ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مصاحبه با روزنامه جام جم

با حسين اسرافيلي ‌درباره ‌ادبيات آييني

سوز ‌و ‌صداقت‌،‌ رمز‌ قبولي ‌شعر ‌آييني
 
 
 
        
اشاره
 
سخن گفتن از ادبيات ديني و آييني اگرچه تكراري مي‌نمايد، اما به دليل آسيب‌ها و مشكلاتي كه در اين حوزه با آن روبه‌رو بوده‌ايم، همچنان بابي است گشوداشاره: ه و پر از حرف‌هاي نگفته و شاعراني كه سال‌ها در اين عرصه حضور داشته‌اند و صد سينه سخن دارند كه يكي از آنها حسين اسرافيلي است.

اسرافيلي اول اسفند 1331 در تبريز به دنيا آمد. وي از شاعراني است كه در طول سال‌هاي 1358 تا 1366، در حوزه هنري حضوري فعال داشت و به دفعات همراه با ديگر شاعران و به منظور شعرخواني در نقاط مختلف رزم، عازم جبهه‌ها شد.

اسرافيلي غير از سرودن شعر به خطاطي، نقاشي و مجسمه‌سازي نيز علاقه دارد. وي در طول سال‌هاي 1360 تا 1367 مسووليت صفحه ادبي مجله پيام انقلاب را به عهده داشت و عضو شوراي شعر و موسيقي صدا و سيما و شوراي شعر نيروهاي مسلح بنياد حفظ آثار و ارزش‌هاي دفاع مقدس است.

معروف‌ترين مجموعه شعر او تولد در ميدان است كه به عنوان يكي از آثار برتر شعر دفاع مقدس در دهه 60 از سوي بنياد حفظ آثار و ارزش‌هاي دفاع مقدس برگزيده شد.

آتش در خيمه‌ها، مجموعه شعر عاشورايي، عبور از صاعقه، گزيده ادبيات معاصر شماره 5، مردان آتش‌نهاد، آتش در گلو، آيينه‌هاي شعله‌ور و صخره و پلنگ از سروده‌هاي اوست.
 

گفتگو را با اين سوال آغاز مي‌كنم كه در ميان مجموعه هنرهاي ايراني، چرا در گذشته بيشترين توجه به هنر شعر معطوف بوده است؟

در ايران عزيز و كهن ما هميشه شعر مجموعه‌اي از فعاليت‌هاي فرهنگي، ديني و اجتماعي بوده است. بهترين داستان‌هاي بلند در ادبيات ما به زبان شعر نوشته شده است. خسرو و شيرين و ديگر منظومه‌هاي شاعراني نظير نظامي همگي شعر بوده است. داستان‌هاي كوتاه در ادبيات كهن ما نيز به همين زبان نوشته شده است. براي مثال در مثنوي مولوي گاهي يك بيت، يك داستان كوتاه‌كوتاه است. ببينيد جايي مي‌گويد: آن يكي خر داشت پالانش نبود/ يافت پالان گرگ خر را در ربود. مي‌بينيد كه در يك بيت، يك داستان را تعريف كرده است.

حتي هنرهايي كه با ادبيات نسبت مستقيمي ندارند با زبان شعر در ادبيات ما حضور دارند. قصايد انوري و منوچهري با تصويرهايي كه از طبيعت و بخصوص بهار مي‌دهند حسي را به مخاطب منتقل مي‌كند كه گويي در برابر يك تابلوي نقاشي قرار گرفته است.

از سوي ديگر در شعرهاي شاعراني چون شيخ محمود شبستري با شاعري روبه‌روييم كه دقيقا در حال تدريس مفاهيم معرفتي به مخاطب خويش است. سنايي غزنوي حديقه‌الحقيقه خود را در پاسخ به يكي از علماي درباري آن روزگار مي‌سرايد كه از او مي‌پرسد بالاخره دين تو چيست. سنايي در پاسخ او دقيقا به آموزش و اعلام مواضع ديني و آييني خود مي‌پردازد. پس مي‌بينيم شعر براي اعلام موضع در مسائل فكري و عقيدتي نيز استفاده مي‌شده است.

همچنين شعر در حوزه‌هاي اجتماعي نيز مورد توجه بوده است، به گونه‌اي كه براي مثال مفاهيم اجتماعي پيچيده و نقدهاي خطرناكي را مطرح مي‌كند، آن هم در شرايطي كه اين انتقادات شديد مساوي بوده است نه فقط با خطر جاني براي خودش، بلكه براي همه قبيله و عشيره او.

از سوي ديگر در بيان مفاهيم جزيي اجتماعي هم شعر حضور داشته است، به گونه‌اي كه وقتي شعرهاي صائب را مي‌خوانيد مي‌بينيد در هر غزل با بيت‌هايي روبه‌روييم كه پيچيده‌ترين موضوعات اجتماعي را به زبان شعر به نقد كشيده و غيرممكن است شما غزلي از او را بخوانيد و از اين نمونه نقدهاي اجتماعي نبينيد. وقتي شاعر مي‌گويد: دست طمع چو پيش كسان مي‌كني دراز/ پل بسته‌اي كه بگذري از آبروي خويش؛ به نقد اجتماعي پرداخته است و در عين حال زبانش شعري است. اين نگاه اجتماعي در شعر فردوسي هم هست وقتي مي‌گويد: ز ناپاك‌زاده نداريد اميد/ كه زنگي به شستن نگردد سفيد علاوه بر نقدي تاريخي، يك بحث اجتماعي هميشگي را هم مطرح مي‌كند و اصولا بيت بيت حكيم توس از اين نمونه‌ها سرشار است.

مي‌بينيد كه در ادبيات ما هم آموزش ديني را با زبان شعر بيان مي‌كرده‌اند و هم در تلفيق عرفان و عشق از اين زبان استفاده مي‌شد، به گونه‌اي كه شعر حافظ موفق‌ترين نمونه در اين زمينه است.

از طرف ديگر ديدگاه و جهان‌بيني مذهبي در بيان شاعران ما هميشه وجود داشته است. وقتي حكيمي بزرگ چون فردوسي مي‌خواهد داستان‌هاي افسانه‌اي قديمي ما را بيان كند با نگاهي برخاسته از همين جهان‌بيني ديني به روايت داستان‌هاي كهن مي‌پردازد. براي مثال وقتي داستان اكوان ديو را تعريف مي‌كند و مي‌گويد اكوان ديو رستم را بلند مي‌كند و از او مي‌پرسد تو را به كوه پرتاب كنم يا دريا، رستم كه مي‌داند او برعكس عمل مي‌كند مي‌گويد مرا به كوه پرت كند و وقتي اكوان ديو رستم را به دريا مي‌افكند، رستم شنا مي‌كند و از دريا بيرون مي‌آيد و اكوان را مي‌كشد و در اينجا فردوسي بلافاصله در مورد ديو مي‌گويد: تو مر ديو را آدم بد شناس/ همان كو ندارد ز يزدان سپاس. يعني كسي كه شكر يزدان نمي‌گويد ديو است. به عبارت ديگر شاعر در اينجا ديو نفس را به تصوير مي‌كشد. شهيد مطهري مي‌گويند در قيامت آتشي نيست جز تجسم عيني از اعمال ما و فردوسي نيز تجسم عيني ديو نفس ما را به صورت هيولايي دهشتناك به تصوير كشيده است.

چنان كه گفتيم بالاترين مفاهيم عرفاني، تندترين نقدهاي اجتماعي، ظريف‌ترين و نجيب‌ترين عاشقانه‌ها و مفاهيم معرفتي و تدريس علوم ديني در ديوان‌هاي شاعران گذشته ما وجود دارد. حضرت رسول(ص) هم مي‌فرمايند خداوند را گنج‌هايي است كه زير زبان شاعران است. اين نگاه و مجموعه ادبيات ما كه مكارم اخلاقي و ارزش‌هاي ديني و انساني را در خود جمع دارد باعث شده است ادبيات فارسي بخصوص شعر فارسي بهترين تبليغ‌كننده و ترويج‌دهنده ارزش‌هاي ديني و ملي در طولتاريخ باشد.

بنابراين فكر مي‌كنم ادبيات كلاسيك ما هميشه محمل خوبي براي انتقال بسياري از مفاهيمي بوده است كه در غرب به عنوان مكتب‌هاي ادبي و فلسفي و فكري مطرح شده است بدون اين كه در وادي ايسم‌هاي رايج و مصطلح بيفتد.

علاوه بر اينها در آن دوران، شعر نقش رسانه‌اي هم داشته است و منتقل‌كننده حرف‌ها و خبرهاي مهم و قابل توجه بوده است. به گونه‌اي كه براي مثال اگر در تبريز زلزله‌اي مهيب روي مي‌داده است، قصيده قطران تبريزي درباره اين حادثه دهان به دهان مي‌گشته و مردم آن روزگار از اين طريق متوجه حادثه‌اي مي‌شده‌اند كه در اين شهر روي داده بوده است.

اين نقش‌ها به مرور از دوش شعر برداشته شده است. به نظر شما اين روند چه آسيب‌هايي به جايگاه شعر زده است و نيز چرا با اين‌كه بسياري از چنين وظايفي را ديگر شاعران به عهده نداشته‌اند، چرا همچنان ادبيات آييني و ديني تا اين حد به شعر وابسته است؟

يكي از دلايل اين كه هنر آييني ما همچنان تا حد زيادي مرهون و مديون شعر و شاعران است حمايت، پشتيباني و تقديري است كه بزرگان ديني و ملي ما از شاعران داشته‌اند. در تاريخ آورده‌اند شاعري در مدينه مي‌زيست كه مدح حضرت علي(ع) مي‌گفت. پس از صلح معروفي كه برقرار شد، معاويه حاكمي براي مدينه فرستاد و به او دستور داد كه برو و اين شاعر را بگير و دست‌بسته نزد من بفرست. حاكم مدينه كه عداوتي با اين شاعر نداشت وقتي ديد او بيمار و كهنسال است در اجراي دستور تعلل كرد تا اين كه شاعر سالخورده درگذشت و پس از آن نامه‌اي به معاويه نوشت كه دستور شما رسيد، اما شخص يادشده فوت كرده است. جواب مي‌رسد جنازه شاعر را از قبر بيرون بياوريد و همراه با شعرهايش آتش بزنيد. اين همه عنادي كه با شعر و شاعران شيعي داشته‌اند نشان‌دهنده تاثيرگذاري اين نوع فعاليت فرهنگي و هنري در جامعه بوده است.

اگرچه بعدها هنرهاي ديگر راهشان را از شعر جدا كرده‌اند و هركدام استقلالي يافته‌اند، من معتقدم بجز موسيقي تاثيرگذاري هيچ هنري بر روح و روان انسان به شعر نمي‌رسد.

همچنان كه بين نقاشي و دوربين تفاوت هست و دوربين چيزي را كه مي‌بيند به تصوير مي‌كشد، اما نقاشي تصوير ذهني نقاش است، بين شعر و ديگر هنرها هم تفاوت هست و به همين دليل تاثيرگذاري روحي و رواني اين هنر در مخاطب بيشتر است.

اين تفاوت ميان شاعران نيز هست و شايد بهترين مثال در اين خصوص شهريار باشد. مرحوم شهريار از زنده‌ياد بولوت قراچورلو معروف به سهند به عنوان استاد خود نام مي‌برد و مي‌گويد من شاعري قافيه‌پرداز بودم، اما سهند مرا به هيجان آورد. شايد بخشي از اين كه سهند به اندازه شهريار معروف نيست به اين دليل باشد كه تنها به تركي شعر گفته، اما بخش مهمي از اين مساله هم به اين برمي‌گردد كه او شعرهايي با دقت و براساس اسلوب فني سروده اما شهريار در حيدربابا از گويش امروزي روستا‌ها استفاده كرده و حسرت‌هاي امروزي را با عواطفي شديد بيان كرده است.

باياتي‌هاي تركي و شعرهاي كوتاه فولكلور در خراسان و ديگر مناطق كشور با عرف مردم گره خورده و با آنها فال مي‌گيرند و حسرت‌ها و آرزوهايشان را با آنها بيان مي‌كنند.

ادبيات آييني در دوره‌هاي مختلف چه فراز و فرودي داشته و چقدر تحت تاثير مسائل بيروني بوده است؟

بعضي مسائل بستگي به شرايط سياسي و ادبي و حكومتي روزگار دارد. يك زماني شاعري مثل فردوسي در زمان حاكمي مثل محمود غزنوي زندگي و داستان‌هاي افسانه‌هاي كهن را با نگاه ديني بيان مي‌كند يا سنايي در دوره‌اي زندگي مي‌كند كه نمي‌تواند حتي با صراحت و آزادانه به اين سوال كه مذهبش چيست پاسخ بگويد، براي همين با ترفندهايي از حقانيت مذهب شيعه دفاع مي‌كند. مثلا جايي مي‌گويد: مگر داستان پسر هند جگرخوار نشنيدي/ كه از او بر سر اولاد پيمبر چه رسيد/ پدر او لب و دندان پيمبر بشكست/ مادر او جگر عم پيمبر بمكيد/ خود به ناحق حق داماد پيمبر بگرفت/ پسر او سر فرزند پيمبر ببريد/ بر چنين قوم چرا لعنت و نفرين نكنم/ لعن الله يزيدا و علي آل يزيد. به خاطر جايگاهي كه معاويه نزد گروهي از مسلمانان دارد بصراحت او را لعن نمي‌كند، بلكه يزيد و آل او را لعنت مي‌كند يا وقتي پيامبر و پس از آن خلفاي راشدين را مدح مي‌كند، وقتي به مدح حضرت علي(ع) مي‌رسد مي‌گويد: با مديحش مدايح مطلق/ زهق الباطل است و جاءالحق. مي‌بينيد كه شاعر مجبور است محتاطانه حرفش را بزند، اما در دوره‌هايي مثل دوره صفويه يا امروز كه توجه به آموزه‌هاي ديني بيشتر شده است و شاعران آزادي عمل بيشتري پيدا و حرف دلشان را آزادانه بيان مي‌كرده‌اند با شرايط شاعراني مثل سنايي متفاوت است.

البته در اين بيان‌ها هر كس بضاعت و توانمندي مشخصي دارد. يك نفر شاعري هياتي است. در هيات‌هاي مذهبي از تحصيلكرده‌ها تا افراد عامي حضور مي‌يابند و شاعراني با زبان قابل فهم در اين هيات‌ها شعرهايي مي‌سرايند. يك نفر هم مانند زنده‌ياد خانم طاهره صفارزاده با زباني شعر مي‌گويد كه اگرچه هيچ نيازي نيست در آن از حديث و آيه استفاده شود، اما برآمده از جهان‌بيني ديني و بازگوكننده مفاهيم ديني است، فطرت انسان پاك است و مي‌بينيد كه در شعرهاي آخر فروغ فرخزاد كه صحبت از آمدن كسي مي‌كند كه مثل هيچ كس نيست، فروغ در اصل با فطرت خود ظاهر شده است.

ادبيات آييني در دوراني مثل دوران ما به چه آسيب‌هايي دچار شده است؟

متاسفانه آسيب‌هايي وارد مي‌شود، براي مثال من چندي پيش مجموعه شعري از يك خانم شاعر ديدم كه در مجموعه‌اش 10 تا 15 غزل خيلي خوب براي امام رضا(ع)‌، حضرت ابوالفضل(ع)‌ و امام زمان(عج) داشت. در كنار آنها شعرهاي عاشقانه‌اي كه شاعر در آنها خيلي عريان‌گويي كرده بود. مشخص است شاعر براساس ميل دروني اين شعرهاي مذهبي را نگفته است، بلكه براساس طبع روزگار سروده است. نمي‌شود فطرت دروني انسان را به سمت شعر مذهبي بكشاند و در عين حال شعرهايي با لايه‌هاي عريان بگويد. متاسفانه خيلي وقتها اين آسيب‌ها به وجود ميآيد كه كساني براي خوشايند بسيار كسان ديگر، حتي براي شاعران آييني‌سراي ديگر، شعر آييني بگويند و ممكن است اين گونه شعرها از تصويرهاي نو برخوردار باشد، اما از تاثيرگذاري آن و تاثير دروني و روحي بي‌بهره است.

در روزگاري محتشم شعر بلندي سرود كه در ادبيات ما ماندگار شده و به گونه‌اي با عواطف و احساس مردم گره خورده است كه در ايام محرم شما ممكن نيست به هياتي مذهبي برويد و كتيبه‌اي از سروده‌هاي او را نيابيد. چرا ديگراني كه شعرهايي فني‌تر از او گفته‌اند اين توفيق را نيافته‌اند؟ چون سوز و صداقت و صميميت محتشم در آنها نبوده است. داستان معروف خوابي كه مرحوم آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي درباره شعر «علي اي هماي رحمت» شهريار ديده بود را همگان شنيده‌اند. خيلي‌ها براي امام علي(ع) شعر گفته‌اند، اما سوز و صداقتي كه در اين شعر بوده است باعث شده هم بزرگان آن را بپذيرند و هم ذكر مردم كوچه و بازار شود.

ما در ادبيات آييني در سال‌هاي اخير كنگره‌هاي مردمي‌ شعر را در شهرستان‌ها شاهد بوده‌ايم كه با استقبال گسترده مردمي ‌روبه‌رو بوده است نظير كنگره شعر ميلاد آفتاب اصفهان و شب‌هاي شعر عاشوراي شيراز. در مقابل شاهد برگزاري تعداد زيادي كنگره‌هاي دولتي بوده ايم كه استقبال چنداني از آنها نشده است. به نظر شما اين كنگره‌ها كه سال‌هاي اخير بشدت رايج شده است و در هر شهرستاني شاهد برپايي آنها هستيم چقدر در اين آسيب‌ها دخيل هستند؟

اعتقادات ديني بايد در درون مردم رشد كند نه اين كه ما به جاي بالا بردن اعتقادات تنها اطلاعات ديني مردم را بالا ببريم. امروز شايد خيلي‌ها احكام ديني را بدانند، اما به آن احكام عامل نباشند. آن كساني كه تشويق به ارزش‌هاي ديني مي‌كنند، خودشان نيز بايد اين ارزش‌ها را رعايت كنند. مردم هم بايد خودشان آزاد باشند كه بر اساس فطرتشان به سمت دين بيايند. اين كنگره‌ها هم شايد تاثيرعام داشته باشد، اما تاثير خاص آن خيلي نيست.

در دوره‌هاي اخير توجه به شعر و ادبيات مهدوي در جامعه ما زياد شده است و شاعران از طيف‌هاي مختلف از شاعران هياتي تا شاعران حرفه‌اي و رسمي‌ با نگاه‌هاي مختلف به اين حوزه ورود پيدا كرده‌اند. اين توجه چه دلايلي دارد و چه آسيب‌هايي بر آن مترتب است؟

از گذشته تا امروز اسم مبارك حضرت مهدي(عج) در ادبيات ما زياد آمده است و حتي خيلي‌ها وقتي پادشاه حاكم از جنگي با پيروزي برمي‌گشته است، مي‌گفته‌اند رايت مهدي مگر آمده است. حضور نام ايشان از قديم بوده و البته در دوره‌هايي شديدتر شده، چرا كه شرايط اجتماعي و اخلاقي و سياسي و اقتصادي جامعه در نيازهاي انسان‌ها تاثيرگذار است.

البته اين موج توجه به حضرت موعود در ايران و يك نجات‌دهنده برتر در تمام جهان ريشه در وضعيت اجتماعي امروز دارد و بخشي از چنين توجهي را بايد به اين دليل ارزيابي كرد.

مي‌گويند كسي كه اعتقادات مادي داشت از حضرت صادق(ع) پرسيد خدا را براي من تعريف كنيد. ايشان فرمودند آيا با كشتي سفر كرده‌اي؟ عرض كرد: بله. فرمودند: اگر وسط دريا حادثه‌اي براي كشتي تو پيش بيايد به چه چيز متوسل مي‌شوي؟ گفت: به قدرتي كه بتواند مرا نجات دهد. امام فرمود: اين قدرت، همان خداست.

سرخوردگي‌هاي سياسي و اجتماعي و ايجاد فاصله ميان افراد جامعه با هم و با جامعه و مسوولان باعث مي‌شود به قدرتي ديگر متوسل شوند كه خودش بالاتر از همه حاكمان دنياست.

اين موضوع البته وجهي جهاني هم دارد و استبدادي كه در جهان حاكم است بر اين فضا دامن مي‌زند، يعني مردم همه جاي جهان در انتظار يك منجي كه فراتر از روابط ظالمانه موجود در جهان امروز بر جهان حكم مي‌راند، هستند. وقتي در فلسطين مردم اين كشور در زير آتش و گلوله و خمپاره قرار دارند و تروريست‌هاي صهيونيست آنها را با بالگرد ترور و اين مساله را رسماً اعلام مي‌كنند، دنيا اين صهيونيست‌ها را مدافع و كساني را كه در برابر آنها هستند، ستيزه‌جو و تروريست مي‌خواند، اين سرخوردگي از حاكميت‌هاي موجود را مي‌بينيم. شايد در آفريقا كسي نام امام مهدي(عج) را نداند، اما آنها هم متوجه و متكي به قدرتي مافوق هستند كه بتواند آنها را نجات دهد، البته اين را هم اضافه كنم كه ما در برخي جاها نمي‌دانيم چگونه از امام زمان(عج) تعريف كنيم. گاهي شعرهاي عاشقانه معمولي كه انسان براي معشوق زميني مي‌گويد براي ايشان استفاده مي‌شود.

شعر محتشم ‌‌‌با عواطف‌ مردم گره خورده است . چرا ديگراني كه شعرهايي فني‌تر از او  گفته‌اند اين توفيق را نيافته‌اند؟ چون سوز و صداقت و صميميت محتشم در آنها نبوده است

اين كه نيازهاي ما از امام زمان(عج) چيست و چه بايد بخواهيم و چگونه بايد اين نيازها را بخواهيم هم مهم است، در حالي كه اين عرض نيازها در برخي جاها حالت نمايشي پيدا كرده است.

در روزگارما گروهي هستند كه فكر مي‌كنند اگر شعري با رديف قرآن يا مدحي براي حضرت رسول يا ائمه سروده شود ديگر اين شعر ديني است، در حالي كه بسياري از همين افراد با شعر فردي مثل دكتر طاهره صفارزاده ارتباط برقرار نمي‌كنند و حتي از اين كه او را شاعر شيعي بدانند، پرهيز مي‌كنند، در حالي كه شعري مانند شعرهاي خانم صفارزاده به اصول و مباني فرهنگ شيعي و انتظار مي‌پردازند و ماندگاري بيشتري دارند.

چه كسي بال مرا بست كه پرواز بس است

 شعر حسين اسرافيلي، بيش از هرچيز به محتوا نظر دارد. او شاعري است كه هم در ادبيات آييني و هم در ادبيات مقاومت و پايداري حضوري جدي دارد و در عرصه‌هاي مختلفي همچون شعر جنگ و مقاومت اسلامي‌ مردم فلسطين و لبنان با سرودن شعرهايي تاثيرگذار، حضوري هميشگي داشته است. با مرور نمونه‌هايي از سروده‌هاي شعر پايداري و آييني اين شاعر با شعرهايش بيشتر آشنا مي‌شويم. 

اسماعيل

از تو چه مي‌خواهند اسماعيل؟
از تو
از خون تو
از خون جوانانت
از طفلان مرد و شيرخوارت
چه مي‌خواهند
اين روباه‌هاي حيله و تزوير
از پلنگان غيور غزه؟
از زنان شير
از مردان آهن
بگذار اميران عرب
پا به پاي شيطان برقصند
با شمشيرهاي مضحك چوبي
كه پيش از اين
بارها
با زنان حرامسراها رقصيده‌اند
بگذار اميران عرب
گيلاس به گيلاس شيطان زنند
و «الازهر»
فتواي كشتارت را صادر كند
و به تكفير «سيدحسن» برخيزد
تا بر سفره صهيون بنشيند
بگذار چفيه اعراف
چكمه دشمن را برق بيندازد
و دست‌هاي خائن
شمشير تجاوز را صيقل دهد
بگذار شاهان عرب
حصار سرزمينت را
تنگ‌تر سازند
تو تنها نيستي
خدا با توست
اسماعيل!
لچك زنان غزه را
به شاهان عرب بفرست
تا غيرت بياموزند
***
‌بگذار چشم ماهواره‌ها
بسته بماند
خون كودكانت
فريادي‌ است كه در گلوي جهان پيچيده است
اين‌ همه حلقوم
تو را فرياد مي‌زند
بادها
هر روز شرافتت را
انتشار مي‌دهد
«و لوكره المشركون»
***
بگذار جهانخواران
آتش برافروزند آشيانت را
قفس مي‌آورندت
تا بگيرند آسمانت را
شمشيرهاي مسموم
عليه تو
از نيام درآمده‌اند
حرمله‌هاي زياد
تو را نشانه گرفته‌اند
به تشييع شهيدانت مي‌روي
دست‌هايت تنهاست
زخم را در گروه
به خانه مي‌بري
گل‌هايت
شكوفا شده‌اند، اسماعيل!
اسماعيل!
نديده‌امت
اما عشق مي‌ورزم به نامت
به پيكارت
به شرافتت
وقتي نامت را مي‌برم
دلم به پاي مي‌ايستد
و براي پيروزي‌ات صلوات مي‌فرستد
تنهايي‌ات
گونه‌هايم را خيس مي‌كند
***
بخند
تا ديوارها پنجره شوند
و پنجره‌ها، بهار
نفست
سنگ‌ها را پرواز مي‌دهد
دست‌هايت را به آسمان بسپار
دلت
بزرگ‌تر از همه بمب‌هاست
 صهيونيزم را نمي‌شناسم
همچنان كه ابوعباس را
و سازش را
اما تو
پيداتر از آني كه قطعنامه‌ها پنهانت كنند
حقوق بشر نمي‌بيندت
و قطعنامه‌ها
از بردن نامت هراسانند
اما تو هستي
همچنان كه شهيدانت،
مقاومتت
و موشك‌هايت
«الله اكبر»
***
من هر روز
در غزه، زخم برمي‌دارم
با شهيدانت تشييع مي‌شوم
در زير آوار خانه‌هايت دفن مي‌شوم
اما زبانم در تكرار نام توست، اسماعيل!

چه كسي گفت؟

چه كسي گفت كه زنجير جنون در گسل است
چه كسي گفت كه آوازه غيرت كسل است
چه كسي گفت كه ميخانه فرو ريخته است
باده دردكشان با هوس آميخته است
چه كسي گفت چرا زخم و جراحت جوييم
كربلا عرصه خون است، فراغت جوييم
حاصل راه دريغ است بيا برگرديم
روبه‌رو دشنه و تيغ است بيا برگرديم
چه كسي گفت و غلط گفت كه تكبير بس است
اسب و ميدان و بلا، نيزه و شمشير بس است
چه كسي خواست كه اين حنجره را دار كشد
پشت اين پنجره‌ها خواست كه ديوار كشد
چه كسي بال مرا بست كه پرواز بس است
سرب در حنجره‌ام ريخت كه آواز بس است
 چه كسي بال مرا چيد و از آن پر گسترد
عاقبت گفت و مرا راحت بستر گسترد
چه كسي گفت كه فصل دگر و تازه رسيد
نوبت عافيت و شهوت و خميازه رسيد
چه كسي گفت نماز آينه عافيت است
كاخ اگر هست نشان از طلب و معرفت است
سجده در مذهب ما با خطر تير خوش است
ذكر اگر هست همان از لب شمشير خوش است
سجده در خون و بلا، ظهر و صلاتش خوش‌تر
كاخ نه، خيمه اگر هست، در آتش خوش‌تر
چه كسي گفت و غلط گفت كه برمي‌گرديم
بت گرانند بگو باز تبر مي‌گرديم
ما همانيم، غدير آينه بيعت ماست
بي‌كفن تيغ به دستيم، همين غيرت ماست
كم بگوييد كه دشمن قدر و فرزانه است
اژدهايان دو سر مال شب و افسانه است
چشمتان گرچه به تدبير نخفته است هنوز
قصه‌گو آخر اين قصه نگفته است هنوز...

صدايت مي‌كنم...

 صدايت مي‌كنم، عالم شميم عود مي‌گيرد
و چشمانم به ياد تو، غمي مشهود مي‌گيرد
شبي در خلوت لاهوتي روحم تجلي كن
كه دارد شعر‌هايم رنگي از بدرود مي‌گيرد
سواحل در سواحل، خاك سرگرم گلفشاني است
كه روزي رنگ بو از آن گل موعود مي‌گيرد
در اشراق ترنم‌ها و آفاق تغزل‌ها
 زمين را نغمه جادويي داود مي‌گيرد
هلا اي قدسي سرچشمه انفاس جالينوس
به دشت زخم‌هامان نقشي از بهبود مي‌گيرد
ببين مولا! به محض اين كه از عشق تو مي‌گويم
جهان را، شوق يك فرداي نامحدود مي‌گيرد

                                                          آرش شفاعي 

کلمات کلیدی این مطلب :  مصاحبه ، با ، روزنامه ، جام ، جم ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 4:55:40   |  تعداد مشاهده این شعر :  1470


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 3,633 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,559,593
logo-samandehi