ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



بس است

بس است اشرف دیوانه! مرگ دیر تویی
هزار حادثه و رنج ناگزیر تویی
 
بس است این همه دیوانگی، جنون بس نیست؟!
میان این قفس خانگی جنون بس نیست؟!
 
بس است. این همه پای اسیر می کُشدت
بایست. خستگی این مسیر می کُشدت
 
بایست. راه تو دارد دراز می شود و
هزار پنجره ی بسته باز می شود و
 
غم است پشت همین شب که ماه می شکند!
شبی عجیب که در او سیاه می شکند
 
بس است تا به کی از چشم هات خون بچکد؟
همیشه خون به جگر، از صدات خون بچکد؟
 
بس است مردنِ از رنج دام، واجب نیست
جواب خستگی این سلام واجب نیست!
 
بس است اشرف دیوانه! شعر، خسته شده!
هزار در که به رویت نبود- بسته شده!
 
سکوت کن که سکوتت جدال با تبر است
سکوت تلخ تو از تیغ شعر، تیزتر است...
 
 

کلمات کلیدی این مطلب :  بس ، است ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1392/3/27 در ساعت : 10:40:42   |  تعداد مشاهده این شعر :  1114


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد یزدانی جندقی
1392/3/30 در ساعت : 2:16:43
فضای خود آگاهی بر این متن حاکم است این فضا حاصل فعالیت ذهنی در کشمکش میان فرزانگی ودیوانگی خرد ورزی و جنون در چگونگی بایدها و هست هاست بر آیند هشدارهای متن هر چه که باشد از نوع مثبت یا منفی بیدار باشی است که امکان بالقوه ای را در چند زاویه بالفعل می کند که این متن را به گونه اجتماعی ان در رویکرد انتقادی نسبت دهیم یا در قبض و بسطی از نوع عرفانی ان دقت بیشنتری داشته باشیم :
بس است این همه دیوانگی، جنون بس نیست؟!
میان این قفس خانگی جنون بس نیست؟!
بس است. این همه پای اسیر می کُشدت
بایست. خستگی این مسیر می کُشدت //
یعنی در امتداد هم بودن تقابل ها همچنین به موازات هم بودن مفاهیم کلی در این متن به گونه ای است که می تواند تعبیر های چند گانه به دنبال بیاورد :
غم است پشت همین شب که ماه می شکند!
شبی عجیب که در او سیاه می شکند//
بر همین اساس این سطر های منظم با قافیه های خوش ساخت به شعریت می رسند مهم نیست چه نامی برای شکل این شعر تعریف شده است اما به هر حال این شکل مثنوی توجه مخاطب حرفه ای را به ادامه مطلب جلب می کند به خصوص نقطه چین تعلیق پایانی این انتظار را افزایش می دهد و امکان دو تکه بودن این شعر نیز وجود دارد بحر انتخابی متفاوت از بحور کهن مثنوی و در همان حال موفق تا جایی که از بحور نو و کاملا موفق به ثبت رسیده اواسط دهه شصت است با این مثنوی از محمد کاظم کاظمی "غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت .... که امکان تقابل ) بایست و بس کن در این بیت :
بایست. راه تو دارد دراز می شود و
هزار پنجره ی بسته باز می شود و
با محوریت رفتن از آمدن آن مثنوی مشهور و گلایه های شاعر آن اثر :
اگر که کودک من سنگ زد به شیشه اتان //اگر شکست دل نازک همیشه اتان // در این گفتمان در جای خود به لحاظ شکلی و نه ماهوی قابل تامل است ..به محتوای شعر برگردیم انجا که :
بس است اشرف دیوانه! شعر، خسته شده!
هزار در –که به رویت نبود- بسته شده!
سکوت کن که سکوتت جدال با تبر است
سکوت تلخ تو از تیغ شعر، تیزتر است...
.................
اندیشه ای از تعریف دیوانگی عارفانه مولانا را باز آفرینی می کند:
"خامش کنیم و خامشی هم مایه ی دیوانگی است / این عقل باشد کاتشی در پنبه ای پنهان کنیم //"در مراعات النظیری که میان سکوت شعر مورد نظر و خامشی عارفانه مولانا وجود دارد ابیات متناقض نمایی که مجموعه ای از آرایه های معنوی فرزانگی دیوانگی خرد ورزی و جنون را در یک نما می آورد و ظرفیت شعری اثر را افزایش می دهد ) بس کردن ( مترادف آرام گرفتن از یک سوی علامت فرزانگی است اما در همان حال به اعتبار مفاهیم عرفانی "با خود و بی خود "موجی پنهان از دیوانگی نیز هست با توجه به ارسال المثل حضرت مولانا در پنهان ساختن آتش در پنبه افعال امر) بایست و بس کن ) های و به خصوص پایانبندی همراه با تعلیق این متن را نیز دارای چنین ظرفیتی در متناقض نمایی دیدم :) سکوت کن که سکوتت جدال با تبر است سکوت تلخ تو از تیغ شعر، تیزتر است....
ظرفیتی که می تواند دلیلی بر توسعه ی شکلی این شعر باشد
اشرف گیلانی
1392/3/31 در ساعت : 13:33:1
آقای یزدانی
سپاس فراوان از توجهتون به شعر.

پر حرفم. سکوت دور و برم
از نوشتار بارت می خوانم
همه دارن سقوط می کنن و
!من نشستم دکارت می خونم


به قول فاضل نظری
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند
سیاوش پورافشار
1392/3/30 در ساعت : 20:7:27
سلام
خشم درون خفته در جریان این شعر را دوست دارم خشمی که اگر فریاد شود کارها بکند اما از نظر پراگماتیک(عمل گرایی) گاهی مخاطب نیاز دارد که شعر به او بگوید چکار کنی؟ مخاطب نیاز دارد که از منظرگاه پوزیتیویک (حس و تجربه) های ناشناخته و نامکشوف بفهمد چکاربکند صرف اینکه بسوزی و بسازی نمی دانم شاید قابل مداقه باشد که شاعر حرکتی کند.
اشرف گیلانی
1392/3/31 در ساعت : 13:29:40
ممنون آقای پورافشار.
نقد شمارو می پذیرم اما به این امر باور دارم که :


گاهی سکوت، واژه ی گویایی ست
وحید ضیائی
1392/4/2 در ساعت : 11:0:50
سلام . شعر های پیشترتان را بخاطر زبان هنری و بغض کال واژگانش بیشتر دوست داشتم در اشعار اخیرتان بیشتر به من بیرونی تان نزدیکید و این نزدیکی از " شعر ناب " دورتان کرده است . شاید دلیل اقبال این شعر همین جیغ ِ قابل رویت آن است که برای مخاطبان ِ گوش به زنگ آشنا تر است اما من ترجیح می دهم با سمعک نقد زمزمه ای نامکشوف تر چنانچه قبل تر ها داشتید ، ببینم !
سارا وفایی زاده
1392/3/27 در ساعت : 11:4:8
سلام اشرف خانم
خواندمت
پایدار باشید
امیر سیاهپوش
1392/3/28 در ساعت : 7:36:41
خیلی فصیحتر و دلنشینتر از اشعار قبلی شماست. شیوا و رساست
دست مریزاد
علی اصغر اقتداری
1392/4/1 در ساعت : 17:37:46
سلام بر شاعر
شعر با بیتی دلنشین وزیبا چه از نظر بیانی وچه از نظر دیداری آغاز می شود وهمین برای کشیدن مخاطب تا آخر شعر کفایت می کند
بس است اشرف دیوانه ! مرگ دیر تویی
هزار حادثه ورنج نا گزیر تویی
شاعر بعد ازایت بیت فخیم بیت دوم را می آورد بیتی که با اندکی دقت بیشتر می توانست با بیت اولی برابری کند
بس است این همه دیوانگی جنون بس نیست ؟! مگر معنای دیوانگی وجنون با هم یکی نیست؟ پس چرا هم دیوانگی وهم جنون؟!
اما بیت چهارم نیز به گونه ای با بیت اول برابری می کند مخصوصاً آوردن "و" در پایان دو مصراع به گونه ای که حشو نباشد وبا بیت بعدی ارتباط معنایی پیدا کندالبته من یک جورایی بیت پنجم را نمی پسندم وبیت آخر که به جا وکوبنده این شعر را پایان داده است برای شاعر این شعر موفقیت های بیشتری را آرزو می نمایم
حمیده میرزاد
1392/3/27 در ساعت : 15:58:35
سلام بربانوى شعر
بسيار بسيار زيبا.......
سکوت کن که سکوتت جدال با تبر است
سکوت تلخ تو از تیغ شعر، تیزتر است...

لذت بردم
حمیدرضا دولتی (معراج)
1392/4/1 در ساعت : 12:13:53
بس است. این همه پای اسیر می کُشدت
بایست. خستگی این مسیر می کُشدت

بایست. راه تو دارد دراز می شود و
هزار پنجره ی بسته باز می شود و
.
.
.
سلام و درود
همیشه شاد باشید
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1392/3/27 در ساعت : 17:56:31
درود بانو

سبز باشی
رضا محمدصالحی
1392/4/1 در ساعت : 16:48:24
بس است. این همه پای اسیر می کُشدت
بایست. خستگی این مسیر می کُشدت

بایست. راه تو دارد دراز می شود و
هزار پنجره ی بسته باز می شود و

غم است پشت همین شب که ماه می شکند!
شبی عجیب که در او سیاه می شکند

شبی عجیب که در او سیاه می شکند

شبی عجیب که در او سیاه می شکند


عالی سرکار خانم گیلانی دست مریزاد
علی‌رضا رضایی (مجنون)
1392/3/27 در ساعت : 13:34:1
سلام بانو
زیبا بود ، موفق باشید
مرضیه عاطفی
1392/3/28 در ساعت : 10:25:44
سلام دوست عزیز
زیبا بود
"غم است پشت همین شب که ماه می شکند!
شبی عجیب که در او سیاه می شکند"

بازدید امروز : 5,998 | بازدید دیروز : 13,569 | بازدید کل : 122,992,488
logo-samandehi