به:محمدكاظم كاظمي واندوه غريب شعرهايش
چقدر دستخوش خواب جزر و مد شده ام
که با تو خسته از آن رودخانه رد شده ام
نمی توانم از آن رودخانه بنویسم
غریق دیده ام افسون یک جسد شده ام
به کفش های شناور چقدر خیره شدم
که داغدار شهیدان بی لحد شده ام
مرا ببخش از آن ماجرا به کوه زد م
مراببخش درا ین جاده ،نا بلد شده ام
درآن مسیر که بر صخره ای زمین خوردم
بلند یکسره با" یا علی مدد " شده ام
به سرنوشت من آن رودخانه تلخ گریست
منی که شاعر نفرینی ابد شده ام
منم که از همه ی شهر بی ستاره ترم
تمام عمر ،فقط کشته ی حسد شده ام
منم که در گذرسال ها شکسته ترم
ببین نیامده بیزار از "نود "شده ام
چه فرق می کند آن رود،هیرمند؟ ارس؟
که سوگوار سیاووش با تو رد شده ام
:آهای رود اساطیری!آسمانم کو
به اتهام زمینی چقدر بد شده ام
:آهای! کیستی آنجا؟شبح به قهقهه گفت:
منم که در گذرت صخره صخره سد شده ام
شب است وسوسوی فانوسی همیشگی ام
که در قلمرو چشم شما رصد شده ام
شب است و سایه ی دیوان شمس، روی سرم
چراغ کو؟پرکابوس دیوو دد شده ام!
شنیده زمزمه های شهید بلخ و بلند
به احترام شقایق_ تمام قد_ شده ام
مرا ببر به افق های دور کشور خود
که با تو همسفر آن سان که می شود شده ام
سلام می کنی آهسته راه می افتی
مواظبی وپیاپی به چاه می افتی
ترانه های هراتی است سهم حنجره ات
شکسته می کشی از سینه آه می افتی
شب و پرنده ی پولاد و خوشه خوشه ی بمب
به یاد دخترکی بی پناه می افتی
صدا زدی که تمام مسیر گریه کنی
به خود می آیی از آن اشتباه می افتی
مسافری چمدانت تمام خستگی است
کنار صندلی ایستگاه می افتی
منم که سوخته با تو تمامی جگرم
سلام می کنم از دور با تو همسفرم
به جرم از تو سرودن مرا نبخشیدند
خوشم که "متهم جرم مستند " شده ام