مهدی بیا که منتظر مقدم توایم
با زخم دل به جستجوی مرهم توایم
مهدی بیا که دیده و دل فرش راه توست
چشم دلم به جانب رخسار ماه توست
رخسار جانفروز تو مهر هدایت است
مفهوم آفتابی نور ولایت است
گل جلوه ی مبارک روی نکوی توست
سنبل حدیث طره ی طرار موی توست
ای نام روحبخش تو آیینه دار روز
تا چشم فتنه کور شود چهره برفروز
ای آفتاب مصطفوی ماه منجلی
آرام جان فاطمه نور دل علی
خاموشی چراغ ولای تو دور باد
دلهای عاشق از قدمت غرق نورباد
روزی نمی رود که نخواهم ظهور تو
باور اگرچه کرده دل من حضور تو
گاهی که دل ز هجر تو بی تاب می شود
با مژده ی ظهور جهانتاب می شود
بیگانه با حقیقت عشق است آشکار
هر عاشقی که نیست تو را چشم انتظار
رفت آن که درطریق ولایت به نور عشق
در هر مقام دید تو را با حضور عشق
دارم دلی به نور ولای تو منجلی
ای روحبخش مکتب اسلام چون علی
ماییم و انتظار قدمهای سبز عشق
تا جان فدا کنیم به فردای سبز عشق
پیغمبر آن که صبح ظهور تو مژده داد
ما را به آفتاب حضور تو مژده داد
با قصه ی فراق تو کی آرمیده ایم
عمری گذشت و چشم به راه سپیده ایم
تا عاشقان زار تو گردند شادمان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
مهدی بیا و ریشه ی افساد را بکن
با داد خویش خیمه ی بیداد را بکن
مهدی بیا که منجی اسلامیان تویی
پنهان ز دیده لیک به هرجا عیان تویی
نام بلند عشق ز نام رسای توست
سرمایه ی بهشت نسیم ولای توست
ای آخرین سرود امامت به نای عشق
بر دوش توست تا به قیامت لوای عشق
ای آن که باغسار ولا از تو جان گرفت
از هر گلی نشان تو را می توان گرفت
تا بوده ام ز عشق تو سرمست بوده ام
هر جا که ذکر خیر تو بوده ست بوده ام
خواب است دیده ای که حضور تو را ندید
در هر ستاره جلوه ی نور تو را ندید
نومید هر که بود ز فیض ظهور تو
روشن کجاست دیده ی جانش زنورتو
شاد آن که در مسیر ولا می زند قدم
مسرور از ولای شما می زند قدم
محروم از تلالوی نور هدایت است
مهجور آن دلی که ز مهر ولایت است
عجل کز انتظار ظهور تو پیر شد
بیچاره «خوش عمل» که ز غم گوشه گیر شد
همراه خود هر آن که ز شیطان بریست کن
مستکبران جامعه را سربه نیست کن
یاران با حقیقت خود را خبر کنیم
آدینه شب دعا به گل منتظر کنیم.
محروم