ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تصمیم

از چشمهای      نجیبش    بارید       بارانی   از درد
از دست شوهر بر آشفت برخاست چادر به سر کرد

با مرد شد چشم در چشم در را به هم کوفت با خشم
قلبی    همانند یک پتک    می کوفت بر  سینه ی مرد

از خانه   آمد    به کوچه      درپشت   در ماند لختی
از دیده شست  اشک ها را    وز سینه آهی بر آورد

در   برزخ بهت وتردید      در خلوت کوچه     پیچید
رویای شب های تاریک  در چشم او سایه گسترد

می رفت وپیوسته می گفت نفرین بر این زندگانی
نفرین برآیین تقدیر     نفرین بر این  مرد نامرد

می رفت وجز فصل اندوه در پیش چشمش نمی دید
فصلی     همانند     پاییز   بی روح وطوفانی وزرد

در   آخرین    مرز    رفتن     ناگاه بر خویش لرزید
بر آتش خشم او ریخت  انگار خاکستری سرد

پژواک فریاد کودک      تصمیم  اورا      تکان داد
وقتی  که با گریه  می گفت برگرد  برگرد  برگرد


 

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/7/8 در ساعت : 20:14:24   |  تعداد مشاهده این شعر :  551


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

علی گیاهی
1392/7/9 در ساعت : 7:24:21
درودتان.....
فاطمه معین زاده
1392/7/8 در ساعت : 20:37:58
به نام خدا
سلام آقای علیدوستی
خیلی خیلی زیبا و تصویری بود. تأثیرگذاری اش روی خواننده عالی است...
حمیده میرزاد
1392/7/11 در ساعت : 16:39:5
سلام بر جناب عليدوستى

بسيار زيبا وتأثير گذار بود
موفق باشيد
شهاب نجف آبادی
1392/7/8 در ساعت : 23:56:28
هــر آن کـــه به بازار ادب قـــند شده است
شیرین دهن است و مصدر پند شده است
بــا قــــــند شــــکن بــه جـــان او افــــتادند
چـــون بــا شــــکر زیــاد پیـــوند شده است

------------------
سلام حضرت استاد
این جواب شعری بود که در وبلاگ نوشته بودی
به امید دیدار
بازدید امروز : 2,352 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,975,273
logo-samandehi