مـر از بـیبـری هـم راحـتـی حـاصـل نـشد، ورنه بـهـار سـایـهای رنـگـیـنـتـر ازگـل داشت بید اینجا
گــواهکــشــتــهٔ تــیــغ نــگــاه اوســت حــیــرانـی کـفـن بـردوشـی بـسـمل بود چشم سفید اینجا
کــفــن در مــشـهـد مـا بـیـنـوایـان خـونـبـهـا دارد ز عـریـانـی بـرون آ گـر تـوانـی شـد شـهـید اینجا
هـجـوم درد پـیـچـیـدهسـت هـستی تا عدم بیدل تـو هـمگـرگـوش داری نالهای خواهیشنید اینجا
در قسمت اول این مبحث به شرح هفت بیت نخست این غزل پرداخته شد و در ادامه به چهار بیت پایانی می پردازم
مـر از بـیبـری هـم راحـتـی حـاصـل نـشد، ورنه
بـهـار سـایـهای رنـگـیـنـتـر ازگـل داشت بید اینجا
رسیدن به ثمر مستلزم سختکوشی وتحمل مشقات است حضرت بیدل می فرماید با اینکه من باری نداشتم که برای بدست آوردن آن زحمتی متقبل شده باشم باز هم از آسودگی سهمی نصیبم نشد.... اسباب آسایش فراهم بود و بید بی بار من سایه اش از هر سایه ی دیگر پر طراوت تر نشان می داد ولی من به آغوش آسایش نرسیدم
گــواهکــشــتــهءتــیــغ نــگــاه اوســت حــیــرانـی
کـفـن بـردوشـی بـسـمل بود چشم سفید اینجا
حضرت بیدل در این بیت سفیدی چشم حیران را به کفن تشبیه کرده است دیده ای که در آستان حیرانی به دلیل عدم ادراک تا سر حد مرگ باز و بسته می شود تا به یقین برسد و نجات یابد اینجا باز و بسته شدن مدا وم چشم به به دست و پا زدن مرغ بسملی تشبیه شده است که می کوشد راه نجاتی بیابد تا از تیغ قاتل رهایی یابد
نکته ای که اینجا نباید فراموش شود این است که اینجا حرف از دونگاه است یکی نگاه حیرت زده و دیگری نگاه حق است و در حقیقت بیدل می گوید حیرانی ست که شاهد کشته شدن نگاهی مقابل نگاهی دیگرست.
با این اوصاف خوانش بیت بدین صورت خواهد بود:
حیرانی شاهدکشته ی تیغ نگاه اوست...او حق ست و کسی که کشته شده است چشم حیران است
و سفیدی چشم حیرت زده ی از حدقه در آمده در حقیقت کفنی ست که بر او پوشانده اند
کــفــن در مــشـهـد مـا بـیـنـوایـان خـونـبـهـا دارد
ز عـریـانـی بـرون آ گـر تـوانـی شـد شـهـید اینجا
در ادامه بیت قبل حضرت بیدل بیان می کند در آستان دیداری که چشم حیرت زده ی ما دارد کفن پوش شدن از جان گذشتگی می خواهد و اگر کسی طالب از خودگزشتگی در این آستان است باید لایق پوشیدن کفن شود بینوایی در این بیت مقام لیاقت است بینوا با پوشاندن یک کفن ساده به تن عریان لایق گام نهادن در آستان دیدار شده است
عریانی کسوت ترس و وحشت است حضرت بیدل می فرمایند که اگر توانایی و استعداد کشته شدن را در وادی حیرانی داری قبل از هر چیزی باید از کسوت عریانی( وحشت) خارج شوی و کفن پوش گردی
هـجـوم درد پـیـچـیـدهسـت هـستی تا عدم بیدل
تـو هـمگـرگـوش داری نالهای خواهیشنید اینجا
و در ادامه حضرت بیدل با تلنگر زدن به خود می فرمایند وجود حیرانی فراتر از مقوله ی هستی و نیستی است.. کوس حیرانی و سرگشتگی بشر در در همه جا پیچیده ست و اگر کسی اهل شنیدن و ادراک باشد ناله سوزناک آن را در هر جایی خواهد شنید
رضا کرمی - تیرماه 1390