
خوشحالم از اینکه برف می بارد و من، در داخل یک اتاق گرمم آری
پشت سرهم چایی و سیگار و غزل، خرسندم از این مثلث تکراری
باور بکنی یا نکنی میدانم، مهتاب نگاهت شده آلوده به من
برف آمد و در سکوت این برکه نشست، دیوانه چرا هوای رفتن داری
تقدیر تو این است که با من باشی، در داخل عکس روی دیوار اتاق
چشمان تو گرمای اتاقم شده است، بی منت این بخاری دیواری
هر چند که نبض غزلم می بارد، هرچند که سیگار لبم خاموش است
...........
در حلسه شب شعر آقاي كاكايي با او شنا شدم
و شعرهايش فوق العده است
با این که به رفتن تو عادت دارم، می ترسم از این ماضی استمراری
حتی اگر از نبودنت دلگیرم، هر لحظه بهانه ی تو را میگیرم
حتی اگر از برف خوشم می آمد، می خندم اگر چه از سر ناچاری
خوشحالم از این که برف میبارد و من، در داخل یک اتاق گرمم آری
در فکر مثلث جدیدی هستم، من تو و همین حقیقت اجباری
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 4:56:28
| تعداد مشاهده این شعر :
3251
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.