ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شرحی بر یکی از غزلیات حضرت ابوالمعانی بیدل دهلوی(قسمت اول)


        

کـسـی در بـنـدغفلت‌مانده‌ای چون من‌ندید اینجا          دو عـالـم یـک دربـاز اسـت و مـی‌جویم‌کلید اینجا





سـرا‌غ مـنـزل مـقـصـد مـپـرس ازمـا زمـیـنـگـیـران          بـه سـعـی نقش پا راهی نمی‌گردد سفید اینجا





تـــپــیــدن ره نــدارد در تــجــلــیــگــاه حــیــرانــی          تـوان‌گـر پـای تـا سـراشـک شد نتوان چکید اینجا





زگـــلـــزارهـــوس تــا آرزوبــرگــی بــه چــنــگ آرد          بـه مـژگان عمرها چون ریشه می‌باید دوید اینجا





تــحــیــرگــر بــه چــشــم انــتــظــار مــا نــپـردازد          چـه وسـعـت مـی‌تـوان چـیدن زآغوش امید اینجا





تـرشـرویـی نـدارد یـمـن جـمـعـیت در این محفل          چو شیر این سرکه‌ات از یکدگر خواهد برید اینجا





بـه دل نـقـشـی نـمـی‌بنددکه با وحشت نپیوندد          نـمـی‌دانـم‌کـدامـیـن بـی‌وفـا آیـیـنـه چـیـد ایـنـجـا





مـر از بـی‌بـری هـم راحـتـی حـاصـل نـشد، ورنه          بـهـار سـایـه‌ای رنـگـیـنـتـر ازگـل داشت بید اینجا





گــواه‌کــشــتــهٔ تــیــغ نــگــاه اوســت حــیــرانـی          کـفـن بـردوشـی بـسـمل بود چشم سفید اینجا





کــفــن در مــشـهـد مـا بـیـنـوایـان خـونـبـهـا دارد          ز عـریـانـی بـرون آ گـر تـوانـی شـد شـهـید اینجا





هـجـوم درد پـیـچـیـده‌سـت هـستی تا عدم بیدل          تـو هـم‌گـرگـوش داری ناله‌ای خواهی‌شنید اینجا



قصد این حقیر از شرح ابیات حضرت بیدل به هیچ وجه نزدیکی به ساحت اندیشه ی  فراخ آن بزرگ مرد نیست هدف رفع ابهامات صوری اشعار در حد بضاعت است . هر چند در این راه محتاج نظر دوستان و الطاف بی دریغشان نیز هستم



  



   کـسـی در بـنـدغفلت‌مانده‌ای چون من‌ندید اینجا     



 دو عـالـم یـک دربـاز اسـت و مـی‌جویم‌کلید اینجا



((اینجا )) درتمام ابیات وضعیت موجود شاعر را در مواجهه با حیرانی ترسیم می کند



شاعر می گوید که غفلت با عث شده است که دیده ی روشن بین او حقایق را نبیند و در حالی که دو عالم(دنیا و آخرت ) خود دری باز است او به غفلت در پی گشایش انها باشد 



سـرا‌غ مـنـزل مـقـصـد مـپـرس ازمـا زمـیـنـگـیـران



 بـه سـعـی نقش پا راهی نمی‌گردد سفید اینجا



در بیت بعد شاعر می گوید که نباید سراغ منزل مقصد را از کسی جویا شد که خودش زمینگیر است همانطور که نباید انتطار این را داشت که نقش پا با آنهمه پستی و جایگاه نازلش بتواند روشنگر یک راه تاریک  باشد



تـــپــیــدن ره نــدارد در تــجــلــیــگــاه حــیــرانــی



تـوان‌گـر پـای تـا سـراشـک شد نتوان چکید اینجا



در این بیت شاعر به جای گاه مقام حیرانی می پردازد و انجا را تجلی گاهی می داند که نگاه حیران در آنحا فقط محو تجلی اسباب حیرانی ست فعلی دیگر از او سر نمی زند



در مقام حیرانی حتی دیده اگر به سبب تاثیر موضوع سراسر اشک شود باید در همان وضع متاثر و غرق بماند و به وضعی دیگر حتی چکیدن تن ندهد



زگلزار هوس تا آرزو برگی به چنگ آرد



بـه مـژگان عمرها چون ریشه می‌باید دوید اینجا



برگ به سبب سبکی و سستی که در موقعیتش نسبت سایر اجزای یک درخت دارد ناچیز ترین جزء یک در خت محسوب شود شاعر می گویدحرص و ولعی  که دیده برای درک حیرانیش دارد حتی اگر به ناچیزی به دست آوردن یک برگ از یک بوستان باشد سعی بسیار می طلبد و در این میان مژگان همراه با  باز و بسته شدن مداوم چشم باید به تلاش مضاعف بپردازد و انقدر ریشه بدواند تا دیده به ثمر برسد





 تــحــیــرگــر بــه چــشــم انــتــظــار مــا نــپـردازد 



چـه وسـعـت مـی‌تـوان چـیدن زآغوش امید اینجا



شاعر در این بیت باز هم به شرح مقام حیرانی می پردازد .هما نطور که می دانیم لازمه چشم انتظاری و از دست ندادن فرصت این است که منتظر همواره چشمی باز داشته باشد شاعر در این میان حیرانی را برای دیده منتطر بهترین چاره می داند در مقام حیرانی است که چشم باز ست و غرق تماشا می شود از این رو شاعر می گوید که اگر حیرانی نخواهد دیده منتظران را باز کند مگر یک شخص منتظر چقدر می تواند چشمش را برای دیدن موضوع باز نگه دارد و در این وضع  چقدر می تواند امید به ثمر نشستن چشم اندازش داشته باشد



 



تـرشـرویـی نـدارد یـمـن جـمـعـیت در این محفل

چو شیر این سرکه‌ات از یکدگر خواهد برید اینجا



خاطر جمعی و تمر کز ی که لاز مه ی درک حیرانیست با تنگ خلقی و عدم گشاد گی خاطر منافات دارد مثل این موضوع سر نوشت سرکه ی است که اوضاع تنگ و ترشی دارد  و  به همین دلیل از هم می پاشد  همچون شیر که اگر به ترشی بگراید  اجزایش از وحدت خارج شده و پراکنده می شوند



بـه دل نـقـشـی نـمـی‌بنددکه با وحشت نپیوندد  



نـمـی‌دانـم‌کـدامـیـن بـی‌وفـا آیـیـنـه چـیـد ایـنـجـا

 در ادامه شرح مقام حیرانی حضرت بیدل اینبار به دل می پردازد و بیان می کند که عکس العمل  دل در وادی حیرانی در مواجهه با هر آنچه بر او نقش می بندد چیزی جز رم کردن نیست  و این را به دلیل وجود آینه ای می داند که با بی وفایی اندرون دل قرار داده اند آینه ای که باز تاب نشستن نقشها  دراو وحشت است و حیرانی افزون



ادامه دارد


کلمات کلیدی این مطلب :  شرحی ، بر ، یکی ، از ، غزلیات ، حضرت ، ابوالمعانی ، بیدل ، دهلوی(قسمت ، اول) ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/4/12 در ساعت : 18:5:53   |  تعداد مشاهده این شعر :  1824


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اکرم بهرامچی
1390/4/13 در ساعت : 0:3:59
سلام آقای کرمی
کوشش ارزشمندی داشته اید/ مستدام باد قلمتان....................
مصطفی پورکریمی
1390/4/13 در ساعت : 1:26:7
سلام جناب استاد کرمی بزرگوار
از شرحی که بر این غزل زیبا نوشته اید بسیار استفاده کردم هر چند به نظر می رسد در :
بـه دل نـقـشـی نـمـی‌بنددکه با وحشت نپیوندد
نـمـی‌دانـم‌کـدامـیـن بـی‌وفـا آیـیـنـه چـیـد ایـنـجـا

دیگر صجبت از حیرانی نیست و شاعر به مقام یقین و وصل بلکه فنا رسیده است یعنی پس از آن همه حیرانی به خود رجوع می کند می گوید خالق نقش آفرین ،صورتی ( وجودی ) خلق نمی کند که جلوه ی ذات و صفات نباشد و در این صورت از وصل و فنا در حضرت احدیت یعنی بریدن از عالم کثرت و پیوستن به وحدت ،وحشت داشته باشد چرا که خود فرموده است: "انا لله وانا الیه راجعون " بنابر این از آینه صحبت می کند و پرده از این راز بر می دارد که اگر آینه ها از میان برداشته شوند چیزی جز حضرت احدیت نیست .که این هم بیان خداوند تبارک و تعالی ست که " هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن .
استناد به آینه ها ( کثرت ) و نه یک آینه هم از "آیینه چید اینجا" کاملا مشهود است .

--------------------------------
استاد پور کریمی عزیز استنباط بنده نیز از این بیت مشابه ادراک ارزشمند شماست اما به اجمال ........البته دقت و تفصیلی که شما به موضوع بخشیده اید موضوع را روشن تر کرده است لازم به ذکر است آینه ی مفردی که بنده از آن سخن به میان آورده ام تنها یکی از آن همه آینه هایست که در دل چیده اند(قرار داده اند) آینه هایی که وجودشان باعث کثرت می شود و همین کثرت است که به حیرانی انسان دامن می زند

اما یک موضوع را نباید فرا موش کرد که در مصراع نخست حضرت بیدل خیلی روشن و با لحنی گلایه مانند فرموده است (هیچ نقشی نیست که بر دل بنشیند و ختم به وحشت نگردد ) وظاهرا تا اینجا صحبتی از مقام یقین و وصل نیست البته اگر به جای ((نپیوندد)) کلمه ی ((بپیوندد)) به کار می رفت قضیه فرق می کرد آنوقت موضوع اینگونه مطرح شده بود که ((هیچ نقشی نیست که به دل بنشیند و ختم به وحشت گردد ))درست چیزی که شما از بیت استنباط کر ده اید اما می بینیم این لحن گلایه در مصرع دوم تداوم می یابد چنانکه شاعر می گوید ای کاش این همه آینه در دل چیده نمیشد تا کثرتی که از وجود آنها حاصل می شود در نهایت به حیرانی و وحشت بیشتر نینجامد
از دقت نظر شما و همراهیتان سپاسگزارم و جسارت من را ببخشایید


بازدید امروز : 2,111 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,975,032
logo-samandehi