ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



هجده بیت نذر مادر هجده ساله

 

هجده بیت نذر مادر هجده ساله
و شاید زبان حال خانم حضرت زینب(س) با مادرش…

 

 
 

رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند
 
هی نشستند و فقط گریه تماشا کردند
 
صورت مرد در این هیمنه دیدن دارد
 
گونه وقتی بشود آینه دیدن دارد
 
گونه اش آینه بندان به نظر می آید
 
چقدر عشق به چشمان پدر می آید
 
اشک و لبخند پدر ، آه عجب تلفیقی
 
نیست برّنده تر از تیغ سکوتش تیغی
 
بوی بدر و احد و خیبر و خندق دارد
 
ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد
 
قسمت این بود که من همدم بابا باشم
 
بعد از این مثل خودت ام ابیها باشم
 
بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد
 
من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد
 
رفتی و مبدأ غم را به دلم آوردی
 
با همه کودکیم خوب بزرگم کردی
 
میروم در دل آتش ، به خدا باکی نیست
 
راستی مادر من ، چادر من خاکی نیست!!!
 
آتش از داغ غمت سوخته ، بی تاب شده
 
از خجالت زده گی خاک رهت آب شده
 
آب گفتم چقدر حرف به ذهنم آمد
 
یک کفن باز از این چند کفن کم آمد
 
غم نباید به گل فاطمه غالب بشود
 
مانده تا زینب تو ام مصائب بشود
 
داغ محسن چقدر زود زمین گیرت کرد
 
پیش از آنی که خودت پیر شوی پیرت کرد
 
جای آن لاله خدا یاس به ما خواهد داد
 
محسنت رفته و عباس به ما خواهد داد
 
آه... افتاده کنون بند به دستان پدر
 
بعد از این حادثه سوگند به دستان پدر
 
  که منم شیرترین دختر این خطّه ،  منم
 
دختر شیر خدا هستم و خود شیر زنم
 
با همه دختری ام مرد تر از مردانم
 
تا ابد پای حسین ابن علی میمانم
 
شهر در سیطره ی شوم شبی تاریک است
 
باید آماده شوم روز دهم نزدیک است...




کلمات کلیدی این مطلب :  محسن کاویانی ، شعر فاطمی ، ایام فاطمیه ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/1/6 در ساعت : 17:24:5   |  تعداد مشاهده این شعر :  1763


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

رضا اسماعیلی
1392/1/10 در ساعت : 16:53:37
دوست شاعرم ، کاویانی عزیز :

بعد از سلام
شعر آیینی یعنی این که به مدد لطف حضرت دوست ، آیینگی مان را عریان کنیم تا خدا در کالبد واژه های از جان بر آمده تجلی کند .

خوشحالم که ساحت این آیینی - سروده ، از آفت ها و آسیب هایی که گریبانگیر بسیاری از شعرهای آیینی روزگار ماست به دور مانده است .

در رگ های شعر آیینی - همچون این شعر - باید خون « عزت » و « حماسه » و « عرفان » جاری باشد .

این آیینی - سروده ، در زمره شعرهای خوب و قابل دفاع است .
موید باشید .
حمید خصلتی
1392/1/10 در ساعت : 2:29:57
این روزها به لطف بعضی دوستان مبحثی با عنوان آسیب شناسی شعر ایینی مطرح شده است وبا توجه به روز های پیش رو واینکه در این ایام با اشعار ایینی بیشتری روبرو خواهیم بود به نظر می رسد اگر بحث نقد اشعار با رویکرد آسیب شناسی شعر آیینی پی گیری شود شاید برآیند نوشته های دوستان در نهایت برای همه ی ما نکات قابل استفاده ای داشته باشد وامیدواریم مجموعه ی نقد ونظرات ونوشته های دوستان به سرانجامی در خورموضوع بیانجامد وبشود در نهایت به یک جمع بندی کلی در مورد موضوع بحث برسیم.یکی از دلایلی که این بحث را اینجا پی گرفتم آیینی بودن این شعر است.هرچند انچه بنده در ذیل این شعر مینویسم شاید نظر یک مخاطب عام باشد ولی از دوستان وصاحب نظران دعوت می کنم در این بحث به طور جدی شرکت فرمایند.
-آنچه در این شعر به چشم می آید واز نقاط قوت وقابل تحسین ان است زبان روان وهماهنگ با محتوای آ ن است.همانگونه که از ابتدای شعر مشخص می شود شعر از زبان کودکی بیان می شود که بیان ساده وکودکانه وهمچنین پر از احساس شعر مخاطب را با شعر همراه می کند.
-نکته دیگری که در شعر خود نمایی می کند بروز فضایی آشنا برای مخاطب با استفاده از واژه های امروزی وقابل قبول است.به تعبیر دیگر می شود گفت صمیمیت وروز آمد بودن واژه ها ودوری ازدشوار گویی واستفاده کردن به اندازه از آرایه ها ی ادبی است.
شعر شروعی آرمانی دارد:
رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند

هی نشستند و فقط گریه تماشا کردند
با واژه ی «رفتی» اولین تلنگر به خواننده وارد می شود تا مخاطب از همین شروع شعر خودش را باکسی همراه ببیند که از رفتن ونبودن کسی رنج می برد و در ادامه خاطره هایی که با تشخیصی زیبا پنجره ها را باز می کنند ما را با دورنمایی از گریه روبرو میکنند و ودر حقیقت ما وخاطره ها باهم به تما شای گریه مینشینیم.
این فضای تقریبا انتزاعی وعام می توانست تا چند بیت دیگر ادامه داشته باشد ولی در بیت بعد با ورود واژه ی مرد به شعر،فضای عام به فضایی اختصاصی تبدیل می شود و در واقع با ورود واژه ی مرد ،شاعر برای شروع روایت خود قدری عجله می کند. مردی که هنوز چندان در موردش صحبت نشده است انگار نگاه ها را به سمت دیگری می کشاند والبته در چند بیت بعد با آمدن واژه ی پدر دوباره شعر به جهت دید ابتدایی خود برمی گردد و از اینجا تقریبا می شود گفت واگویه های کودک شروع می شود وهمهی تصویر های ساخته شده تا پایان شعر از زبان کودک بیان می شود .
اما انچه وجه اشتراک این شعر وبسیاری از اشعار آیینی می باشد اینست که بازهم برای مان فضایی آشنا روایت ودر حقیقت تکرار می شود؛روایت کردن عروج مادری وتکرار قسمت هایی از شندیده های شاعر از منابع مختلف است .این تصویر سازی ها وروایت گری ها گاه جز انتقال غم وغضه ی راوی به مخاطب انگار رسالت دیگری ندارد.مثلا:
بوی بدر و احد و خیبر و خندق دارد

ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد

قسمت این بود که من همدم بابا باشم

بعد از این مثل خودت ام ابیها باشم

بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد

من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد
در همین ابیات بالا جز واژه ی ام ابیها بقیه در راستای رساندن حس وحال کودک وغم وغصه ی او بوده و به نظر من کار کرد دیگری نداشته است.مخصوصا این دو مصراع:
ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد
و
من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد
در این مصراع ها فقدان وجود عظیمی تنزل میکند با این که اگر نباشی ذولفقاری دق بکند وکسی نباشد موی مرا شانه بزند.
باز هم میگویم مطلب من کلی است نه اینکه فقط اشکال بر شعر دوست عزیز شاعرمان بخواهم وارد کنم.من فکر میکنم نوع نگاه مان را به فضاهایی اینچنینی باید بهبود ببخشیم.نه اینکه اینگونه روایت هایی نیاز نباشد نه،نیاز هست ولی آیا نمی توان از این فقدان روایت دیگری داشته باشیم.مثلا فقدان خیر کثیر نباید فقط به غصه وغم وفضاهایی روایت گونه ی اینچنینی بیانجامد.چقدر از فضایل وبزرگی های این سرچشمه های نور حرف زده ایم؟من فکر میکنم در راه نوشتن وسرودن آیینی جز عشق وارادت خالصانه نیاز های دیگری نیز داریم.مطالعات تئوریک ورسیدن به فضاهایی که اگر حرفی زده میشود هم مستدل وتاریخی باشد وهم به مخاطب پرتو هایی از نور اولیائ الله بتاباند .نه فقط رسول گریه وغصه وغم باشیم.
رسیدن به فضاهایی اینچنینی در شعر:
غم نباید به گل فاطمه غالب بشود

مانده تا زینب تو ام مصائب بشود
فضیلت هایی را در عین روایت گری به مخاطب منتقل میکند مثل صبر حضرت زینب در این بیت بسیار ظریف بیان شده است.
یا بیت دیگری که شعر زیبای شاعر را در اوج به پایان رسانده است:
شهر در سیطره ی شوم شبی تاریک است

باید آماده شوم روز دهم نزدیک است.
اینجا همان چیزی را شاعر مطرح میکند که باید؛از غم نمی گوید،از غصه نمی گوید،از تنهایی کودکی نمی گوید،از اماده شدن او برای آزمایشی بزرگ تر در روز دهم می گوید.
از شاعر محترم پوزش می طلبم که این بحث را ذیل شعر ایشان باز کردم وامیدوارم عزیزان صاحب نظر به ادامه بحث کمک کنند.
نام ارسال کننده :  غريب آشنا     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
بسيا زيبا بود.متشكرم
سید محمد امین جعفری حسینی
1392/1/8 در ساعت : 16:2:14
محسن عزیزم سلام بسیار زیبا سرودید
اجرتان با مادرمان حضرت زهرا س..
حسین نبی زاده اردکانی
1392/1/7 در ساعت : 1:34:36
با همه دختری ام مرد تر از مردانم
تا ابد پای حسین ابن علی میمانم
..........
اجرتان با زینب و زهرای اطهر باد ای دوستئ
محسن عرب خالقی
1392/1/7 در ساعت : 0:59:3

بوی بدر و احد و خیبر و خندق دارد

ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد


بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد

من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد

سلام محسن جان
اگه نگم خیلی خوب بی انصافی کردم
قبول باشه
سید محمد امین جعفری حسینی
1392/1/8 در ساعت : 17:48:50
محسن عزیز سلام بسیار زیبا و اثرگذاری سروده اید اجرتان با مادر عزیزمان حضرت زهرا (س)
مرضیه عاطفی
1392/1/9 در ساعت : 1:8:55
با سلام و درود!
عالی بود و زیبا.

"آب گفتم چقدر حرف به ذهنم آمد
یک کفن باز از این چند کفن کم آمد"

"جای آن لاله خدا یاس به ما خواهد داد
محسنت رفته و عباس به ما خواهد داد"

اجرتان با چشمهای پاک بانو!
علی رضا آیت اللهی
1392/1/27 در ساعت : 11:2:48
سلام . برای آقای کرمی است امٌا شما هم اگر خواستید بخوانید .
حُسن نیٌت جناب عالی را سپاس می دارم . مسلٌما" نوشته های سیزده ماهه ی گذشته بنده در این سایت را مطالعه نفرموده اید که « ابتداء به ساکن » به قضاوت پرداخته اید و واکنشم را به احوالاتم ! نسبت داده اید . حال آنکه واکنش بنده مبتنی بر آموزشها و پژوهشهای بیش از نیم قرن در ایران و فرانسه است . نقد کردن شعر گفتن نیست که بیشتر ذوقی و شوقی باشد . روش های نقد ادبی در جهان شناخته شده و تدوین شده اند و موضوع تز هزاران دکترا قرار گرفته اند . حدٌ اقل ده عنوان کتاب معتبر هم به زبان فارسی دارند . باید فراگرفت ! . امٌا کسی که مثلا" سه سال در یک کلاس دبیرستان درجا زده است و موفق به کسب حتی یک دیپلم متوسطه نشده است و چون فالگیران هرچه را که می نویسد از روی کتاب می نویسد چگونه ممکن است نقد کردن را حتی فراگیرد ؛ که حال به نقد کردن هم بپردازد . بنده روش علمی نقد کردن را به این سایت آوردم تا اینکه سرگروهشان که تحت حمایت بی چون و چراست به بنده فحٌاشی کرد و نوشت : « رشحات قلم » که مطمئن هستم بدون اینکه به اهمیٌت این فحش واقف باشد . متوجه شدم که تا تحت حمایت « صاحب » ها نباشد چنین کاری نمی کند و بحث را خاتمه دادم . ایشان نشان داد که تفاوت بین مفهوم ( عمومی - جهانی ) افسانه و مفهوم ( مذهبی - اسلامی ) اسطوره را هم نمی داند . اگر به فرض محال نقد کردن را می دانستند و نیٌت خیر داشتند کامنت مینهادند تا پاسخ بگیرند . امٌا آنان طی این یک سال همیشه به دنبال ... و شاید از آنجمله اینکه چرا بنده ذیل نوشته ها و اشعار سایت گاه اظهار نظرهای تشریحی میگذارم که احتمالا" به انحصار دکان آنان لطمه می زند ؟! .
اگر کسی به بنده بگوید دماغم نسبتا" بزرگ است یا سنٌم از شصت گذشته است می پذیرم ؛ چون واقعیٌت دارد و به آن آگاهم . اگر کسی ایرادی بگیرد که منطق داشته باشد می پذیرم و تشکٌر هم می کنم : « من علٌمنی حرفی » . شعر در نفسِ شعور است و اگر شاعر خود شعور نداشته باشد شاعر نیست . امٌا اگر بروند جای دیگری مطرح کنند و جنجال به راه بیاندازند مفهومش چیست ؟ غرض ورزی نیست ؟ . جنجال سازی وبازارگرمی شاید برای مقاصد دیگر هم ... نیست ؟ . بحث در اینجا به هیچ وجه نقد ( که هیچ یک از این گروهک بر آن عالم نیستند و تکنیکهای دستورزبان فارسی و بدیع و عروض و قافیه هم فقط درصدی از نقد را تشکیل می دهند ) شعر نیست . غرائض دیگری است که حدود یک سال است که ادامه دارد و تا به اینجا کشیده شده است . این گروه کوچک کار دروغ ها و تهمت ها و افتراء هایش را به اینجا رسانده است که شاید در جهت منافع حرفه ای خود و « صاحب » ها جنجال سازی کند که این روزها لازم مینماید . امٌا در مقابل بنده ؟! . هیچ یک از شولاهای این گروه استعداد این که روزی ناقد شوند را هم ندارند - چه رسد به نقد نویسی کنونیشان . پاسخ به آنان خاموشی است . امٌا از سوی سراینده شعرهای خوب و عالی اگربحثی باشد بنده در خدمتم .
بازدید امروز : 7,149 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,963,542
logo-samandehi