ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



طهارت ( به بهانه ی یوم الاب )
پیرمردی ز ناکجا آباد
شب ز بالای پشت بام افتاد
خرد شد دست و پا و گردن او
لگن و فک و باقی تن او
مثل شمعی که میشود خاموش
نعره از دل کشید و رفت از هوش
زن و فرزند او سراسیمه
شام خود را نخورده تا نیمه
از سر سفره زود بر جستند
به نجات پدر کمر بستند
پیرمرد لهیده را فوری
به همان حالت و همان طوری
حمل کردند سوی درمانگاه
دکتر آمد عیادتش آنگاه
کرد ده بار چون معاینه اش
گفت مردن بود هر آینه اش
سبب مرگ ناشناخته نیست
کاری از دست بنده ساخته نیست
پیر کم کم به هوش آمده بود
جان ولی تا گلوش آمده بود
پیش از آنی که آید عزراییل
رو به او گفت مردی از فامیل
کای پدر گر وصیتی داری
بکن اکنون ز روی ناچاری
از شما گر نماز و روزه قضا
چند سالی شده ست در دنیا
حکم فرموده امر کن بخریم
که همین راه جمله می سپریم
پیر لب باز کرد و آهسته
گفت با قوم و خویش دلخسته :
گر چه خوش عمر چند روزه نبود
فوت از من نماز و روزه نبود
لیک مرگم چو ناگزیر آید
خاندان گرامی ام باید
پول در نزد یک نفر ببرند
شصت سالی طهارتم بخرند !!
کلمات کلیدی این مطلب :  طهارت ، ( ، به ، بهانه ، ی ، یوم ، الاب ، ) ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/26 در ساعت : 8:44:20   |  تعداد مشاهده این شعر :  1391


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حمیدرضا اقبالدوست
1390/3/26 در ساعت : 11:30:31
سلام قربان /تبریک / پایان شعرتان بسیار غافگیر کننده بود /پاینده باشید
مصطفی پورکریمی
1390/3/26 در ساعت : 23:47:30
سلام استاد عزيز

آنقدر اين شعر روان و شيرين است كه بيت به بيت تا اتمام كار مخاطب را با خود مي كشاند .
موفق باشيد.
بازدید امروز : 13,108 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,969,501
logo-samandehi