بادها می وزند و آمده اند به رواق سپیده شب بوها
گل به گل می رسند و بی خبرند از پریشان هوایی قوها
از ازل پایبند مردابند، دلِ مرداب دیده ای دارند
مي فرستي كبوترانت را که بپرسند حالي از قوها
بال قوها نمی رسد به ضریح، نذز ایوان توست شه پرشان
تا بروبند از غبار حرم، خوش به حال تمام جاروها
عطر روی گلت که می پیچد حال و روز نگفته اي دارند
خوانده مرداب فکر قوها را، چون خلیجی که فکر جاشوها
عطر روی گلت که می پیچد، بلم از شوق موج می شکند
می شکافند قلب دریا را شط به شط، زیر ضربه، پاروها
دختران سیاه گیسو نیز، خویش را نذر خوبی ات کردند
چند عاشق شبیه من داری، شاعر از این سیاه گیسوها؟
به بریده بریده ی نفسم، به پر بسته ام نگاه نکن
با دلی قرص عاشقت شده ام که شوم خار چشم زالوها
عطر روی گلت که می پیچد رقص زنبورها تماشايي ست
باز شک مي كنند در جنگل به مسیر و به راه کندوها
چیده ای در مسیر سبز حرم، چند تا کرم کوچک شب تاب
باز هم رفته اند از جنگل، به هوای زیارت آهوها
مست از عطر مهربانی تو می خورم هی به زائران حرم
مست تر، بی قرار تر از ما، هی به هم می خورند اَلنگوها
بادها می وزند و میپیچد، عطر شیرینی از مساحت شرق
سال ها سال برنمی گردند، خیل زنبورها به کندوها
پونه نيكوي 87