سلام دوست من
شعری داشتم در سال 86 شبیه است
بخوانید...
http://nader-ghafel.blogfa.com/1386/10
بی معرفت
از لحظه اي كه روي دلم پا گذاشتي
از لحظه اي كه روي دلم پا گذاشتي
رفتي سلام گرم مرا جا گذاشتي
زيباترين گذشته يك مرد ساده را
در سوت وكور خاطره تنها گذاشتي
مي پرسم از خودم كه چه راحت فريب را
از ويترين من به تماشا گذاشتي
من خام حرف هاي الك كرده ات شدم
رفتي مرا به حال خودم وا گذاشتي
با حصر بي وفايي و نامرديت مرا
عمري اسير شايد و اما گذاشتي
تو با محاسبات غلط عطف عشق را
در نقطه تلاقي غم ها گذاشتي
امروز رفت و حسرت ديروز مي خورم
دل را همشه در كف فردا گذاشتي
جاي سوال دارد از اول مرور كن
كو آن همه قرار كه با ما گذاشتي
آغوش ماسه سهم تو شد، ساحل مرا
در بي كران وسعت دريا گذاشتي
حل مي شود جزيره روحم نفس نفس
من را ميان موج معما گذاشتي
در ابتداي هر فقره لب گشودنت
بي معرفت تو اين همه آيا گذاشتي
ذهنم شلوغ طرح سوالات مبهمي است
از لحظه اي كه روي دلم پا گذاشتي
سید رضا حسینی پور
1392/2/26 در ساعت : 14:53:51
سلام
زیباست
فقط اصرارتان به آوردن بیشترین قافیه ء ممکن
کمی شعر را از حالت عادی خارج کرده
|