ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شرحی بر یکی از غزلیات حضرت ابوالمعانی بیدل دهلوی(قسمت دوم)


مـر از بـی‌بـری هـم راحـتـی حـاصـل نـشد، ورنه          بـهـار سـایـه‌ای رنـگـیـنـتـر ازگـل داشت بید اینجا



گــواه‌کــشــتــهٔ تــیــغ نــگــاه اوســت حــیــرانـی          کـفـن بـردوشـی بـسـمل بود چشم سفید اینجا



کــفــن در مــشـهـد مـا بـیـنـوایـان خـونـبـهـا دارد          ز عـریـانـی بـرون آ گـر تـوانـی شـد شـهـید اینجا



هـجـوم درد پـیـچـیـده‌سـت هـستی تا عدم بیدل          تـو هـم‌گـرگـوش داری ناله‌ای خواهی‌شنید اینجا



در قسمت اول این مبحث به شرح هفت بیت نخست این غزل پرداخته شد و در ادامه به چهار بیت پایانی می پردازم



مـر از بـی‌بـری هـم راحـتـی حـاصـل نـشد، ورنه 



بـهـار سـایـه‌ای رنـگـیـنـتـر ازگـل داشت بید اینجا



رسیدن به ثمر مستلزم سختکوشی وتحمل مشقات است  حضرت بیدل می فرماید با اینکه من باری نداشتم که برای بدست آوردن آن زحمتی متقبل شده باشم  باز هم از آسودگی سهمی نصیبم نشد.... اسباب آسایش فراهم بود و بید بی بار من  سایه اش از هر سایه ی دیگر پر طراوت تر نشان می داد  ولی من به آغوش آسایش نرسیدم



گــواه‌کــشــتــهءتــیــغ نــگــاه اوســت حــیــرانـی



کـفـن بـردوشـی بـسـمل بود چشم سفید اینجا



حضرت بیدل در این بیت  سفیدی چشم حیران را به کفن تشبیه کرده است  دیده ای که در آستان حیرانی به دلیل عدم ادراک تا سر حد مرگ باز و بسته می شود  تا به یقین برسد و نجات یابد اینجا باز و بسته شدن مدا وم چشم به به دست و پا زدن مرغ بسملی تشبیه شده است که می کوشد راه نجاتی بیابد تا از تیغ قاتل رهایی یابد



نکته ای که اینجا نباید فراموش شود این است که اینجا حرف از دونگاه است یکی نگاه حیرت زده و دیگری نگاه حق است و در حقیقت بیدل می گوید حیرانی ست که شاهد کشته شدن نگاهی مقابل نگاهی دیگرست.



با این اوصاف خوانش بیت بدین صورت خواهد بود:



حیرانی شاهدکشته ی تیغ نگاه اوست...او حق ست  و کسی که کشته شده است چشم حیران است



و سفیدی چشم حیرت زده ی از حدقه در آمده در حقیقت کفنی ست که بر او پوشانده اند



کــفــن در مــشـهـد مـا بـیـنـوایـان خـونـبـهـا دارد



ز عـریـانـی بـرون آ گـر تـوانـی شـد شـهـید اینجا



در ادامه بیت قبل حضرت بیدل بیان می کند در آستان دیداری که چشم حیرت زده ی ما دارد کفن پوش شدن از جان گذشتگی می خواهد و اگر کسی طالب از خودگزشتگی در این آستان است باید لایق پوشیدن کفن شود  بینوایی در این بیت مقام لیاقت  است بینوا با پوشاندن یک کفن ساده به تن عریان  لایق گام نهادن در آستان دیدار شده است



عریانی کسوت ترس و وحشت است   حضرت بیدل می فرمایند که اگر توانایی و استعداد کشته شدن را در وادی حیرانی داری قبل از هر چیزی باید  از کسوت عریانی( وحشت) خارج شوی و کفن پوش گردی



هـجـوم درد پـیـچـیـده‌سـت هـستی تا عدم بیدل  



تـو هـم‌گـرگـوش داری ناله‌ای خواهی‌شنید اینجا



و در ادامه حضرت بیدل با تلنگر زدن به خود می فرمایند  وجود حیرانی فراتر از  مقوله ی  هستی و نیستی است.. کوس حیرانی و سرگشتگی بشر در در همه جا پیچیده ست و اگر کسی اهل شنیدن و ادراک باشد ناله سوزناک آن را در هر جایی خواهد شنید



رضا کرمی - تیرماه 1390


کلمات کلیدی این مطلب :  شرحی ، بر ، یکی ، از ، غزلیات ، حضرت ، ابوالمعانی ، بیدل ، دهلوی(قسمت ، دوم) ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/4/13 در ساعت : 17:46:40   |  تعداد مشاهده این شعر :  2026


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

رضا کرمی
1390/4/13 در ساعت : 22:20:0
اما شعر...

ناخدا خوابست و کشتی بی عنانم می کشد

عشق گردابست و هر دم در میانم می کشد


هر کسی با شیوه ای در خویش جولان می دهد

شعله هستم بار داغم را زبانم می کشد


دست سرد سالها خاموشیم را دل گرفت

کوهم و جور مرا آتشفشانم می کشد


آسمان گنجشک من را هر کجا می خواست برد

تلخی تنهاییم را آشیانم می کشد


بی نیازم از همه در تنگی میدان عشق

زحمت آغوش من را بازوانم می کشد


صد گره در کار من افتاد و پشتم خم نشد

نخلم و بار غمم را استخوانم می کشد


رضا کرمی - خرداد
محمد وثوقی
1390/4/13 در ساعت : 19:44:23
سلام دوست عزیز و شاعر گرامی جناب آقای کرمی
بررسی موشکافانه و نکته‌سنجی‌های قابل تأملی را ارایه فرموده‌اید دست‌مریزاد بسیار مفید بود و استفاده کردم.
با اجازه‌ اما می‌خواهم به نکته‌یی گرچه تکراری اما مهم اشاره کنم: شما کاملاً آگاهید که اصولاً یکی از اسالیب شعرای سبک اصفهانی همان بحث «مدعا/مثل» و شاید به شکل دقیق‌تر «محسوس کردن معانی معقول» است؛ بدین ترتیب در «غالب» موارد، معنا (=القای شعر) هر دو مصرع بیت در واقع در طول همند نه در عرض یکدیگر. به عبارت دیگر، آن معنای معقول تنزل یافته و به صورتی محسوس در مصرعی دیگر بیان می‌شود. بدین ترتیب مثلاً این بیت:

گــواه‌کــشــتــه‌ی تــیــغ نــگــاه اوســت، حــیــرانـی
کـفـن بـردوشـی بـسـمل بود چشم سفید اینجا

نمی‌تواند دارای دو مفهوم همعرض باشد (واضح است که بحث من راجع به چند معنایی و مثلاً ایهام و ... نیست) بلکه یک محتواست در دو قالب و دو طرز بیان. (به لحاظ دستوری «حیرانی» همان گونه که ظاهراً اشاره کرده اید نهاد = مسند الیه = فاعل جمله است) آنگاه آن معنای معقول به نحو عجیبی در مصرع دوم محسوس‌ شده است: حیوان بسمل (توجه بفرمایید: «نیم‌بسمل» نفرموده تا امید نجاتی باشد) سیاهی چشمش به عقب رفته و سفید می‌شود و این سفیدشدن چشم (حتی رفع کدورت و تیرگی) به منزله‌ی کفن اوست. چنین است که جناب بیدل تابلوی هنری خود را آفریده است: ذبح عاشق در وادی حیرت به تیغ نگاه معشوق! آری جناب بیدل خود را از فرط نور کشته‌ی وادی حیرت می‌داند و گواهش را سفیدی چشم (کوری چشم ظاهری و لابد بصیرت باطنی = کفن شدن) می‌نمایاند. حتی می شود از این بسمل شدن زایل شدن جمیع علایق را دریافت.
نکته‌ی دیگر آن است که تا آنجا که من به خاطر دارم شعرای این سبک هرگاه «چشم» و «حیرانی» را کنار هم ذکر کنند حتماً به بی‌حرکتی و به اصطلاح مات‌بودن آن هم توجه دارند پس شاید نشود مفهوم پلک‌زدن و حرکت مداوم را از این تصویر استفاده کرد. (لابد توجه دارید که فشار بیت روی چشم و نگاه است نه بال‌وپر یا دست‌وپا زدن).
مقصود اصلیم از تکرار مکررات این است که خوب است معلوماتتان را در زمینه‌های سبک‌شناسی یا نحله‌های مختلف نقد ادبی، در بررسی‌هایتان «اعمال» بفرمایید و گرنه می‌دانم که آن‌چه را عرض کردم شما بهتر و دقیق‌تر از من مستحضرید.
مستدام باشید.
--------------------
آقای وثوقی عزیز دوست فرزانه و نکته سنج یکی از دلایلی که این حقیر را وادار به نوشتن شرح بر ابیات بیدل کرده است تشویق دوستان به اشتراک مساعی در ادراک و فهم معانی بلندیست که در شعر حضرت بیدل نهفته است به طور کلی شعر آن حضرت چنان دارای لایه های متعدد و چشم اندازهای گوناگون است که جز با چشمها وسلایق مختلف نمی توان به کنه زیبایهای آن پی برد از توضیحات و راهنماییهای شما کمال استفاده را بردم اما به لحاظ تعریف اسلوب (مدعا مثل ) شما ر ا رجوع می دهم به یکی از آخرین غزلهایم تا دغدغه های این حقیر را در سبک اصفهانی به عینه ملاحظه بفرمایید . جسارت من را ببخشایید و ما را از سفره نظرات پربارتان بی نصیب نسازید.


مصطفی پورکریمی
1390/4/14 در ساعت : 1:41:39
سلام جناب آقای کرمی بزرگوار
این بار با تشکر از آقای دکتر قزوه ی عزیز که با تشویق و تأکید خودشان فرصت اظهار نظر به حقیر داده اند و با تشکر از حضرتعالی و آقای وثوقی که راه را برای درک بهتر غزل حضرت بیدل هموار کرده اید باز نکته ای در مورد این بیت عرض می کنم .
مـر از بـی‌بـری هـم راحـتـی حـاصـل نـشد، ورنه

بـهـار سـایـه‌ای رنـگـیـنـتـر ازگـل داشت بید اینجا

در این بیت حضرت بیدل به یکی دیگر از مقام های سیر و سلوک اشاره می فرماید و آن مقام فقر است . پیامبر اعظم فوموده اند " الفقر فخری " و خضرت بیدل اشاره می کند که رسیدن به این حقیقت که همه چیز اوست و عاشق هیچگونه حیثیتی ندارد هم او را راحت نمی کند و ظهور و بروز خود را در زندگی مثل اثر سایه ای می داند که او هم چیزی نیست "جز حجاب " که از مناظره در حضرت محبوب حلوگیری میکند پس فقط به فنای مطلقی می اندیشد که دیگر ذکر فقر و سایه هم در آن جایی ندارد . قال الله تعالی " فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا و خرّ موسى صعقا"، "
از حوصله ای که کردید ممنونم.
----------------
درود آقای پورکریمی عزیز....استفاده کردیم...همراهی شما غنیمتی ست




محمد وثوقی
1390/4/13 در ساعت : 23:37:13
سلام دوست شاعر و گرامی و عزیز
بله غزل بسیار زیبایی است که تقریباً تمام ظریف کاری های سبک اصفهانی را به همراه دارد. قبلاً هم این غزل را خوانده بودم واقعاً زیباست؛ اتفاقاً درست به همین علت عرض کردم «اعمال» بفرمایید زیرا روشن است که شما در این سبک بسیار مطالعه کرده و به فوت و فن کار مسلط هستید.
مستدام باشید.
سید علی‌رضا شجاع
1390/4/13 در ساعت : 20:21:35
جناب آقای کرمی بنده خیلی استفاده کردم
و متشکرم
بازدید امروز : 2,155 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,975,076
logo-samandehi