پیش ازین گفتم که من هر بار قاطی می کنم،
مثل وحشــی های آدمخوار قاطی می کنم !
با چــماق و ژسه و نارنجــک و این ها که نه ،
دست خالی با همین خودکار قاطی می کنم
دست ِ تنها گر نشد در مملــکت قاطی کنم
با حمایت های استکـــبار قاطــــی می کنم
من که با یاد تو با اغیار " می " نوشیده ام
یار را پیوســـته با اغـیار قاطــــی می کنم!
جای دنجـی را اگر پیـــدا نکردم ، لاجـــرم
می روم پشت همین دیوار قاطی می کنم!
بس که ولگردیده ام! از باوفایی مثل سگ
گربه را با پاچه ی شلوار قاطی می کنم!
فی المثل گاهی که می بینم کت و شلوار را
بی اراده، با جل و افسار قاطی می کنم!
دزد وقتـــی در کمال امنیت ســرقت کنـــد
پاسبان را با خود ِ اشرار قاطی می کنم!
موقع تبلیغ شامپو شاد و شـنگولم ، ولی
در زمان دیــدن اخبـــار قاطــی می کنــم
از هنرمــندان سیــما تازگــی " گلزار " را
غالبا با خانم " افشار " قاطی می کنم!
تا ببینم "جاریه" یک لحظه ساکت می شوم
گر ببینم چهره ی " مختار " قاطی می کنم!
بس که سیما سازهای با محبت کوک کرد
طبل و دف را با سه تار و تار قاطی می کنم
بیش تر قاطی نمودن نیست گویا مصلحت
بنده اجبارا همـین مقدار قاطی می کنـم!