بنام حق
با سلام خدمت همه بزرگواران.
سینرژیسم خوبی بین مولفه تحت تاثیر قرار گرفتن از نفر و مولفه احساس شاعر هست که نشان می دهد این تحت تاثیر قرار بودن آغشته به خلوص بوده است.از یک دیدگاه سمانتیک زبانشناسی بخواهم بررسی کنم آمدن واژه هایی مثل انسان، آیین مهرورزی، صداقت، عرفان، ایمان نشان دهنده حضور واژه های گرانبار انسان امروزی است که در ذهن او گمشده های اویند و ارزشهای هست بودن او هستند.اما پرداختن به این مقوله و به این شکل کشف فوق العاده ای از منظر نقد ادبی نیست چرا که شاعران بسیاری به این گونه به این واژه ها پرداخته اند منکر تلاش خوب شاعر و بیان بسیاری از ارزشهای انسانی نیستم.شاید خیلی از ما می دانیم که امروز دیگر زمانه عوض شده است. شاعر باید در پی طریقی دیگر برای زنده کردن این مفاهیم ارزشی باشد.این غزل در یک نمای کلی آغاز و ادامه خوبی داشته است بیت پایان اگرچه در امتداد همان موضوع است اما ظاهرا برای اتمام این غزل قوی و محکم نیست یعنی حسن مقطع بهتری می طلبد دلیل حقیر این است که باید بیت آخر متفاوت از فضای ابیات دیگر باید می بود به گونه ای که بیان تاسف برانگیز عوض شدن روزگار و سایر ابژه هایش گاه ممکن است اندوه را بیشتر و سایه ای از ناامیدی بر سر مخاطب بیافکند چه باید کرد آیا وظیفه شاعر است که بگوید باید چه کار کرد یا نه حکیمی و ناصحی بنشیند و در ادامه این شعر بگوید چه باید کرد. حافظ نیز سیاه نمایی دارد اما دلیل آن را هم ذکر می کند مثل ابیات 5،6 و8 این غزل در یکی از اشعار که در زیر این توضیح می آید و سیاه نمایی حافظ وضعیت آسف بار آن زمان را نشان می دهد اما در بیشتر ابیات می بینیم که ارزشی که زیر سئوال رفته یا دفرمه شده است چیست و مخاطب می داند که راه و روش یافتن آن چیست؟
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
توجه شود که اینجا ارزش دوستی معلوم شده است که دگرگون شده و دلیل آن یاری نکردن دیگران با هم است یا
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
در این بیت می بینیم که به علت نبودن باد بهاری خون از شاخ گل می چکد اما غزلی اینگونه از حافظ
ما نگویییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم
تحولی می تواند در مخاطب ایجاد کند که به نظر می رسد هرگز اشعار سیاه نما آن تحول را نخواهد کرد هر چند بنده منکر بیان واقعیتها نیستم بلکه شعر تلفیقی را در این زمینه بیشتر می پسندم.مثلا این بیت حافظ
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
بررسی مختصر این غزل از منظر شیوایی شناختی:
در بیت سوم شاید بتوان گفت یک معنای مجازی مورد نظر شاعر بوده است اما ظاهر جمله یک اشتباه معنوی است چرا که حلال خدا با معده سازگار است این حرام است که ناسازگار است و باعث مشکل می شود
دربیت 6 تعقید معنایی دیده می شود تلالو ایمان عوض شده است قطعا نمی تواند نشانگر خاموش شدن نور ایمان باشد که در نتیجه آن شب و سیاهی خود را نمایان سازد بلکه عوض شدن این تلالو این تصویر را به ذهن متبادر می کند که یا کمرنگ شده یا مثلا از نور سفید به نور قرمز یا ... تبدیل شده است. یعنی اینکه واژه عوض شدن به معنی دگرگونی شدن است یعنی از یک حال به حال دیگر است.
در بیت 5 ذکر حرف ربطی((چون)) از نظر مقوله شعری زیاد با ذوق سازگار نیست چرا که ما در شعر به دنبال ثابت کردن نیستیم و این مخاطب است که به نتیجه می رسد.
1--بررسی معنا :معنای برخاسته از این شعر اگرچه قابل لمس است و ممتنع اما اهمیت موضوع صرفا به خاطر مسایل اصلی انسانی قابل تعمق و پسندیده است
در مورد ابیات: خودم با مصرع چهارم موافق نیستم: چرا که کوه و بیابان از حضور انسان امروزی که مسبب بسیاری از این سیستم تعویض ها شده است خالی شده است و شاید هم صفای آن بیشتر شده است
یا در یک جمع بی عفاف که دنبال لیلی نمی گردند.
2-بررسی خیال :در محور جانشینی کلام استعاره چندانی نمی بنیم به غیر از یکی دوبیت مثل 6 اگرچه حضور سمبلیسم در شعر چشم نواز است مثل لیلا، مجنون، آینه،
3- بررسی زبان:زبان نقش زیادی در ارائه و ساختمند کردن اندیشه انسانی دارد. هر چه زبان قوی تر و رسا تر باشد اندیشه بهتر جلوه گری می کند.زبان صمیمی این شعر از نقاط بارز این شعر است اما مواردی قابل ذکر است:
در بیت 2 ((تنها نه)) در اصل همان ((نه تنها)) است که به ضرورت وزن نامناسب آمده است.
یا در بیت گم کرده قبله ایم... در اصل ((قبله گم کرده ایم)) بوده است و...
4-بررسی آهنگ:به نظر من این وزن مشهور غزل اگرچه ریتمیک نیست اما به علت کاربرد فراوان آن وزن مناسب موسیقیایی است و به همین خاطر موسیقی خوبی به شعر داده است ردیف طولانی هم به شعر حس موسیقیایی کاملتری داده است
برای شاعر محترم آرزوی بهروزی دارم نوشتار حقیر را بر شعرشان ببخشایند اگر شاعر محترم راضی به این نقد نیستند از مسئول محترم نقد خواهشمندم حذف بفرمایند.
********************
سلام استاد عزیز! ازاین که وقت گذاشته ونظر ونقد خودتان را بر این شعر نوشته اید نهایت سپاس گزاری ام را اعلام می کنم .شعر من با نقدرشد کرذه وبی نیاز از نقد هم نیست گرچه بعضی از نظرات شمارا قبول دارم اما با بعضی قسمت ها موافق نیستم
شب بر سر زمین وزمان پنجه می کشد
آخر مگر تلاً لو ایمان عوض شده ست در این جا با استفهام انکاری شاعر روبروییم
واین بر می گردد به مصراع اول چرا که وقتی شب میدان داری می کند وبرزمین وزمان پنجه می کشد که نیازی به شکافتن معنای مجازی شب نمی بینم حتماً برای ایمان ونور درخشان آن اتفاقی افتاده ! و......
بازهم ازاین که با نظرات ارزشمندتان به نقد این شعر پرداخته اید سپاس گزارم
حق یارتان