فضای خود آگاهی بر این متن حاکم است این فضا حاصل فعالیت ذهنی در کشمکش میان فرزانگی ودیوانگی خرد ورزی و جنون در چگونگی بایدها و هست هاست بر آیند هشدارهای متن هر چه که باشد از نوع مثبت یا منفی بیدار باشی است که امکان بالقوه ای را در چند زاویه بالفعل می کند که این متن را به گونه اجتماعی ان در رویکرد انتقادی نسبت دهیم یا در قبض و بسطی از نوع عرفانی ان دقت بیشنتری داشته باشیم :
بس است این همه دیوانگی، جنون بس نیست؟!
میان این قفس خانگی جنون بس نیست؟!
بس است. این همه پای اسیر می کُشدت
بایست. خستگی این مسیر می کُشدت //
یعنی در امتداد هم بودن تقابل ها همچنین به موازات هم بودن مفاهیم کلی در این متن به گونه ای است که می تواند تعبیر های چند گانه به دنبال بیاورد :
غم است پشت همین شب که ماه می شکند!
شبی عجیب که در او سیاه می شکند//
بر همین اساس این سطر های منظم با قافیه های خوش ساخت به شعریت می رسند مهم نیست چه نامی برای شکل این شعر تعریف شده است اما به هر حال این شکل مثنوی توجه مخاطب حرفه ای را به ادامه مطلب جلب می کند به خصوص نقطه چین تعلیق پایانی این انتظار را افزایش می دهد و امکان دو تکه بودن این شعر نیز وجود دارد بحر انتخابی متفاوت از بحور کهن مثنوی و در همان حال موفق تا جایی که از بحور نو و کاملا موفق به ثبت رسیده اواسط دهه شصت است با این مثنوی از محمد کاظم کاظمی "غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت .... که امکان تقابل ) بایست و بس کن در این بیت :
بایست. راه تو دارد دراز می شود و
هزار پنجره ی بسته باز می شود و
با محوریت رفتن از آمدن آن مثنوی مشهور و گلایه های شاعر آن اثر :
اگر که کودک من سنگ زد به شیشه اتان //اگر شکست دل نازک همیشه اتان // در این گفتمان در جای خود به لحاظ شکلی و نه ماهوی قابل تامل است ..به محتوای شعر برگردیم انجا که :
بس است اشرف دیوانه! شعر، خسته شده!
هزار در –که به رویت نبود- بسته شده!
سکوت کن که سکوتت جدال با تبر است
سکوت تلخ تو از تیغ شعر، تیزتر است...
.................
اندیشه ای از تعریف دیوانگی عارفانه مولانا را باز آفرینی می کند:
"خامش کنیم و خامشی هم مایه ی دیوانگی است / این عقل باشد کاتشی در پنبه ای پنهان کنیم //"در مراعات النظیری که میان سکوت شعر مورد نظر و خامشی عارفانه مولانا وجود دارد ابیات متناقض نمایی که مجموعه ای از آرایه های معنوی فرزانگی دیوانگی خرد ورزی و جنون را در یک نما می آورد و ظرفیت شعری اثر را افزایش می دهد ) بس کردن ( مترادف آرام گرفتن از یک سوی علامت فرزانگی است اما در همان حال به اعتبار مفاهیم عرفانی "با خود و بی خود "موجی پنهان از دیوانگی نیز هست با توجه به ارسال المثل حضرت مولانا در پنهان ساختن آتش در پنبه افعال امر) بایست و بس کن ) های و به خصوص پایانبندی همراه با تعلیق این متن را نیز دارای چنین ظرفیتی در متناقض نمایی دیدم :) سکوت کن که سکوتت جدال با تبر است سکوت تلخ تو از تیغ شعر، تیزتر است....
ظرفیتی که می تواند دلیلی بر توسعه ی شکلی این شعر باشد
اشرف گیلانی
1392/3/31 در ساعت : 13:33:1
آقای یزدانی
سپاس فراوان از توجهتون به شعر.
پر حرفم. سکوت دور و برم
از نوشتار بارت می خوانم
همه دارن سقوط می کنن و
!من نشستم دکارت می خونم
به قول فاضل نظری
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند
|