سلام وعرض ارادت.غزل های ساحلی هرکدام زیبایی های خودش رادارد ولی این غزل به خاطر زاویه دید راوی،قدری از بقیه بلند بالاتر است.راویی که هرچند شاعر است ولی در ابتدای شعر تصویری از خود شاعر ارائه می دهد که انگار سراینده غزل،کس دیگری را از دور تماشا کرده است ودارد به درون او نگاه می کند.
در این جزیره کسی نیمه شب قدم می زد.. تا اینجا فقط شاعر اشاره به کسی دارد که در کنار ساحل جزیره ای شناخته شده در حال قدم زدن است ودر شروع غزل انگار با داستانی روبرو هستیم که از زاویه دید سوم شخص روایت خواهد شد .
در مصراع دوم شاعر آگاهانه از واژه ی من بعد از مسافر استفاده میکند تا به مخاطب گوش زد کند من سراینده با مسافر کنار دریا دوشخصیت جدا هستند اما در عین حال که خواننده این دوشخصیت را از هم جدا میبیند ولی به این یقین هم میرسد که راوی دارد خودش را روایت میکند.این وحدت شخصیت در ابیات بعدی قوت میگیرد وقتی شاعر میگوید:غزل گریه را رقم میزد ودر ادامه...شبیه ماهی بی تاب دفترش در دست..غزل به نیمه می آمد...
تغییر زاویه دید از نقاط قوت این شعر است.تا اینجای شعر تمرکز مخاطب بر مسافری است که در ساحل راه میرود ولی دربیت:به سوی اسکله ناگاه قایقی را دید انگار از چشم مسافر به قایق خیره می شویم وبسیار به آرامی شخصیت مسافر درشعر محو میشود وفضای پیرامونی او یعنی قایق،کسی که دارد در قایق سم می زند ورسیدن چای فروش وتصاویر دیگر خودنمایی می کند
این تصاویر به زیبایی حس وحال مسافری را که در ساحل قدم می زند منتقل میکند تا اینکه می رسیم به بیت ماقبل آخر که درمصراع دوم آن شاعر می گوید:
کجاست هم نفس پیرمرد ماهی گیر
کسی که زمزمه اش زخمه بر دلم می زد
وبی آنکه تغییر زاویه ی دید چندان به چشم بیاید شاعر جای شخصیت مسافر را میگیرد و درد دل هایش را با ما که گویا همسفرش بوده ایم درمیان می گذارد.همچنین در انتهای شعرعلاوه بر زاویه ی دیدمخاطب هم تغییر می کند ونام ابوموسی به میان می آید که مارا به بیت اول وشروع غزل ارجاع می دهد که می گوید دراین جزیره کسی نیمه شب قدم می زد.
این غزل در اوج سادگی وبی پیرایگی واژه ها ،فضایی صمیمی ومحسوس برای مخاطب فراهم میکند ومارا با مسافر در قدم زدنی شاعرانه همراه می کند.به نظر من این یک غزل همه چیز تمام است ومی شود گفت نماینده ی موفقی از غزل های انصاری نژاد به شمار می رود.هرچند در طول شعر نتوانستم با تصویر کسی که به ساحل آفت رسیده سم می زد همراه بشوم وحس کردم سم خودش را به عنوان قافیه ای ناخواسته تحمیل کرده است هرچند در ادامه ی روایت تصویری قدری قابل هضم باشد.
ودیگر اینکه در این بیت:
رسید چای فروشی و عیش کامل شد
به جای باده مگر چای تازه دم می زد
به خاطر غالب بودن فضای تصویری مصراع اول، ودیدن چای فروشی که از راه می رسد،یک پیاله چای زدن به جای باده زدن قدری دور از دسترس است وناخودآگاه چای دم کردن درآخر مصراع بیشتر به ذهن میرسد تا چای زدن.هرچند از این اصطلاح عامیانه برخاسته باشد که یک نوشابه بزنیم،یک چای بزنیم ؛که هردو به معنی نوش جان کردن است.
با تمام اینها باز هم یک لذت تمام عیار از این غزل حاصل شد. برای شاعر به روزی آرزو دارم.یا حق