ماه تنها نشسته روی شبت، روی ماهت هلال می افتد
چشم هایت به آسمان خیره ... توی ذهنت سؤال می افتد
مشتت از سنگ وسنگریزه پراست، جانت از رودهای سرگردان...
به کجارهسپار می گردد...، سیب هایی که کال می افتد...؟
با غروبی که بر تنت داری ، می دوی تا به روشنی برسی
سهمت از آسمان ...نه این ... قدر است ، روی سهمت زوال می افتد
ساعتت را نگاه کن چنداست؟جاده تاول زده ست، راه بیفت...
روزهایت شتاب می گیرد، لحظه ها... از مجال می افتد
ساعتت را نگاه کن برخیز...،دور شو از پل سراشیبی
بی گمان در سپاه دشمن تو، ضجه ی انحلال می افتد
ای مقیم پرنده وباران،جرأت آسمان مهتابی!
تب تسخیر سرزمین هایت ، روزگاری.... محال می افتد
انفجارمهیبِ پشت سرت، سنگلاخی که پیش روداری
همه تعطیل می شود روزی،همه از شوروحال می افتد
*****
باز تقویم قدس پابرجاست،باز تقویم مسجدالاقصی
شرح تاریخ پایداری تو،دردل ماه وسال می افتد
می پرد از شبت سراشیبی، روزهایت صعودخواهدکرد
مرگ، تسخیرقدس می شود وزندگی در روال می افتد
فاطمه تفقدی
تاریخ ارسال :
1392/6/2 در ساعت : 10:47:2
| تعداد مشاهده این شعر :
1317
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.