سلام بر شاعر محترم. مردی از قندهار درست از جنس دیگر شعرهای منثور شاعر است که یکی از ویژگی های بارز آن اینست که رد پای یک روزنامه نگار را همیشه در خود دارد. نوع نگاه شاعر به محیط اطرافش وریز بینی ودقت نظرش به نوعی درد اندیشی ونیز اعتراض به بعضی از فراز های مغفول مانده از جامعه انجامیده است .به نظر من شعر شاعر به اندازه ی شخصیتش متفاوت است.شعر با شروعی سورئالیست گونه در همان ابتدا مخاطب را با خود همراه می کند:
روی تلی از روزنامه های برگشتی ایستاد ه ام
اما اگر این پاره ی اول نبود دو سطر دوم وسوم جز نثری ساده چیزی در خود نداشتند وبه نظر من هنوز هم با وجود تاثیر گذاری سطر اول شعر از یک فضای شدیدا نثر گونه رنج می برد. اما در عین اینکه سادگی بیش از حد سطر ها ما را در فضای بین نثر وشعر قرار می دهد اتفاق هایی را شاهد هستیم که شعر بودن اثر را به ما تحمیل میکند.درست بعد از دوسطر نثر گونه ی بالا با این سطر روبرو می شویم:
مردی را می بینم که شناسنامه اش صادره از قندهار است
ویارانه نمی گیرد
با برگشتی به عقب مردی را که روی روزنامه ها استاده است تصور میکنیم که حالا دور دست ها را نگاه می کند و چیزی را می بیند که یک اتفاق دیدنی نیست. بلکه برشی از زندگی است که باید در طول زمان درک شده باشد.یعنی مردی که شناسنامه اش از قندهار است ویارانه نمی گیرد.
اینجاست که لایه ای دیگر از شعر خودش را نمایان می کند.یک روزنامه نگار می خواهد حرف بزند.برداشت من از اینجا نکته ی ظریفی بود که به نظرمن شاعر بسیار رندانه دارد مرز های سیاسی را پیش می کشد وبه نوعی به این مرزهای خود ساخته اعتراض میکند. مرزهایی که انسانها کشیده اند وخود را درآن محصور کرده اند:
«فقیه سالهاست که می خواهد منطق میله های مرزی و توزیع یارانه ها را در کتاب مقدس جستجو کند..» من نمونه هایی از این گونه اعتراض ها رادر شعر شاعران دیگری نیز دیده ام مثلا نمونه ای از زهرا حسین زاده شاعر جوان افغانی:
«بر گرد!برگرد
سیمهای خاردار را قیچی کن
از این اردوگاه لعنتی و روی همه مرزها بنویس عبور برای همه آزاد است.»
ونمونه هایی موفق تر از اینگونه اعتراض را می توان در شعر مسافر «پیاده آمده بودم..»محمد کاظم کاظمی یافت.
در مورد این سطر من پیشنهادی به شاعر محترم دارم: «فقیه سالهاست که می خواهد منطق میله های مرزی و توزیع یارانه ها را در کتاب مقدس جستجو کند» نوشته اید سالهاست می خواهد جستجو کند.یعنی هنوز جستجو نکرده است؟ بهتر نیست می خواهد جستجو کند به جستجو می کند تغییر یابد؟
شعر با دوبند دیگر ادامه پیدا می کند که یکی با مستند ساز ودیگری با پسر بچه شروع می شود. در این دوبند هم نوعی نگاه ژورنالیستی ودردآلوده به آسیب های اجتماع دیده می شود اما به نظرم دیگر نقاط قوتی که در بند اول هست در بند های دیگر چندان تکرار نشده است.مخصوصا در بند سوم که مشخص نمی شود دلیل استیصال مادر چیست؟ هر چند شاید مخاطب خود حدس هایی بزند ولی این برای شعر کافی به نظر نمی رسد ونکته دیگر که در ابتدای نوشتارم به ان اشاره کردم این است که بیش از اندازه بعضی سطرها کامل به نظر می رسند.گاهی عدم رعایت اختصار شعر را به یک نثر کامل تنزل می دهد مثلا: پسر بچه ای گوشه ی چادر مادرش را به سمت ویترین مغازه ها می کشد
در همین سطر چه نکته یا اتفاق شاعرانه ای هست؟همه چیز سر جای خودش قرار دارد ویک خبر بی کم وکاست بیان شده است .امیدوارم دوستان منتقد بیشتر به این شعر بپردازند.برای شاعر محترم بهروزی آرزو مندم.یا حق