز می کنند ما را با دورنمایی از گریه روبرو میکنند و ودر حقیقت ما وخاطره ها باهم به تما شای گریه مینشینیم.
این فضای تقریبا انتزاعی وعام می توانست تا چند بیت دیگر ادامه داشته باشد ولی در بیت بعد با ورود واژه ی مرد به شعر،فضای عام به فضایی اختصاصی تبدیل می شود و در واقع با ورود واژه ی مرد ،شاعر برای شروع روایت خود قدری عجله می کند. مردی که هنوز چندان در موردش صحبت نشده است انگار نگاه ها را به سمت دیگری می کشاند والبته در چند بیت بعد با آمدن واژه ی پدر دوباره شعر به جهت دید ابتدایی خود برمی گردد و از اینجا تقریبا می شود گفت واگویه های کودک شروع می شود وهمهی تصویر های ساخته شده تا پایان شعر از زبان کودک بیان می شود .
اما انچه وجه اشتراک این شعر وبسیاری از اشعار آیینی می باشد اینست که بازهم برای مان فضایی آشنا روایت ودر حقیقت تکرار می شود؛روایت کردن عروج مادری وتکرار قسمت هایی از شندیده های شاعر از منابع مختلف است .این تصویر سازی ها وروایت گری ها گاه جز انتقال غم وغضه ی راوی به مخاطب انگار رسالت دیگری ندارد.مثلا:
بوی بدر و احد و خیبر و خندق دارد
ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد
قسمت این بود که من همدم بابا باشم
بعد از این مثل خودت ام ابیها باشم
بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد
من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد
در همین ابیات بالا جز واژه ی ام ابیها بقیه در راستای رساندن حس وحال کودک وغم وغصه ی او بوده و به نظر من کار کرد دیگری نداشته است.مخصوصا این دو مصراع:
ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد
و
من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد
در این مصراع ها فقدان وجود عظیمی تنزل میکند با این که اگر نباشی ذولفقاری دق بکند وکسی نباشد موی مرا شانه بزند.
باز هم میگویم مطلب من کلی است نه اینکه فقط اشکال بر شعر دوست عزیز شاعرمان بخواهم وارد کنم.من فکر میکنم نوع نگاه مان را به فضاهایی اینچنینی باید بهبود ببخشیم.نه اینکه اینگونه روایت هایی نیاز نباشد نه،نیاز هست ولی آیا نمی توان از این فقدان روایت دیگری داشته باشیم.مثلا فقدان خیر کثیر نباید فقط به غصه وغم وفضاهایی روایت گونه ی اینچنینی بیانجامد.چقدر از فضایل وبزرگی های این سرچشمه های نور حرف زده ایم؟من فکر میکنم در راه نوشتن وسرودن آیینی جز عشق وارادت خالصانه نیاز های دیگری نیز داریم.مطالعات تئوریک ورسیدن به فضاهایی که اگر حرفی زده میشود هم مستدل وتاریخی باشد وهم به مخاطب پرتو هایی از نور اولیائ الله بتاباند .نه فقط رسول گریه وغصه وغم باشیم.
رسیدن به فضاهایی اینچنینی در شعر:
غم نباید به گل فاطمه غالب بشود
مانده تا زینب تو ام مصائب بشود
فضیلت هایی را در عین روایت گری به مخاطب منتقل میکند مثل صبر حضرت زینب در این بیت بسیار ظریف بیان شده است.
یا بیت دیگری که شعر زیبای شاعر را در اوج به پایان رسانده است:
شهر در سیطره ی شوم شبی تاریک است
باید آماده شوم روز دهم نزدیک است.
اینجا همان چیزی را شاعر مطرح میکند که باید؛از غم نمی گوید،از غصه نمی گوید،از تنهایی کودکی نمی گوید،از اماده شدن او برای آزمایشی بزرگ تر در روز دهم می گوید.
از شاعر محترم پوزش می طلبم که این بحث را ذیل شعر ایشان باز کردم وامیدوارم عزیزان صاحب نظر به ادامه بحث کمک کنند.