توبا اسب وقبایت می رسی باز
توبا گل خنده هایت می رسی باز
من از بالای سقف برج میلاد
تواز سمت دعایت می رسی باز
بیا ارام دل باروح من باش
در این طوفان دایم نوح من باش
شبیه کشتی بی بادبانم
تسلای دل مجروح من باش
تواین ایام حج را می شناسی
طواف خوب وکج را می شناسی
دعا کردم ومی دانم شنیدی
توعجل فی فرج را می شناسی
بهار از اوج چشمانت بریزد
که شعر از زوج چشمانت بریزد
تودریایی توکاری کن که هرشب
غزل از موج چشمانت بریزد
غزل از چشمهایت کی بریزد
بگو این ساقی امشب می بریزد
من وتو با من وتو با من وتو
شراب اور مداوم هی بریزد
تو ان صیاد دلبر پیشه هستی
همیشه روشن از اندیشه هستی
توبا عشق وغزال وشعر ومستی
هماوردی ولی همریشه هستی
به غیر ازانتطارت کار دارد؟
مگر پیراهنت انکار دارد؟
منم حلاج میدان نگاهت
اگر چه چوبه های دار دارد
به بوی وعطر پیراهن نمی شد
بدون تو بدون من نمی شد
قطار انتظارت می رود باز
چه می شد ریل راه اهن نمی شد!!!.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1392/4/1 در ساعت : 10:38:37
| تعداد مشاهده این شعر :
809
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.