شعله به کوی دل من پَر گرفت
شوق شکفتن همه جا در گرفت
سجده ی آخر به دلم سر زدی
قاف یقینم سر منبر گرفت
کوزه ی لبخند پر ازشوق شد!
دختر صحرا که به سر برگرفت
ُسر سره ی بحر غزل خنده کرد
کودکیم روح ِکبوتر گرفت
محمل ِشعرم که به مقصد رسید
قافیه ها حکم مقّدر گرفت
تیر ِقضا جبهه ی دیگر بزد
چشم مرا لشکر حیدر گرفت
وسعت وپهنای زمین تنگ شد
فاطمه هم خانه ی دیگر گرفت
فاطمه در این جا خودمم
با سپاس از حضور مهربان شما ممنون از نقد ونظراتتان