ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



رموز احتجاج

... با اینکه بهار،روزهای اردیبهشتی خود را به تماشا نشسته است ؛ اما این روزها نگاه های نیمه بارانی و دل های نیمه ابری، آکنده از اندوه کسی ست که غربت نامش در دل تاریخ موج می زند.

نامی که در هر مکان مقدس شکوهش احساس می شود؛ چه مدینه باشد، چه مکه؛ چه کربلا باشد، چه بقیع؛ بارگاه شاه نجف باشد، یا مسجد کوفه؛ مشهد الرضا باشد یا سامرا.

عطر نام مبارکش نه تنها آستان شریف حضرت رضا (ع) و آستانه ی حضرت  معصومه (س) را مجذوب خویش کرده است؛ بلکه تک تک مقابر امام زاده های ایران هم غبار غم حضرت زهرا (س) به دیده دارند.

- کیست این بانو که این گونه ملک و ملکوت را مبهوت عظمت خویش ساخته است؟!

- کیست این یگانه ای که خیر کثیر فرزندانش، میوه ی رحمت و عدالت را در زمین رویانیده است؟!

- کیست؟! کیست این بانو؛ که شکوه بی مانندش را، پیامبر اعظم الهی (ص) چنین توصیف فرموده اند:

فاطمه پاره ی تن من است هر که او را شاد گرداند، مرا شاد گردانیده است و هر که او را آزرده کند، مرا آزرده است، فاطمه عزیزترین مردم نزد من است.

- کیست این بانوی بی بدیل که نه تنها نام آسمانی اش؛ بلکه القاب شکوهمندش ترجمان تمام خوبی هاست:

علامه مجلسی (ره) گفته اند: صدیقه به معنی معصومه است و مبارکه یعنی: صاحب برکت در علم و فضل ، کمالات و معجزات و اولاد صاحب کرامت، و طاهره یعنی: پاکیزه از صفات ناقص، و زکیه یعنی: بالنده در کمالات و خیرات، و راضیه یعنی :راضی به قضای الهی، و مرضیه یعنی :پسندیده ی خدا و دوستان خدا و محدثه یعنی: مَلک با او سخن می گفت، و زهرا یعنی: نورانی هم به نور صورت و هم به نور معنی.

- آری،این تویی ؛ سبب خیر کثیر، کوثر جاری زمان ؛ ازلی ترین وابدی ترین آیینه ی عصمت درخاک و افلاک ؛ که نوید بخش عدالت حضرت موعود است!

بانویی که خیر آشکار است و فرزندانش ادامه دهنده ی آن تا قیامت.

و نکته اصلی همین جاست که چرا جهان شیعه بامدادان و شامگاهان، لب به ترنم دل انگیز « حی علی خیر العمل » می گشاید!

 - سئل الصادق (ع) عن معنی حی علی خیر العمل، فقال: خیر العمل برّ فاطمه و ولدها.

آری، جای شگفتی نداشت؛ نامردمان ترنم زیبای « حی علی خیر العمل » را از اذان برداشتند!

چگونه می توانست آن همیشه تاریک، ترجمان عصمت زهرایی را در میان اذان ببیند؟!

چگونه می توانست، با تکبر فرعونی اش، شاهد اوج گیری نام فاطمه (س) در آسمان دل ها باشد!

آن نابینا خفاش شب پرست، حضرت فاطمه (س) را تنها با چند نخل خرمای "فدک" می سنجید؛ غافل از اینکه آفاق خاکی و افلاکی؛ حتی عاجز از تصور شکوه حضرت فاطمه (س) و فرزندان اویند؛ نه بازتاب ! جایی که قرآن ـ کلام راستین خداوند ـ در شأن آن ها می گوید:

« ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی » و صاحب تفسیر فرات از قول حسین بن سعید می نویسد درباره ی این آیه از حضرت ابی جعفر ـ محمد باقر ـ علیه السلام سوال شد که فرمودند:

العدل: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و الاحسان :علی بن ابی طالب علیه السلام و ذی القربی: فاطمه و اولادها علیهم السلام. 

عدل یعنی: وجود مبارک حضرت پیامبر (ص)، و احسان یعنی: حضرت امیر مومنان علی (ع) و ذی القربی یعنی: حضرت فاطمه زهرا (س) و فرزندان بی نظیر ایشان علیهم السلام!

و همچنین درباره ی آیه ی «الذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماما»

از حضرت حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمد الصادق (ع) سوال می شود که ایشان می فرمایند: نحن هم اهل البیت؛ منظور آیه، ما اهل بیت ـ خاندان پیامبر (ص) ـ هستیم.

آری، این تنها واژه ی لولاک نیست که مقدس ترین وظیفه را به عهده گرفته است ؛ آنچه از درخت و گیاه تا ستاره و ماه، در ملکوت ا ست، ضمن تسبیح آفریدگار حیات، به تعظیم و تکریم مقام شامخ اهل بیت (ع)

 می پردازند.

این تنها خاکساری افلاک نیست؛ که تمامی واژگان در توصیف شکوهشان، ناتمام و ناپخته اند.

گویی آنچه شایسته ی توصیف شان است؛جز درودی و سلامی بیش نمی تواند باشد!

جایی که تاریخ با تمام نشیب و فرازهایش؛ با تمام قلم های ناتوان و توانایش، عاجز از ثبت عظمت

 اهل بیت (ع) است؛ چه توقعی از قلم ناپخته من؟!

اما چه زیباست؛ جای دیوار و در و میخ ؛غافل و جاهل و قنفذ و مغیره (لعنت الله علیهم) از شکوهی سخن گفت که مزه ی "ابوها فداها" بدهد!

 عطرسلام و صلواتی بدهد؛ که دو زانو نشسته ، دست بر سینه نجوا کنی:

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها، و السر المستودع فیها، بعدد ما احاط به علمک

چقدر زیباست، وقتی رو به قبله می نشینی و دست بر سینه، رو به پنهان ترین مزار سلام می دهی!

رو به آستانه ی شکوهند بانویی می ایستی ،که به خاطر آرمانش و به خاطر رضای خدا، به سوگ بهار جوانی اش نشست!

*  *    

 - آی برادر!

 هر که هستی و هر که درآینده می خواهی باشی؛هنگامی که از فاطمه (س)، سخن می گویی، دست بر سینه بگذار!

که ساکنان خاک و افلاک در برابر نامش به تواضع می ایستند. آنگاه کلامی بگو که در خور نام و یادش باشد. شعری بخوان که پرندین گرمای احساس را ، به  سردی الماس نسپاری.

آنجا که خاک و افلاک برابرش زانوی ادب بر زمین می زنند؛ تو ناپخته،  چگونه از آتش و تازیانه و میخ می گویی؟!

 - خشک باد آن قلم ؛ خشک باد! که مقابل آیینه ی عصمت، دُرّ مکتوم خاک و افلاک؛ سخن از سیلی و تازیانه بگوید !

و گویا مباد آن زبان؛ که دست لافتای صاحب ذوالفقار رابسته بخواند.

 آخرچگونه می شود دست خداوندگار عدالت را به ریسمان نامردمی ها بست؟!

 آنگاه برای افشاندن قطره اشکی حقیر، سیلی به صورت آسمان نواخت.

وای از کلامی، که فضایل را وانهاده تا به تشریح رذایل بپردازد!

- بانو؛ای مادر احساس های سبز، ای تبلور عصمت در آیینه ی زمان، بانوی آب و آیینه، ما را به پاس ارادت ببخش؛ که گاه زبان ارادت سبب می شود که نازکای احساس را در نیابیم و زبان به ناخواسته هایی بگشاییم؛ که رنجش تان را در پی خواهد داشت.

بانو، ما را ببخش! آن گونه که شهر مدینه را به احترام مزار پدر بخشیدی.

که اگر دست هایت قنوت می گرفتند، نه نامی از مدینه می ماند، نه از خلافت و مدعیانش!

درود بر تو، مادامی که خورشید طلوع می کند و مادامی که ستاره ها به تزیین آسمان می پردازند.

درود بر تو و نامی که همیشه واسطه ی اجابت است. یا فاطمه الزهرا (س)اغیثینی .

 

*  *  *

۱ -  مسند فاطمه الزهرا (س)/عزیر الله العطاردی/انتشارات عطارد/1412 ه.ق.

 

2 - منتهی الآمال/ مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره)/موسسه انتشارت هجرت/ج اول/چاپ پانزدهم/ تابستان 1382

*******
---------------------------------------------------------------
رمز احتجاج

***


صبر در آینه خشم هویدا شده بود

چشمه در وسعت دل، ساحت دریا شده بود

سایه در پیش نگاهش ز رمق می افتاد

بس که در پرتو او محو تماشا شده بود

حق به دنبال علی بود، ولی در پی حق -

مدعی در دل آن واقعه پیدا شده بود

"مدعی خواست که آید به تماشاگه راز"

نوبت آینه خانه زهرا شده بود

از حرم خانه ی آیینه زهرا گفتم

تا بدانی که چه تصویر ، مهیا شده بود:

مسجد و مردم و یک بانوی آیینه تبار

که دلش سوخته بر جهل حریفان بسیار

مردمی ساده، گرفتار دغل بازی چند

که طفیل کرم حق شده اند از پیوند

مردمی کور و کر ،اما به نظر وارسته

مردمی، چشم به چشمان حقیقت بسته !

مردمی با محک تجربه، مس گردیده

فاقد ساده ترین فایده، حس گردیده

**

خطبه می خواند، ولی مدعیان با مردم

شده بودند به دنبال هوس سر در گم !

هرچه می گفت سخن، ترجمه ای از حق بود

حق مطلق،که فقط در سخن مطلق بود

آن که پنداشت که "زهرا" پی ارث آمده است

سر به ناسوت ،از آن اوج مصفا زده است

کو ببیند که فدک رفته و زیور رفته

آتش و همهمه ی کافر و ابتر رفته

لیک انوار نهان خانه ی "کوثر" باقی است

خانه و مسجد و آیینه و منبر،باقی است

آنچه می گفت، از اوصاف پیمبر می گفت

سخن از شیرخدا، خواجه قنبر می گفت

خطبه می خواند، ولی، حق خدا می آموخت

خطبه می خواند، ولی درس وفا می آموخت

گفتم از حق و وفا، آه که در قحط شرف

مکر هم می کند از وسوسه توجیه، هدف

هدف شوم "سقیفه" هدفِ شیطان بود

سامری ساختن از مردم بی ایمان بود

خطبه می خواند، ولی حق وفا می آموخت

ادب و حرمت و فرهنگ خدا می آموخت

احتجاجی که در آن همت بی پایان داشت

بذر آینده ی اسلام، به دل ها می کاشت

گرچه آن روز، کسی رمز سخن را نشناخت

سال ها در پی "دجال" غرامت پرداخت

می رسد وقت ملاقات "حقیقت"، یک روز

می رسد فصل تراویدن "حجت"، یک روز

صبح، نزدیک و دل آینه روشن، تا او

صبح، نزدیک و همین فاصله از من، تا او ...
*****
مکتب شعر دینی
 سید علی اصغرموسوی
قم - 1388
---------------
.......
 

موضوعات :  آیینی و مذهبی ، نثر ادبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/1/24 در ساعت : 16:22:3   |  تعداد مشاهده این شعر :  956


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اکبر نبوی
1392/1/24 در ساعت : 17:9:38
درود بر استاد موسوی عزیز
با همه ی سخن راست و درست تان موافق ام و از نوشته ی تان بهره بردم. ولی با بریده باد و گویا مباد این یادداشت، نمی توانم موافق باشم. گر چه که این بنده هم در ارتباط با ماجرای سیلی خوردن آن حضرت، چند جمله ای ( دو روز پیش ) در حیات خلوت نوشتم ولی به دلایلی که نمی دانم، حذف شد. به هر روی، اوستادی چون حضرت تان، به تر و جامع تر از این کوچک می دانید که برای حضرات معصومین بزرگوار ( علیهم السلام ) گاه سروده به مرثیه می گراید و گاه رنگی حماسه می گیرد. گاه آموزشی و تعلیمی می شود و گاه درنگ های تفسیری به خود می پذیرد. و ... هر چه که هست، دنیای با اخلاص شاعر و سلوک اوست که کنش عاطفی اش را با این برگزیدگان حق، روشن و مشخص می سازد. آنچه که باید از آن پرهیز کرد، روایت های مغشوش و نادرستی است که پاره ای از مداحان و روضه خوان ها برای به اشک نشاندن چشم مردمان، به آن متسمک می شوند و ناروایی های دریغ انگیزی را به خورد خلق الله می دهند.
نفس تان همیشه گرم و جان تان به نور عشق آل الله هماره روشن.
---------------------------
سلام و درود استاد نبوی عزیز
عظم الله اجورکم
سپاسگزارم از محبت مدام شما
دیشب تمام گفتارهای جنابتان را در باره زنده یاد سید مرتضی آوینی (ره) پی گرفتم و با سلوک دینی اندیشمندان سینما بیشتر آشنا شدم. بسیار فریبا و دلپسند بیان کردید. جزاک الله خیرا.
نثر فوق را سال های نه چندان دور برای ویژه نامه های استانی جام جم نوشته بودم و آنچه آمده من باب نقد نیامده ؛ بلکه تعصب آمیز نسبت به آنچه ناکارآمدان می نگارند و می گویند ،آمده است.
سپاسگزارم از بذل توجه شما.
توفیق هرروز و هرلحظه شمارا در ترویج معارف دینی از حق آرزو مندم.
التماس دعا
محمد حسین انصاری نژاد
1392/1/24 در ساعت : 22:55:33
سلام شاعرروشنی ها

حظ وافربردم.ماجورباشید.
-------------------------------
سلام علیکم
عظم الله اجورکم
سپاسگزارم عزیز
التماس دعا
علی رضا آیت اللهی
1392/1/25 در ساعت : 16:58:40
(2)
متانت و ثقل کلامی که جناب عالی دارید مستمع می خواهد ؛ امٌا مستمعی در دین دانا و در تفهٌم توانا .
غنی است ، غنی است ، غنی است ...
اجرکم من الله تبارک و تعالی
و امٌا شعر : جملگی نیکوست و مصداق « نیٌت خیر » نیٌت پاک و بدول غلٌ و غش...
با این وجود ابیاتی دارد به خاطر ماندنی ، و همیشه ماندنی :
حق به دنبال علی بود، ولی در پی حق -
مدعی در دل آن واقعه پیدا شده بود
و
مردمی ساده، گرفتار دغل بازی چند
که طفیل کرم حق شده اند از پیوند
و
مردمی کور و کر ،اما به نظر وارسته
مردمی، چشم به چشمان حقیقت بسته
و...و...و..کاش بگیریم من و امثال من این رموز احتجاج را ...
استوار و پایدار باشید انشاء الله .
----------------------------------
سلام علیکم
استاد معزز، جناب آقای آيت اللهي
شاگرد خویش را به نکویی نواخته‌اید.
گویی طعم ترکه‌های بادام دارد؛ البته شاخه‌ای با شکوفه‌های سپید و پرندین!
در حد این موهبت نبودم که بیان فرموده‌اید.
حقیر آنچه از بزرگان آموخته‌ام را انعکاس داده‌ام.
امیدوارم همان طور که منظور نظر حضرتعالی شده است در بارگاه قدسی سیدة نساءالعالمین، نیز همچون ران ملخی منظور نظر گردد.
خدای را شکر می‌کنم از داشتن اساتید ادیبی همچون شما و دیگر بزرگواران سایت، که همیشه این حقیر را در مسیر پر نشیب و فراز شعر دینی تشویق کرده‌اند.
امیدوارم عمری باقی باشد تا هم، به هم ‌اندیشی با حضرتعالی و دیگر اساتید پرداخته و هم پاسخگوی الطاف بی‌بدیل‌تان بشوم.
عمر و عزتتان پایدار؛ حق یارتان!
سید علی اصغر موسوی
1392/1/26 در ساعت : 2:39:22
سلام علیکم
استاد معزز، جناب آقای آيت اللهي
شاگرد خویش را به نکویی نواخته‌اید.
گویی طعم ترکه‌های بادام دارد؛ البته شاخه‌ای با شکوفه‌های سپید و پرندین!
در حد این موهبت نبودم که بیان فرموده‌اید.
حقیر آنچه از بزرگان آموخته‌ام را انعکاس داده‌ام.
امیدوارم همان طور که منظور نظر حضرتعالی شده است در بارگاه قدسی سیدة نساءالعالمین، نیز همچون ران ملخی منظور نظر گردد.
خدای را شکر می‌کنم از داشتن اساتید ادیبی همچون شما و دیگر بزرگواران سایت، که همیشه این حقیر را در مسیر پر نشیب و فراز شعر دینی تشویق کرده‌اند.
امیدوارم عمری باقی باشد تا هم، به هم ‌اندیشی با حضرتعالی و دیگر اساتید پرداخته و هم پاسخگوی الطاف بی‌بدیل‌تان بشوم.
عمر و عزتتان پایدار؛ حق یارتان!
سید علی اصغر موسوی
1392/1/24 در ساعت : 16:37:21
سلام علیکم جمیعا
ضمن عرض ادب و تعزیت و تسلیت شهادت حضرت فاطمه الزهراء سلام الله علیها ،خدمت اساتید و دوستان بزرگوار ، از استاد صادق ایزدی گنابادی (زید عزه)به خاطر تاخیر در پاسخ پرسش هایشان عذر خواهی می کنم .
در اسرع وقت به هم اندیشی ادامه خواهیم داد ، ان شاء الله !
یا حق !
علی رضا آیت اللهی
1392/1/25 در ساعت : 16:57:31
(1)
سلام به جناب استاد سیٌد علی اصغر موسوی
درس داده اید استاد به من و به امثال من . نوشتن به این زیبائی و روانی و اثر بخشی ... که اگر کسی بتواند چنین زیبا و بی پیرایه بنویسد چه ه اجباری دارد در افتادن به دام تکلٌف و تصنعی که لاجرم در برخی از شعرها پیش می آید ؟. البته اگر بتواند !.. که مسلما" اکثر قریب به اتفاق نمی توانند ...
تشبیهاتی عالی دارید . تا به حال به ندرت « قطعه ادبی » ئی دینی ( و نه فقط آئینی ... ) به این زیبائی و شیوائی خوانده ام ؛ دلستان و دلنشین .
و واقعا" کیست ؟
« هزار نکته ی باریکتر ز مو » اینجاست ...
اینجا که دین و آئین بر اساس اعتقاد و ایمان راسخ است و آنگاه فهم متن دین و پرهیز از حاشیه های اکثرا" مخرٌب آن ... و آن نیز لاید توسط « آنکس که نداند و نداند که نداند » !
استاد !
حق یارتان باد ، بسیار متین و غنی و پرمعنی نوشته اید و به خصوص با آنهمه استناد که هم دانش می خواهد و هم بینش که یعنی « بصیرت ». و اینجاست که بصیرت بدون دانش و « نخوانده ملٌا » سازنده که نمی شود، هیچ ، چه بسا در عین صداقتِ مدعی مخرب هم واقع شود .
درس داده اید که امیدوارم من و امثال من بخوانیم و از کسوت « نخوانده ملٌا » بودن به در آئیم که زیبنده هیچ مومنی نیست چه رسد به ما که مدعی نویسنده بودن و شاعر بودن و به خصوص ادب داشتن و ادیب بودن هم هستیم ! .
علی میرزائی
1392/1/24 در ساعت : 19:28:50
سلام استاد نازنین
دست مریزاد بهره بردم
-----------
سلام و درود بر شما بزرگوار
عظم الله اجورنا و اجورکم
سپاس از حضورتان
التماس دعا
سارا وفایی زاده
1392/1/26 در ساعت : 10:38:6
درود بر شما استاد
بازدید امروز : 2,525 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,717,993
logo-samandehi