ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



به ترشی نارنج ها
خدا کوه را آفرید، خدا سنگ را آفرید
خدا عشق را آفرید، دل تنگ را آفرید
خدا خواست عاشق شود تو را و مرا آفرید
جهان خواست زیبا شود خدا رنگ را آفرید
گل سرخ وقتی شکفت سخن با دل تنگ گفت
قلم زد قناری پرید و آهنگ را آفرید
برادر کشی باب شد خداوند بی تاب شد
قدم زد زمین گر گرفت خدا ننگ را آفرید
زمین طاقتش طاق شد زمین سرخ شد داغ شد
شب دل بریدن رسید خدا جنگ را آفرید
منم کوهی از رنج ها به ترشی نارنج ها
زنی که پس از  خلقتش خدا سنگ را آفرید


پونه نیکوی .
 
 
 
 
 
کلمات کلیدی این مطلب :  جنگ. نارنج. رنج. زن. ،

موضوعات :  ادب و مقاومت ،

   تاریخ ارسال  :   1392/6/17 در ساعت : 21:6:8   |  تعداد مشاهده این شعر :  1532


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اکبر نبوی
1392/6/18 در ساعت : 1:33:26
درود بر سرکار عالی
شور و حس غزل تان دلنشین و ارجمند است. دست مریزاد.
... اما از آنجا که شرور از نیستی برمی خیزند و نه از ذات هستی بخش، به تر است که آن ها را به جهان ممکنات نسبت بدهیم. بنا بر این ننگ و جنگ که هر دو شر هستند از انسان و رفتار فرعونی و اهریمنی او زاده می شوند و آفرینش خدا نیستند. گر چه در توحید افعالی، این مباحث مرتبه ای دیگر می یابند و به آن ها نگاهی دیگرگون می شود.
سربلند باشید
پونه نیکوی
1392/6/19 در ساعت : 9:52:52
درود دوباره به آقاي نبوي در خصوص نقد تامل برانگيز تان، آقاي شكارسري فرمودند بيشتر بيانديشم
- عناصر اربعه خلق شدند(آب و آتش و هوا و خاك) هر كدام نقشي در طبيعت و زندگي انسان و جهان دارند ، آيا اين آتش كه گرمي و انرژي بخش است هيچ جنگلي را به آتش نكشانده است؟ آيا در هر دو حالت آتش نقش خير دارد؟ آيا دريايي كه مامن ماهي هاست هيچ كودكي را در بند نكشيده است؟

همان خدايى كه سليمان را آن‏چنان سلطنت و قدرت مي دهد كه بر انس و جن و پرندگان حكم مي راند و بادها را در تسخير خود دارد ، ايوب عليه السلام را با ابتلاى به بيمارى ها و مرگ عزيزان آن‏چنان دچار رنج و محنت مي كند كه شكايتش به درگاه او بلند مى شود و ندا مي ‏دهد: «انى مسنى الضر» ; حال آن كه هر دو از صالحان و انبياى الهى بودند و حتى قصه آن دو هم در قرآن كريم در كنار يكديگر ذكر مي شود

در اينجا سؤال اين است كه خدا موجودات درنده‏ خو را نيآفريد؟اگر او شهرها و آبادى‏ها را به زلزله‏ ها، سيلابها و آتشفشانها دچار نمي كند پس چه كسي اين نقش را به عهده گرفته است؟ چرا فرعونيان و نمروديان را بر مردم مسلط مي گرداند؟

من در ابتداي شعر به زيبايي هاي خلقت اشاره نموده ام و در اينكه خداوند زشت و زيبا و خير و شر را در كنار هم مي آفريند شك ندارم. خير و شر هر دو مخلوق خداوند هستند و هيچ پديده اي نيست كه پديد آورنده اي جز خداوند داشته باشد.

اما در كل :

اسرار ازل را نه تو دانى و نه من

وين حرف معما نه تو خوانى و نه من



اين بحر وجود آمده بيرون ز نهفت

كس نيست كه اين گوهر تحقيق بسفت



هر كس سخنى از سر سودا گفته است

زان روى كه هست كس نمي ‏داند گفت

اين شعر سروده شد و چه بسا شعر ها و حرف هايي كه از سر سودا و يا...گفته مي شود
پونه نیکوی
1392/6/18 در ساعت : 9:6:32
سلام
مي خواستم بگويم كه اگر انسان نبود خدا خوب را اين گونه كه هست و بد را اين گونه كه هست نمي آفريد
براي ظرافت نگاهتان سپاس گزارم
مژده ژیان
1392/6/18 در ساعت : 0:21:11
نازنين بانو گذشته از وزن و قافيه و عروض.....حرف هاي شعرتان چقــــــــــــدر دلنشين بود!

بارها و بارها خواندمش و هر بار طعم ملس درد را در واژه هايش چشيدم.

پاينده باشيد عزيز
پونه نیکوی
1392/6/18 در ساعت : 0:47:1
مهربانید
سپاس گزارم
حمیدرضا شکارسری
1392/6/18 در ساعت : 16:18:33
زبان بر عكس آن چه فكر مي كنيم محل تفاهم نيست بلكه محل سوءتفاهم هم هست . به عبارت ديگر زبان اين موجود پركرشمه ، گاهي خلاف آن چه گوينده مراد مي كند مي گويد و به اين گفتن خود دلشاد است ! خواهر خوب شاعرم بايد روي نقد جناب نبوي بيشتر تامل كنند . چرا كه اولن به رغم وزن كم يا بي سابقه اش ، اين يك غزل محتواگراست و چه بخواهيم چه نخواهيم بخشي از نقد آن متوجه معنا و مدلول مضامين مي شود . ثانين شاعر نمي تواند مانند پروانه همه جا گرد شعرش بچرخد و راجع به ايهام ها و استعارات و احتمالن كژتابي هاي زباني آن توضيح بدهد . صراحت زبان در دو بيت چهارم و پنجم كه در آن ها خلقت شر هم به خدا نسبت داده شده ، صريح تر از آن است كه قابل توجيه و تفسير باشد . در اين ابيات شاعر به كژتابي زبان و آزادي مخاطب در خوانش و تاويل شعر توجه نكرده است .
در انتها بايد عرض كنم متوجه نشدم منظور شاعر گرامي اين غزل در پاسخ به عرض ارادت دوست شاعرم جناب پورعليزاده چيست ؟ يعني چه كه اين وزن بي كلام خود شعرست ؟!!! يعني اگر شاعر تبليغ چيپس و پفك و رب و سس مايونز را هم در اين وزن بريزند باز هم حاصل كار شعرست ؟!!!
با اين همه ولي انصافن غزلي دوست داشتني بود ...
پونه نیکوی
1392/6/19 در ساعت : 9:48:50
درود بر آقاي شكارسري و نقد تامل برانگيز تان. نه من پروانه هستم كه گرد شعر خود بگردم و مفسر آن باشم نه شعر به شاعر سنجاق مي شود. بله چنين است كه شما مي فرماييد اما عناصر اربعه خلق شدند(آب و آتش و هوا و خاك) هر كدام نقشي در طبيعت و زندگي انسان و جهان دارند ، آيا اين آتش كه گرمي و انرژي بخش است هيچ جنگلي را به آتش نكشانده است؟ آيا در هر دو حالت آتش نقش خير دارد؟ آيا دريايي كه مامن ماهي هاست هيچ كودكي را در بند نكشيده است؟

همان خدايى كه سليمان را آن‏چنان سلطنت و قدرت مي دهد كه بر انس و جن و پرندگان حكم مي راند و بادها را در تسخير خود دارد ، ايوب را با ابتلاى به بيمارى ها و مرگ عزيزان آن‏چنان دچار رنج و محنت مي كند كه شكايتش به درگاه او بلند مى شود و ندا مي ‏دهد: «انى مسنى الضر» ; حال آن كه هر دو از صالحان و انبياى الهى بودند و حتى قصه آن دو هم در قرآن كريم در كنار يكديگر ذكر مي شود

در اينجا سؤال اين است كه خدا موجودات درنده‏ خو را نيآفريد؟اگر او شهرها و آبادى‏ها را به زلزله‏ ها، سيلابها و آتشفشانها دچار نمي كند پس چه كسي اين نقش را به عهده گرفته است؟ چرا فرعونيان و نمروديان را بر مردم مسلط مي گرداند؟

من در ابتداي شعر به زيبايي هاي خلقت اشاره نموده ام و در اينكه خداوند زشت و زيبا و خير و شر را در كنار هم مي آفريند شك ندارم. خير و شر هر دو مخلوق خداوند هستند و هيچ پديده اي نيست كه پديد آورنده اي جز خداوند داشته باشد.

اما در كل :

اسرار ازل را نه تو دانى و نه من

وين حرف معما نه تو خوانى و نه من



اين بحر وجود آمده بيرون ز نهفت

كس نيست كه اين گوهر تحقيق بسفت



هر كس سخنى از سر سودا گفته است

زان روى كه هست كس نمي ‏داند گفت

اين شعر سروده شد و چه بسا شعر ها و حرف هايي كه از سر سودا و يا...گفته مي شود.



و اما در خصوص وزن شعر تبليغات بازرگاني كه فرموديد بايد عرض كنم خدمتتان كه اندكي اغراق بود در ستايش اين وزن و اين سخن شما برايم شگفت آور بود.

و در آخر سژاس گزارم از حضورتان و زماني كه براي اين صفحه ي مجازي و دل نوشته هاي بنده گذاشتيد.
زهرا شعبانی
1392/6/18 در ساعت : 15:32:46
غزل زیبایی ست
از دو بیت آخر لذت بیشتری بردم
اما دارم به ارتباط میان زن و سنگ فکر می کنم...
عزیز مهدی (هندوستان)
1392/6/18 در ساعت : 19:14:32
سلام خانم شعبانی
چطور ارتباط سنگ و زن را متوجه نشدید؟ شاعر، در ابتدای غزل می گوید
خدا کوه را آفرید، خدا سنگ را آفرید
و در مصراع پایانی می گوید که سنگ، بعد از خلقت زن آفریده شد. اگر این مصراع پایانی را کامل کننده ی معنای مصراع نخستین بدانیم، این برداشت حاصل می شود که: زن مانند کوه است. و در تقتبل با زن، لابد مراد از سنگ هم مرد است. البته این یک تأویل فرمی است و حرف شما را قبول دارم که یک معنی مرتبط هم باید از بستگی زن و کوه و مرد و سنگ پشتیبانی کند
نغمه مستشارنظامی
1392/6/18 در ساعت : 3:3:23
سلام بر تو که زیبا می سرایی پونه عزیزم
پونه نیکوی
1392/6/18 در ساعت : 8:59:42
سلام
ممنون كه شعرهايم را رصد مي كني نغمه مهرباني
حمیدرضا شکارسری
1392/6/19 در ساعت : 11:26:5
خانم نيكوي باز هم مراتب احترام و ارادتم را خدمت شما اعلام مي كنم . غرض نهايي از فرهنگ و هنر و به خصوص شعر ، كشف زيبايي هاي جهان و نزديكي دل هاست . اگر غزل شما حتي يك پلان از زيبايي هاي جهان را پيش روي مخاطب دنياي آشفته ي امروز گذاشته باشد ، كار خود را كرده است . باقي حرف ها به قول «باختين» همه در جهت مكالمه و ارتباط انسان هاست .
فروتنانه از لطف شما ممنونم
زهرا شعبانی
1392/6/19 در ساعت : 16:12:3
سلام به جناب عزیز مهدی
با سپاس از پاسخ شما ترجیح می دهم علیرغم تمام نکاتی که هم درمورد تأویل شما و هم دیگر ارتباطات منطقی و غیرمنطقی این شعر وجود دارد، به این بحث خاتمه بدهم چرا که ظاهرا خالق این اثر از اندیشیدن دیگران به اثرشان هم رنجیده خاطر می شوند!
درود و بدرود
پونه نیکوی
1392/6/19 در ساعت : 19:36:52
درود بر خانم شعبانی عزیز
قدم رنجه فرمودید . تمی دانم منظورتان از منطقی و غیر منطقی چیست اما از نقد و نظرات شما و همه دوستان در این صفحه مجازی سپاسگزارم.و هرگز از اندیشیدن و نقد نرنجیده ام.
دلبر تاشماتاوا از روسیه
1392/6/18 در ساعت : 18:59:38
خیلی زیبا و پرمعناست شعرت، خواهرم پونه.
کاش من هم می تونستم به این خوبی شعر بگم...
یک مرور هنرمندانه بر ماجرای آفرینش، و همة اتفاقات را از چشم خدا دیدن، و ورود زنانگی ِ شاعر در پایان شعر.
آفرین ها بر تو...
پونه نیکوی
1392/6/19 در ساعت : 12:31:47
سلام دلبر عزيز
براي نگاه هنرمندانه ات سپاس گزارم
علی گیاهی
1392/6/17 در ساعت : 21:37:27
درود برشما خواهر گرامی شاعر
زیبا سرودید/دست مریزاد/بدرود
پونه نیکوی
1392/6/17 در ساعت : 21:58:35
سلام سپاس گزارم
آرش پورعلیزاده
1392/6/18 در ساعت : 7:47:23
درود بر همولایتی بزرگوارمان!‌تجربه وزن متفاوت و احتمالا دشواری بود که از عهده برآمدید. برقرار باشید.
پونه نیکوی
1392/6/18 در ساعت : 8:58:58
سلام
اين وزن، بي كلام خودش شعر است
سپاس گزارم
حمیدرضا شکارسری
1392/6/19 در ساعت : 10:26:15
سلام وارادتي دوباره
شيوه ي پاسخگويي شاعر به نظرها و انتقادات مخاطبان ، معمولن كار را به جدل (و نه مباحثه) مي كشاند كه ضرورت فضاهاي محدود مجازي ست . به همين خاطر علي رغم اين كه حرف براي زدن زياد است (مثلن در مورد مساله ي جبر و اختيار يا نوع طرح مسايل فلسفي و ايدئولوژيك در ساختاري هنري مثل شعر يا مشكل صراحت و تاويل در شعر) اجازه مي خواهم ادامه ندهم .
فقط در انتها عرض كنم كه نقد و نظر ادبي محل علم است و وضوح . اغراق و استعاره محمول نظر ادبي نبايد باشد چنانچه مثلن در ستايش وزني خاص بفرماييد بي كلام شعر است يا ... سخناني احساساتي از اين دست .
زياده عرضي نيست (اگرچه بسيار هست!)
پونه نیکوی
1392/6/19 در ساعت : 10:39:21
سلام دوباره
بهره گيري از تجربه و تلمذ در مكتب شما هيچ گاه مجال جدل به بنده نخواهد داد. هر مادري فرزند ناقص العضوش را دوست دارد و هر شاعري ...! پيام بنده دفاع مادري بود از فرزند ناقص العضوش. ممنون پاينده باشيد.
شبنم فرضی زاده
1392/10/10 در ساعت : 12:47:23
درود
احساست رو دوست داشتم
پونه نیکوی
1392/10/11 در ساعت : 8:34:28
سلام دوست خوبم پاينده باشي
بازدید امروز : 13,172 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,728,640
logo-samandehi