ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



اگر تو جای من بودی چه می کردی؟!


غزل گفتم غزل از آفتاب نابِ چشمانت
هزاران چشمه جاری می شود از آب چشمانت

همان چشمی که آیینه، نه! از آیینه هم بهتر
چه زیبا کرده ای عکس مرا در قاب چشمانت

همیشه روزها با فکر چشمان تو بیدارم
و شبها خواب می بینم همیشه خواب چشمانت

من از دنیای پر آوازه ات چیزی نمی خواهم
به جز یک جرعه نور از آن شبِ مهتاب چشمانت

مرا در لا به لای این غزل با خود ببر بالا
ببر تا بی نهایت تا همان سرداب چشمانت

من از ساحل، من از خشکی، من از مرداب می ترسم
مرا غرق خودت کن، غرق در گرداب چشمانت

اگر تو جای من بودی چه می کردی؟ بگو اصلا-
در آیینه نظر انداختی آیا به چشمانت؟

بلا از چشم تو دور و خدایت کور گرداند
هر آن چشم حسودی که ندارد تاب چشمانت

...
در این اوقات پایانی شعر و ماه شهریور
دعایم کن! دعایی در دل محراب چشمانت

 

سروده شده در 1392/6/29

کلمات کلیدی این مطلب :  ،


   تاریخ ارسال  :   1392/7/15 در ساعت : 9:50:42   |  تعداد مشاهده این شعر :  2039


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سید حسن مبارز
1392/7/18 در ساعت : 11:29:54

غزلِ"«اگر تو جای من بودی ... » آن طور که از قراین بر می آید برای امام عصر علیه السلام سروده شده است. اینکه مخاطب در نگاه اول به مضمون و محتوایی عاشقانه برخورد می کند اتفاق مبارکی است و من با این اندیشه که شعر آیینی می تواند عاشقانه هم باشد سخت موافقم. البته در آن صورت تعریف از عشق و محدوده اش و حتی نوعش شاید متفاوت شود. اینجاست که سر و کلۀ اساتیدِ «عشق» شناسی پیدا شود و بگوید آخر مگر ممکن است، عشق از یک حقیقت بیشتر سخن بگوید. حق هم دارند. این دعوا و جدال بر سر مفهوم و ماهیت عشق همیشگی بوده است و شاید خواهد بود. از آنها که مدافع عشق اند در شعر آئینی، نباید پرسید چرا شما شعر آئینی را با عشق تلفیق کرده اید چرا که می گویند چطور می شود به هر کسی و هر چیزی عشق ورزید اما به اولیاء دین عشق نورزید؟ مثلا عشق به وطن، عشق به فرزند و ... در واقع آنچه که می تواند محل بحث باشد اینجاست کسانی که مخالف پیوند مضامین عاشقانه و آئینی اند باید دلایلشان را بگویند. من مخالف پیوند مضامین عاشقانه و آئینی نیستم اما به نظرم می رسد اگر بخواهیم شعر «آئینی عاشقانه» یا به عبارت دیگر شعر «عاشقانه آئینی» بسراییم باید تلاش کنیم آن شعر از مضامین عشقانه ای که در شان اهل بیت نیست و همچنین از مضامین کلیشه ای که حتی دیگر عاشقانه سرایان «به روز » و «آپدیت» هم دور آن ها را خط کشیده اند دوری کنیم. از زلف، نگاه، خال، لب، ابرو و ... . ممکن است عده ای بگویند عشق است و حرف دل است و نمی توان دستور داد که چگونه باید شعر گفت و حتی آن مطلع زیبای قیصر امین پور را هم برای مان بخوانند که « دست عشق از دامن دل دور باد / می توان آیا به دل دستور داد؟! باید در پاسخ به این دوستان بگوییم تا یک حدودی شاعر آیینی - عاشقانه سرا دستش باز است اما اگر بخواهد از آن مرزها عبور کند، دچار آسیبها و آفتهایی خواهد شد که درباره آنها فراوان نوشته اند. با این مقدمه ای که نوشته شد سری به غزل «اگر تو جای من بودی» بزنیم. ابتدا خوب است متذکر این نکته شویم که زبان شعر امروزی و صمیمی و به دور از تکلف است که می تواند شعر را در تلفیق عاشقانه و آئین بسیار کمک کند. اگر هدف این بوده است که شر عاشقانه و آئینی با یکدیگر تلفیق شود، شاعر در این غزل به آن هدف رسیده است و جای بحثی نیست. اما اگر با نگاهی سختگیرانه تر این غزل را بررسی کنیم و سطح انتظارمان را از این شعر بالا ببریم آن گاه باید در این «غزل» به دنبال اتفاقی چشمگیر باشیم. این اتفاق می تواند در شکل باشد و هم در محتوا. واضح است که در شکل غزل اتفاق خاصی روی نداده است و در محتوا نیز تلفیق آئین و عشق برجسته تر از هر اتفاق دیگری است که ممکن است در شعر روی داده باشد. نکتۀ دیگر درباره قافیه و ردیف سازی در شعر است که آیا ترکیبهایی که حاصل این قافیه ها و ردیف «چشمانت» هست. خوب جا افتاده است در شعر یا باعث شده است شاعر در یک تکلف و دشواری واقع شود و گاهی اوقات دچار تصنع؟ به عنوان مثال در همان مطلع غزل و بیت اول: غزل گفتم غزل از آفتاب نابِ چشمانت/ هزاران چشمه جاری می شود از آب چشمانت. این «آب چشمانت» همان اشک است؟ که لابد این چنین است آیا این قافیه با ردیف خوش جا افتاده است؟ دیگر آن که «هزارن» چشمه جاری شدن از آب چشم چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ به نظرم می رسد که باید در استفاده از اعداد و ارقام دقت بیشتری شود. درست است که برای مبالغه از امثال هزاران و ... استفاده می شود. اما در این شعر که برای ذوات مقدسه ای سروده شده است یعنی کسانیکه فضائلشان بخشی از حقائق زندگی ما را تشکیل می دهند آیا صحیح است از صنعت مبالغه که به دور از واقع است استفاده کنیم؟ قطعا گفتن از اولیاء دین برای ما جنبه ی اسطوره ای ندارد که آنان حقایق این جهانند. در این گونه اشعار پرداختن به صفات و کرامت های انسانی اهل بیت و زیبایی های اخلاقی و رفتاری آنان می تواند دست شاعر را بگیرد. با همۀ این اوصاف که ذکر ش باید بگویم شعر است و غزل و حال و هوایش. بنابرین باز هم همان حرف قیصر « دست عشق از دامن دل دور باد / می توان آیا به دل دستور داد ... ». امیدوارم که روزهای خوش شعر آئینی مان همچنان عاشقانه تداوم داشته باشد.

سید حسن مبارز


مرضیه عاطفی
1392/7/15 در ساعت : 14:28:56
سلام جناب حاج حسینی
غزلتان روان و دلنشین بود
فقط جسارتا در بیت "من از دنیای پر آوازه ات چیزی نمی خواهم/ به جز یک جرعه نور از آن شبِ مهتاب چشمانت". چگونه میشود جرعه ای نور خواست از شبی که مهتابیست؟! به نظرم مقداری تناقض معنایی دارد. و در بیت "مرا در لا به لای این غزل با خود ببر بالا/ ببر تا بی نهایت تا همان سرداب چشمانت" آوردن عبارات "با خود ببر بالا" و "ببر تا بینهایت" ذهن مخاطب را کاملا می برد تا اوج، اما کلمه "سرداب" اصلا بارمعنایی "بالا و بینهایت" را ندارد و به عبارتی مخاطب را به زمین میرساند نه بالا. کاش به جای سرداب از قافیه ای استفاده می کردید که تکمیل کننده ی معنای "بالا و بینهایت" باشد و به ارتباط عرضی این بیت قوت ببخشد.
معذرت میخواهم از صراحت بیانم
در پناه خداوند یگانه، همواره پیروز باشید
یا علی(ع)
رضا محمدصالحی
1392/7/20 در ساعت : 18:27:29
سلام جناب حاج حسینی عزیز

خیلی خوشحال شدم در این فضا هم از شما می خوانم

غزل زیبایی است و چقدر هم آهنگ با غزل « چشمانت» از این بنده است با مطلع :

چنانم مست کرده باده ی بادام چشمانت
که می نوشم شراب عشق را از جام چشمانت
.
.
.
ارادتمندم
احسان فریدونی
1392/7/15 در ساعت : 11:3:11
سلام.به شعرتان دلم نشست
محمدمهدی عبدالهی
1392/7/19 در ساعت : 10:50:26
در این اوقات پایانی شعر و ماه شهریور
دعایم کن! دعایی در دل محراب چشمانت

سلام اخوی
زیبا بود
موفق باشی
صمد ذیفر
1392/7/17 در ساعت : 18:47:25
سلام .

جناب حاج حسینی عزیز . غزلتان بسیار زیبا و دلنشین بود . لذت بردم . برایتان سلامتی و طبع روان و آرامش جسم و روح از خداوند متعال مسالت می نمایم.دستمریزاد.
محمد حسین انصاری نژاد
1392/7/16 در ساعت : 20:11:30
سلام بردوست.
دست مریزاد!
محمدرضا جعفری
1392/7/20 در ساعت : 20:24:9
احسنت
زیبا و با مغز
و دارای حسی خاص
و حاوی پیامی به لطافت ابرهای بهاری
اموختم
متشکرم
بازدید امروز : 11,860 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,968,253
logo-samandehi