چشم تو شهر فرنگی ست که دیدن دارد
دیدمت خوب ، دلم حس پریدن دارد
حرف ها می زند از دور نگاهت با من
برق چشمان تو الحق که شنیدن دارد !
قاف امیدی و پاهای من دیوانه
در رسیدن به شما عزم دویدن دارد
گریه کم می کنم اما چشم هایم پی تو
مثل هر ابر دگر عشق چکیدن دارد
ما همه منتظریم و تو نخواهی آمد ....
خودمانیم که ناز تو خریدن دارد !
زیر بال و پر زلفت دل ما را برگیر
که بدون تو فقط فکر رمیدن دارد
چند سالی ست که من مرده ام اما قلبم
با مسیحایی تو شوق تپیدن دارد
***
رخ مرجع تقلید بهار است و در آن
میوه ی تازه ی لبخند تو چیدن دارد !
کلمات کلیدی این مطلب :
شهر ،
فرنگ ،
،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/4/24 در ساعت : 19:52:3
| تعداد مشاهده این شعر :
1093
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.