ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



انار

تقدیم به فرمانده ی عاشورایی لشکر عاشورا

شهید مهدی باکری(ره)

انار
 

هوای ابری و باران میان جنگل و کوه

رسید فصل شهادت، رسید فصل شکوه

پس از تقابُل خونین میان غنچه و خار

وزید باز شمیمت حوالیِ گلزار

به هرچه لاله ی قرمز تَبِ شکُفتن داد

به شعر معجزه ی عاشقانه گفتن داد

و عشق زمزمه ای در قنوت هایت بود

شهادت تو سزاوار ربّنایت بود

فدای حال و هوای دل پریشانت!

«چو بر شکست صبا زلف عنبر افشانت»_

_بهار از گُل سرخ دلت اجازه گرفت

نفس کشید در این باغ و جان تازه گرفت

و کوه پیکرت آتش فشان شد و دریا

به شوق داشتنت در بغل گدازه گرفت1

ستاره ماهیِ چشم خلیج روشن شد

شبی که یکسره بر دوشِ خود جنازه گرفت

خبر رسید به گوش زمین: "شهید شدی"

زمین به رسم زمان راه انتفاضه گرفت...

***

و بعد دست و دل شاعرِ تو لرزید و

خلاف میل قوافی نشست و روضه گرفت:

"دوباره فصل عزا شد، رسید عاشورا

کسی مدد برساند عطش عطش او را

اگرچه در خطر اُفتاده است آیینش

شهید می شود و حفظ می شود دینش

به روی نیزه سرش می رود، چه رقصان است!

از اینکه خطّ قیامش بدون پایان است..."

تو از تبار قیامی! حکایتی داری

تو از قبیله ی "فتحی"! "روایتی" داری

مباد راه تو را بی ادامه بگذاریم

نماز خون تو را بی اقامه بگذاریم

خزان میهن ما قبلِ تو بهار نداشت

اگر نبود "تویی"، باغ ما انار نداشت

انار همهمه ای در میاندوآب انداخت

دهان هرکه تو را دوست داشت آب انداخت

انار گوشه ای از سرخیِ زمانه ی توست

«کرم نما و فرودآ که خانه خانه ی توست»

حماسه فخر کند بر غرور آذری ات

که شاهنامه سروده زبان مادری ات:

«اوجالدیب ایل باشینی داغ کیمین گوزَل آدین

اورَکدَه خاطره لَر وار، اورکده وار یادین»2

***

نسیم از دل جبهه می آورد بویت

طلائیه شده مجنون تاب گیسویت

«چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست»

که عشق می کشَدَم باز تا فراسویت

چقدر ماه تو در نور غوطه ور شده بود

که آفتاب خجالت کشید از رویت

و یاد آن لحظاتی که خوش گذشت بخیر

چقدر سنگ صبور تو بود بانویت...

اگرچه در سر راهت برادرت جا ماند

همیشه قصّه ی از خود گذشتگی می خواند3

***

هر آنکه حال و هوای تو را به سر دارد

از آشکاریِ مکر زمان خبر دارد

غبار فتنه اگر بر زمانه بنشیند

«تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند؟»

مباد خاطره ات را به دست باد دهیم

مگر مسیر تو را باز امتداد دهیم

خدا کند پس از این زیر سایه ات باشیم

مباد در خور طعن و گلایه ات باشیم

تو عاشقانه گذشتی...فدای عشق شدی

چه افتخار بزرگی برای عشق شدی!

«تو رفته ای به سلامت سلام ما برسان»

به شاهدان قیامت سلام ما برسان

مهر 90

 

 

 

1)       پیکر مطهّر شهید مهدی باکری وقتی توسّط قایق و کمک دوستانش داشت به خاک ایران باز می گشت، در اثر اصابت گلوله ی خمپاره به قایق مورد نظر به رود می افتد و رود نیز آن پیکر مطهّررا به دریا می برد.

2)       هدیه ی شاعر و دوست خوبم علی اصغر شیری به این شعر.

معنی: «نام زیبای تو ایل و تبارت را مثل کوه سربلند کرده و از تو در دلم خاطره هاست و هنوز یاد تو در دلم زنده است.»

3)       شهید حمید باکری، برادر شهید مهدی باکری وقتی که در یکی از عملیّات ها در جزیره ی مجنون دوشادوش برادر خود می جنگید، شهید می شود و مهدی هم او را باز نمی گرداند؛ و در مقابل اسرار فرماندهان از پشت بی سیم برای برگرداندن جنازه ی حمید، مهدی اینگونه پاسخ می دهد: «تمامی کسانی که در اینجا شهید شده اند و جنازه ی شان افتاده است، حمید باکری هستند. من کدامینشان را بازگردانم؟...»

کلمات کلیدی این مطلب :  انار ، شهید مهدی باکری ، شهادت ، میاندوآب ، حسن خسروی وقار ،

موضوعات :  ادب و مقاومت ،

   تاریخ ارسال  :   1392/6/30 در ساعت : 16:58:29   |  تعداد مشاهده این شعر :  920


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سحر دگلی (آریایی)
1392/6/30 در ساعت : 23:25:2
سلام و درود و احترام جناب خسروی وقار

زیبا تقدیمی ست
روحشان شاد و قرین رحمت منان

قلمتان جاودان
احساستان در امان باد
شبنم فرضی زاده
1392/6/31 در ساعت : 8:0:0
حماسه فخر کند بر غرور آذری ات

که شاهنامه سروده زبان مادری ات:

«اوجالدیب ایل باشینی داغ کیمین گوزَل آدین

اورَکدَه خاطره لَر وار، اورکده وار یادین»

درودتان
یاشا شاعیر
بازدید امروز : 5,084 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,961,477
logo-samandehi